|
امام زمان(عج)-مناجات
پلک بر هم زدی و شهر چراغانی شد
ماه، دیوانه ی آن حالت عرفانی شد
قل هوالله احد گفتی و همپایِ اذان
خاک ، آکنده از آن لهجه ی قرآنی شد
ماهیِ عشق، در آرامش اقیانوست
دل به امواج زد و صخره ی مرجانی شد
دکمه ی پیرهنت بین کتابم جا ماند
نخ به نخ شعر شد و مایه ی حیرانی شد
یوسف، آزاد شد از چاهِ حسادت ، اما
گوشه ی دهکده ای گمشده زندانی شد
مومیایی شده در مصر، خدایی دیگر
دلِ یعقوب همان گونه که می دانی شد
حال هر کلبه ی برفی، لبِ کوهستانت
رقت انگیز تر از خوابِ زمستانی شد
عرقِ شرمِ پدر ... آب و کمی نانِ بیات
مشقِ هر روزه ی هر طفل دبستانی شد
آهِ برخاسته از دودکشِ همسایه
در سرِ پنجره ها مایه ی ویرانی شد
بادها متفق القول، شهادت دادند
گل سرخ از شب هجران تو قربانی شد
پشت هم می شکند شاخه ی زیتون و انار
باغبان ! باز هوا ابری و طوفانی شد
باد با خود نَبَرد لانه ی زنبوران را ؟!
گلِ من ! وعده ی دیدار تو طولانی شد
شهد چشمان تو ، یک روز عسل خواهد شد
گرچه کندو پر از آهنگ پریشانی شد
زندگی نامه ی آیینه پر از ابهام است
نور، آشفته ی آن تابش پنهانی شد
هیچ کس از دل و جان درد تو را درک نکرد
گرچه شعبان شد و هر کوچه چراغانی شد
تعداد بازديد : 331
جمعه 24 شهریور 1391 ساعت: 11:51
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)