همین که رفتی موی سرم سپید شد و ... برای دیدن تو دیده نا امید شد و ... همان زمان که تو مشکت پر آب م

همین که رفتی موی سرم سپید شد و ... برای دیدن تو دیده نا امید شد و ... همان زمان که تو مشکت پر آب م

همین که رفتی موی سرم سپید شد و ... برای دیدن تو دیده نا امید شد و ... همان زمان که تو مشکت پر آب م

همین که رفتی موی سرم سپید شد و ... برای دیدن تو دیده نا امید شد و ... همان زمان که تو مشکت پر آب م

همین که رفتی موی سرم سپید شد و ... برای دیدن تو دیده نا امید شد و ... همان زمان که تو مشکت پر آب م
همین که رفتی موی سرم سپید شد و ... برای دیدن تو دیده نا امید شد و ... همان زمان که تو مشکت پر آب م
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
همین که رفتی موی سرم سپید شد و ... برای دیدن تو دیده نا امید شد و ... همان زمان که تو مشکت پر آب م

همین که رفتی موی سرم سپید شد و ...

برای دیدن تو دیده نا امید شد و ...

همان زمان که تو مشکت پر آب میکردی

صدای زوزه کفتار ها شدید شد و ...

به سمت مشک تو با بغض حمله میکردند

و در به هم زدنت باز پیله میکردند

یکی دوتا نه ، هزاران هزار نیزه زدند

برای جایزه با افتخار نیزه زدند

برای کشتن من آمدند پیش تو با...

خیال راحت و از یک کنار نیزه زدند

رقیه دید که با من نیامدی غش کرد

همین که روی زمین دست و پا زدی ، غش کرد

تمامی بدن تو جدا جدا افتاد

و دستهای تو عباس نا بجا افتاد

میان راه زدم بوسه ای به دستانت

ببین که باقی هرتکه ات کجا افتاد...

کنار تو که رسیدم هزار سالم شد

تمام خاطره ات تا ابد وبالم شد

علم به یک طرف و مشک یک کنار افتاد

و دشمن تو به جان تو بی قرار افتاد

ببین چگونه به دور تو شمر میرقصد...

برای اینکه تنت عاقبت ز کار افتاد

تنت ز کار فتاد و علم زکار افتاد

علم ز کار فتاد و تنم زکار افتاد

چنین که افتادی در مقابل زینب

زدی تو آتش بر کل حاصل زینب

چرا «برادر» را گفتی و تو «خواهر» را...

همیشه این حسرت ماند بر دل زینب

برو خداحافظ تا ابد برادر من

ابد که نه ، تا چند لحظه بعد برادر من

 


تعداد بازديد : 175
چهارشنبه 29 شهریور 1391 ساعت: 14:32
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف