ولادت امام عسکری ع - 2

ولادت امام عسکری ع - 2

ولادت امام عسکری ع - 2

ولادت امام عسکری ع - 2

ولادت امام عسکری ع - 2
ولادت امام عسکری ع - 2
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
آفتاب این بار از مغرب طلوع کرده ببین از دیار ساوه آمد دختر شاه زمین سوی قم آمد به استقبال او حور �

  آفتاب این بار از مغرب طلوع کرده ببین

از دیار ساوه آمد دختر شاه زمین

 

سوی قم آمد به استقبال او حور وملک

موسی خزرج شده خادم به اخت نور دین

 

خوش درخشیدی کریمه،بنت موسای غریب

اختران از نور روی تو خجل،نور مبین

 

ای فدای تو که بابایت فدایت گشته است

قبر تو مثل مزار فاطمه عرش برین

 

فاطمه هم عالمه هم شافعه بر روز حشر

جان زهرا دستهایم را بگیر ای بی قرین

 

آمدی اما دلت سرشار از درد فراق

آمدی جانم به قربانت ولیکن اینچنین

 

هم غم هجر پدر،هم دوری از موسی الرضا

هم غم نامردی ساوه تو را کرده حزین

 

مثل زینب از زمانه بسکه رنجیدی ولی

مثل زینب نه نگشتی بی کس و صحرانشین

 

خوش بحالت مردم قم دوست میدارند ترا

سرپناه و مامنت شد خانه اهل یقین

 

پر زشیعه یوده اطرافت پر از حب علی

با یهودیها نگشتی هم کلام و هم نشین

 

یادم آمد دختری کنج خرابه بی پناه

ازنوک پا تاسرش پر زبنفشه زار کین

 

بسکه نازش کرده باسیلی وباشلاق و نی

دیده هر شب خواب وحشتناک یک مرد لعین

 

فاصله بین هجای هر کلامش مانده است

جان من برگرد با..بابای بشکسته جبین

 

فاطمه در شهر شام و فاطمه در شهر قم

این یکی کنج خرابه، آن یکی والانشین

 

         شاعر:علی اکبر نازک کار


تعداد بازديد : 139
پنجشنبه 09 بهمن 1393 ساعت: 12:49
نویسنده:
نظرات(0)
جان میدهم فقط وفقط پای سامرا زاده شدم به شوق تمنای سامرا دیگرنیازمندکسی نیستم که من هستم گدای دست

جان میدهم فقط وفقط پای سامرا

زاده شدم به شوق تمنای سامرا

دیگرنیازمندکسی نیستم که من

هستم گدای دست توآقای سامرا

حال مرابرای خودت روبه راه کن

حاذق ترین طبیب- مسیحای سامرا

ازلطف بی نهایت توبی مقدمه

پرزد دلم به گنبدزیبای سامرا

حالا شدم برای حریمت کبوتری

ای منتهای عشق خداوند"عسگری"

ای دومین حسن که وجودت خدایی است

صبرتو مرتضایی دلت مجتبایی است

درکنج صحن خلوت توحضرت مسیح

مشغول لحظه های شریف گدایی است

خوش به سعادت دل آن عاشقی شود

که آب وتاب عاشقی اش سامرایی است

وقتی کبوتری به هوای تومیپرد

دیگرکجابه فکرفرار وجدایی است

هرکس که میرسدتوبه او لطف میکنی

فرقی نمیکند طرف اصلأ کجایی است

با این حساب بردراین خانه آمدم

بردور شمع روی تو پروانه آمدم

ای جلوه ی حقیقی هفت آسمان حسن

رفته شعاع نورتو تا لامکان حسن

در زیر چتر سایه ی تو آرمیده ایم

از پرتو جمال تو روشن جهان حسن 

در مدح تو همیشه قلم کم می آورد

قفل است در سرودن تو هر دهان حسن

می خوانمت به طرز زمان های کودکیم

بابای مهربان "امام زمان" حسن

بنیان گذارکرب وبلا روز اربعین

ای بانی زیارت ما شیعیان حسن

شغل همیشگیم در این خانه نوکریست

کار همیشگی شما بنده پرویست

حتی بهشت دربه در آستان توست

تنها نه آسمان که زمین هم از آن توست

قطره اگر کنارتو باشد که قطره نیست

زیرا که تحت مرحمت بی کران توست

از پشت پرده یک دو کلامی سخن بود

گوشم در انتظار شنود بیان توست

بین درندگان به نماز ایستاده ای

این هم نشانه ای ز جلال نهان توست

هرچند به زیارت کعبه نرفته ای

کعبه همیشه گرم طواف نشان توست

روز ولادت توزمان هم عهدی است

بعد تو جانشین بلافصل مهدی است

شاعر:محمد حسن بیات لو


تعداد بازديد : 167
پنجشنبه 09 بهمن 1393 ساعت: 12:48
نویسنده:
نظرات(0)
مهدی رحیمی درشب میلاد تو دارایی ام؛ گشته اینکه مثل تو زهرایی ام از علی اللاهیان کافر ترم چون خدای خ

 

درشب میلاد تو دارایی ام؛
گشته اینکه مثل تو زهرایی ام
 
از علی اللاهیان کافر ترم
چون خدای خود علی مولایی ام
 
از گدایی های پیش اهل بیت
افتخارم اینکه سامرّایی ام
 
در گداییِ من و اسم شماست
علتی دارد اگر آقایی ام
 
در حرم دیدم شده خیلی شلوغ
پیش تنهایی تو تنهایی ام
 
قسمتم کن بازهم کاری کنم
دارد از کف می رود کارایی ام
 
بسکه گرم از لحظه ی وصل توام
سرد خواهد شد کنارت چایی ام
 
قسمت عالم دوتا شش گوشه شد
من در این تکرار، پایینْ پایی ام
 
با تمام خویش سویت آمدم
چون فروش عید استثنایی ام
 
سیرتی درشأن درگاهت نشد
چون گرفتم صورت از دارایی ام
***
اخوانیه:
از «لطیفیان» و «سهرابی» پرم
«جانفدایم» «احمد بابایی» ام

 

مهدی رحیمی

 


تعداد بازديد : 119
پنجشنبه 09 بهمن 1393 ساعت: 11:39
نویسنده:
نظرات(0)
کسی که در این آستان مور شد کمش را خریدند و مشهور شد شبی بین راه سلیمان نشست همان لحظه نورٌ علی نور

کسی که در این آستان مور شد

کمش را خریدند و مشهور شد

 

شبی بین راه سلیمان نشست

همان لحظه نورٌ علی نور شد

 

دلش را به دست کریمان سپرد

گدای ز گهواره تا گور شد

 

گذر کرد از هر کجا خیر داشت

گذر کرد از هر کجا طور شد

 

سر افکنده آمد که شد سر بلند

فقیر آمد اینجا و مأجور شد

 

و من هم رسیدم درِ خانه ات

به این نیت آقا که هم جور شد

 

مرا یازده بار عاشق کنید

شد اصلا به اجبار عاشق کنید

 

پر و بال ما در هوای شماست

کریم است آن که گدای شماست

 

ندیدم که با درد درمان کنند

طبیب همه مبتلای شماست

 

همیشه سرم آبروی شماست

همیشه سرم خاک پای شماست

 

قیامت نمی ماند اصلا غریب

دل هرکسی آشنای شماست

 

به گلدسته و صحن و گنبد که نیست

بهشت خدا سامرای شماست

 

بیا روی قلبم ضریحی بساز

در این سینه صحن و سرای شماست

 

در اوصاف تو واژه ها گفته اند

چه سرّی است ابن الرضا گفته اند

 

تو اصلا رسیدی قیامت کنی

به هر روز و هر شب کرامت کنی

 

تو اصلا رسیدی که تاریخ را

از آقایی ات غرق حیرت کنی

 

درَت باب حاجات عالم شود

بخواهند از تو اجابت کنی

 

مرا منصب کارداری دهی

دل عاشقت را سفارت کنی

 

زمانش رسیده که مثل قدیم

زمین خورده ها را شفاعت کنی

 

چرا سامرای من امضا نشد ؟

نمیخواهی امروز قسمت کنی ؟

 

اگر رزق و روزی من میرسد

به یمن امام حسن میرسد

 

گداییم آقا گدای درت

فدای تو و نقش انگشترت

 

گره های ما یک به یک باز شد

توسل که کردیم بر مادرت

 

چه حاجت به حج و به حاجی شدن

که کعبه است گرم طواف سرت

 

بدون شک علامه ی دهر شد

نشست آنکه یک لحظه در محضرت

 

عبای خودت را سر ما بکش

که باشیم آقا زیر پرَت

 

بمیرم نبینم که خلوت شده

در این پادگان باز دور و برت

 

به یک گوشه چشمت مرا پاک کن

حسن جان مرا کربلا خاک کن

 

زمینیم و تا آسمان میرویم

ز لطف تو تا آسمان میرویم

 

گدای قدیمی این خانه ایم

سر سفره ی لطف تان میرویم

 

غرض دیدن روی یار است و بس

نه اینکه پِی آب و نان میرویم

 

سه شنبه سه شنبه گدا میشویم

به اذن شما جمکران میرویم

 

حسینیه برپاست در قلب ما

در این آستان روضه خوان میرویم

 

به یاد تنی که به گودال رفت

شکسته دل و نیمه جان میرویم

 

سرِ جدتان ذبح شد از قفا

امان از سر رفته بر نیزه ها

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در زیارت عاشورا 07/11/93


تعداد بازديد : 175
چهارشنبه 08 بهمن 1393 ساعت: 10:58
نویسنده:
نظرات(0)
امشب شب میلاد آن نور خدایی است کار تمامی جهان امشب گدایی است حالا اگر بیگانه هم هستی بیا تو این خان

امشب شب میلاد آن نور خدایی است

کار تمامی جهان امشب گدایی است

حالا اگر بیگانه هم هستی بیا تو

این خانه از اول سرای آشنایی است

در امتحان عاشقی دلها محک خورد

این آزمون امشب شده بر پا!...نهایی است

می خوانم از روی شعف آیه به آیه

مولود قرآنی ما چون هل اتی یی است

حتی اگر از زائران مشهدم من

اما دلم حال و هوایش سامرایی است

 

حسن خدا حصن حصین آمد به دنیا

ابن الرضای سومین آمد به دنیا

 

 

باید گل افشانی کنیم امشب جهان را

باید وداعش کرد این فصل خزان را

در عمق چشمهای نرگس وار مستش

باید ببینی از کران تا بی کران را

توفیق اگر شد شاملت در صف بیا تا

نوبت اگر شد هدیه گردانیم جان را

شکرانه چند رکعتی با مهر تربت!...

باید جلو انداخت یک ذره اذان را

حالا اگر اشکی سرازیر است یکسر

باید بدانیم قدر این آب روان را

 

آن مه لقای مه جبین آمد به دنیا

ابن الرضای سومین آمد به دنیا

 

 

زیبا نسیمی در فضای دل وزیده است

از آسمانها تا زمین نوری رسیده است

دیگر چرا از گفتنش باید حذر کرد؟

حالا که لحظه لحظه ی خوب سپیده است!...

در آینه عکس امام مجتبی بود

چونکه خدا از نو حسن را آفریده است

این چشمهای من نفس دیگر ندارند

دل در میان سینه از بس هی تپیده است

دیوانه ام دیوانه ام دیوانه ی او

کار جنون من عجب بالا کشیده است

 

نور سماوات و زمین آمد به دنیا

ابن الرضای سومین آمد به دنیا

 

 

رفته به رفته وقت ما دیگر تمام است

اما شروع لحظه های این امام است

مستم وَ هوشیاری نمی دانم وَ اکنون

جز باده هر چیزی به من امشب حرام است

الحمدلله آن پرستویی شدم من

که تا ابد ماوای او بر روی بام است

وقتی که محو لیل گیسویش شدم من

دیگر سحر حتی برایم عین شام است

حرز امام عسگری روی لبم هست

حرزی که بر روی لبم دائم،مدام است

 

نور الیقین حق الیقین آمد به دنیا

ابن الرضای سومین آمد به دنیا


تعداد بازديد : 157
چهارشنبه 08 بهمن 1393 ساعت: 10:56
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسن عسکری(ع)-مدح بارها بار با دو چشم دلم، دیده ام رسم دلبری تان را در نمازم شنیده ام گه گاه، ذکر الله اکبری تان را من یتیم ندیدنت هستم، ا

امام حسن عسکری(ع)-مدح

 

بارها بار با دو چشم دلم، دیده ام رسم دلبری تان را

در نمازم شنیده ام گه گاه، ذکر الله اکبری تان را

من یتیم ندیدنت هستم، ای زحل! دست من به دامانت

می شود ماه! سامرا بدهی، نسیه یا نقد مشتری تان را؟

درد عشقی کشیده ام آقا! از خودم هم بریده ام آقا!

دانه دانه چشیده ام آقا! طعم انگور عسکری تان را

گرچه در کنج قلعه محصورید، گرچه از شیعیان خود دورید

بادها در بغل به عاشق ها، می رسانند رهبری تان را

گرچه زندانتان شکنجه نداشت، غیر درد و به غیر رنجه نداشت

در و دیوار قلعه می دیدند، رنج موسی بن جعفری تان را

در کنار زلال منبرتان، دوش بر دوش "احمدِ اسحاق"

عاقبت شعرواره ام آموخت، شیوه ی ذرّه پروری تان را

 

 


تعداد بازديد : 139
شنبه 19 بهمن 1392 ساعت: 8:51
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسن عسکری(ع)-ولادت لشکر شادی گرفت ملک جهان را کرد مسخّر همه کون و مکان را برد به یک حمله دل پیر و جوان را داد به جسم وجود روح و روان را خ�

امام حسن عسکری(ع)-ولادت

 

لشکر شادی گرفت ملک جهان را

کرد مسخّر همه کون و مکان را

برد به یک حمله دل پیر و جوان را

داد به جسم وجود روح و روان را

خیز و بپایش فدا کن سرو جان را

داری اگر کن نثار خوب‌تر از جان

وجد و سرور و شعف گشته عبادت

مهر فلک داده با خنده شهادت

آمده بر شیعیان دور سیادت

دور سیادت مگو صبح سعادت

صبح سعادت مگو روز ولادت

ولادت حجّت قادر منان

یازدهم اختر برج ولایت

ماه محمد جمال شمس هدایت

ابر کرم فلک جود بحر عنایت

قصّة فضل ورا نیست نهایت

کار نمی‌آید از شعر و حکایت

لال در اینجا بود منطق انسان

عروس زهرا حُدیث قرص قمر زاد

هشتم ماه ربیع پاک پسر زاد

بهر امام دهم نور بصر زاد

از شجر احمدی طرفه ثمر زاد

بلکه برای همه خلق پدر زاد

خلق به خاک درش در خط فرمان

او که به صلبش بود مصلح عالم

او که به خاکش بود چهرۀ آدم

او که ثنایش کنند آدم و خاتم

او که مدیحش بود ذکر دمادم

جنّت بی جلوه‌اش خانۀ ماتم

دوزخ در سایه‌اش روضۀ رضوان

اهل ولا سرخوش از ساغر اویند

خلق خدا جمله در محضر اویند

جن و ملک سر به سر عسگر اویند

پیر و جوان چون گدا بر در اویند

خیل نبیّین ثنا گستر اویند

بلکه خدا وصف او گفته به قرآن

از افق حسن غیب ماه برآمد

مهر جمالات حق جلوه گر آمد

یا رخ پیغمبر از پرده درآمد

یا که علی را مبارک پسر آمد

یا پدر حجت منتظر آمد

حُسن حَسن در حسن گشته نمایان

او که سراپا بود روح مجرّد

او که به مهرش کم است خلد مخلّد

او که ز قهرش دمی است نار مؤبّد

او که سلامش دهد خالق سرمد

او که ثنایش سرود شخص محمدi

من به چه مضمون کنم مدحتش عنوان

این حَسنی حُسن حّی متعال است

این گل نورسته احمد و آل است

یازدهم قبلة اهل کمال است

هم بخدا مظهر حُسن و جمال است

هم به نبی وارث قدر و جلال است

جلوۀ خوبان زوی گشته فروزان

ای پدر و مادرم هر دو فدایت

ای به لب اهل ذکر مدح و ثنایت

قبلة دل های پاک صحن و سرایت

باغ جنان عاشق روی گدایت

مستی اهل دل از جام ولایت

تا که شود بر سر کوی تو قربان

گرچه تنت کرده در سامره منزل

لیک بود چون خدای جای تو در دل

عصیان با عفو تو است طاعت کامل

طاعت بی مهر تو است کوشش باطل

گردد بر مور اگر لطف تو شامل

گیرد از اقتدار جاه سلیمان

هم تو به جسم وجود روح روانی

هم پسر رهبر کشور جانی

هم پدر مصلح کلۀ جهانی

هم به جمال خدا نور عیانی

هم به دل اهل دل راز نهانی

هم شده بر درد جان نام تو درمان

روی تو ز آغاز بود شمع مرادم

دوستی‌ات از نخست مانده بیادم

گر بپذیری مرا دل به تو دادم

هست همین هستی روز معادم

شعلۀ عشقت کشد سر ز نهادم

جان و تنم را در این شعله بسوزان

گرچه بود طلعتت از همه مستور

دیدۀ دل را دهد یاد رخت نور

وای بر آن دیده‌ای کز تو بود کور

آه به حال دلی کز تو شود دور

بارگهت را بود بارقۀ طور

نقش زمینش هزار موسی عمران

جز به سر کوی تو راه نپویم

جز به لب جوی تو نامه نشویم

دیده به هر سو نهم روی تو جویم

دست به هر گل برم عطر تو بویم

"میثمم" و غیر مدح از تو نگویم

تا به سر دار عشق بگذرم از جان

 


تعداد بازديد : 167
شنبه 19 بهمن 1392 ساعت: 8:50
نویسنده:
نظرات(0)
زمین چشم تماشا شد امام عسگری آمد

امام حسن عسکری(ع)-ولادت

 

زمین چشم تماشا شد امام عسگری آمد

بهشت آرزوها شد امام عسگری آمد

هوای سامره گلپوش از عطر نفس هایش

گل ایمان شکوفا شد امام عسگری آمد

سروش هاتف غیبی بشارت داد "هادی" را

گره از کار دل وا شد امام عسگری آمد

حسن خویش حسن رویش حسن بویش حسن مویش

تمام حسن پیدا شد امام عسگری آمد

چنان پیچید در صبح ازل گلبوی لبخندش

که عقل از شوق،  شیدا شد امام عسگری آمد

صفا دارد سرور اهل دل در عالم معنا

بساط سور بر پا شد امام عسگری آمد

تجلی کرد در برق نگاهش هیبت حیدر

طلوع مهر زهرا شد امام عسگری آمد

صدای پای او در کوچه باغ زندگی پیچید

حضورش عالم آرا شد امام عسگری آمد

زمان، امشب "کمیل" از شوق سر از پای نشناسد

که - خلقت - باز معنا شد امام عسگری آمد

 

 


تعداد بازديد : 111
جمعه 18 بهمن 1392 ساعت: 13:25
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسن عسکری(ع)-مدح و ولادت ای قبله حرم، حرمِ سامرای تو بیت الولای دل حرم با صفای تو قرآن یگانه دفتر مدح و ثنای تو روح ملک کبوتر صحن و سرای

امام حسن عسکری(ع)-مدح و ولادت

 

ای قبله حرم، حرمِ سامرای تو

بیت الولای دل حرم با صفای تو

قرآن یگانه دفتر مدح و ثنای تو

روح ملک کبوتر صحن و سرای تو

آیینۀ جمال خداوند سرمدی

فرزند پاک چار علی، سه محمدی

رضوان بدان جلال و شرف سائل درت

خورشید سجده برده به صحن مطهرت

روح رضاست در نفس روح پرورت

نامت حسن نه بلکه حسن پای تا سرت

میراث زهد و نور هدایت ز هادیت

علم امام هشتم و جود جوادیت

معصوم سیزده ولی الله ذوالمنن

ابن الرضای سومی و دومین حسن

گل ریزد از بهشت به خاکت چمن چمن

شرمنده در ثنای تو از کوچکی سخن

دُر کلام و لعل لب گوهری کجا

وصف ابا محمدنِ العسگری کجا

انوار ده امام درخشد ز روی تو

یادآور رسول خدا خُلق و خوی تو

زیباترین دعای ملک گفتگوی تو

مسجود جنّ و انس بُود خاک کوی تو

بحری که در صدف، دُر جان پَروَرد تویی

در دامنش امام زمان پرورد تویی

ویرانۀ مزار تو مسجود آسمان

قبر تو کعبۀ دل و صحنت مطاف جان

زوّار هر شب حرمت صاحب الزمان

کوری چشم دشمنت ای قبلۀ جهان

تنها نه سامره، همه عالم دیار توست

هر جا رویم در بغل ما مزار توست

قبر مطهر تو اگر چه خراب شد

یا بر حریم تو ستم بی حساب شد

و آن دلربا ضریح نهان در تراب شد

هرچند قلب شیعه از این غم کباب شد

هر روز قبۀ تو فروزنده تر شود

جاه و جلال و مرتبه ات زنده تر شود

ای نُه سپهر فرش رفیع عبادتت

ای لطف و جود و مرحمت و بذل، عادتت

اقرار کرده دشمن تو بر سیادتت

یاد آمدم به فصل جوانی شهادتت

ای زخم دل هماره فزون از ستاره ات

از ما سلام بر جگر پاره پاره ات

با آن که در محاصره بودی تو سال ها

دیدی ز دشمنان، غم و رنج و ملال ها

کردند با تو از ره طغیان جدال ها

دادی به شیعه عزت و قدر و جلال ها

نور ولایتت ز دل حبس ای شگِفت

چون آفتاب یک سره آفاق را گرفت

داغت به قلب شیعه شراری عظیم شد

خون بر دلت ز کینۀ اهل جحیم شد

روح تو در بهشت الهی مقیم شد

با رفتن تو حضرت مهدی یتیم شد

یا بن الحسن از این همه بیداد، الامان

عجّل علی ظهورک یا صاحب الزمان

ای عدل تو زوال ستم گستری بیا

نادیده کرده بر همه روشنگری بیا

ای آخرین دُر صدف کوثری بیا

ای نور دیدۀ حسن عسگری  بیا

تا کی فراق روی تو آتش به جان زند

تا کی به شیعه خصم تو زخم زبان زند

ای خوانده جنّ و انس و ملک پیر و مقتدات

تو جان جان عالمی و جان ما فدات

خُلق علی و خلق نبی جلوۀ خدات

میثم به این دو مصرع نیکو دهد ندات

یا صاحب الزمان به ظهورت شتاب کن

عالم ز دست رفت تو پا در رکاب کن

 

 


تعداد بازديد : 169
جمعه 18 بهمن 1392 ساعت: 13:24
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسن عسکری(ع)-ولادت مهربانا مهربانی كرده ای خشت و گل را آسمانی كرده ای حكمت از دل دُرفشانی می كند با قلم قلبم تبانی می كند چشم صحرا را م

امام حسن عسکری(ع)-ولادت

 

مهربانا  مهربانی كرده ای

خشت و گل را آسمانی كرده ای

حكمت از دل دُرفشانی می كند

با قلم قلبم تبانی می كند

چشم صحرا را مزیّن كرده ای

نور زهرا را مُبیَّن كرده ای

نُه فلك مجذوب یك دلدار ماند

هفت اقلیم از هبوط یار ماند

آن زمانی كه نه گِل نه آب بود

با تو نَه خورشید نَه مهتاب بود

دستِ ذاتت هستِ مسطور آفرید

از صفاتت چارده نور آفرید

چار و دَه مبهوت یكدیگر شدند

عَلَّم الاَسماء را از بَر شدند

نور واحد چارده تقسیم شد

سال و ماه و هفته ها ترسیم شد

چون نظر كردند بر حالات خویش

ذات را دیدند در مرآت خویش

تا مهّی ، هفته ، از اِعراب یافت

قصّة سبع مثانی باب یافت

تا دل افتد روز و شب در دامشان

ثبت شد ساعات هم بر نامشان

بوی گلهای معطّر می وزد

شنبه ها عطر محمد می رسد

یاس و سُنبل هدیة یكشنبه هاست

عطر زهرا و علی در جان ماست

گُل كند در هر دوشنبه نور عین

گاه  از نور حسن گاهی حسین

هر سه شنبه می وزد عطر سه گل

سین و یاء و صاد اندر هر سُبُل

چهار شنبه موسوی گردد فضا

از رضا و باب و دو ابن الرضا

می شود لب تر ز جام عسگری

هر شب جمعه به نام عسگری

ذكر آب و ذكر باد و ذكر خاك

یا امام عسگری روحی فداك

دوستان محتاج لبخند تو اَند

جمع موجودات در بند تو اَند

ای زمان از بس ترا  دارایی است

در زمین هنگام حُسن آرایی است

باید این احساس را اذعان كنم

آنچه استاد ازل گفت آن كنم

باید از ساقی دلها دم زنم

تا در این میخانه در محكم زنم

آمد آن پشت و پناه شیعیان

شد جمال وجه رحمانی عیان

او بود خورشید كز نو سر زده

یا حسن در وجه اَحسَن آمده

بسكه او مجذوب در توحید شد

ذره هم در پرتوش خورشید شد

آمد آن محنت كش شادی فروش

تا كشد بار ولایت را به دوش

گرچه گردد ساكن تبعیدگاه

می گشاید تا خدا بر شیعه راه

راز دار صُلب منصور است او

معنی نورٌ علی نور است او

شیوه اش هنجار های معنوی است

سیره اش طرح قیام مهدوی است

هرچه گویم از سجایایش كم است

كن توسل حبل عشقش محكم است

تا گدای سامرایش می شویم

بی گمان حاجت روایش می شویم

سامرا گفتم دلم آمد به شور

جشن میلاد است یا شورِ نشور

شیعه احساس غریبی می كند

ذكر ادرك یا حبیبی می كند

***

از وبلاگ حاج محمود ژولیده


تعداد بازديد : 147
جمعه 18 بهمن 1392 ساعت: 13:23
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسن عسکری(ع)-مدح عقل مجنون شود از این همه لیلایی تو من و از دور تماشای تماشایی تو از قدم های تو روشن شده این قلب سیاه نیست حتا خود خورشی�

امام حسن عسکری(ع)-مدح

 

عقل مجنون شود از این همه لیلایی تو

من و از دور تماشای تماشایی تو

از قدم های تو روشن شده این قلب سیاه

نیست حتا خود خورشید به زهرایی تو

دومین آینه ی حسن خدای حسنی

وقت پیدا شدنت کیست به زیبایی تو؟

باید از دین خود اعراض کند آن کس که

مست وحدت نشد از باده ی یکتایی تو

نور مطلق تویی و نیست کنارت نوری

جز خدا کیست در این پهنه به تنهایی تو

سامرا قبله ی اصحاب گدایی شده است

خوب پیداست در این معرکه آقایی تو

در حریم تو عجب نیست نباشد مرگی

مرگ هم زنده شده از دم عیسایی تو

 

 


تعداد بازديد : 141
جمعه 18 بهمن 1392 ساعت: 13:22
نویسنده:
نظرات(0)
نگه به حال دلم کن که بابت تو فقط نشسته ام بنویسم ز ساحت تو فقط دوباره قسمت من شد قلم به دست شوم نشسته ام بنویسم به رخصت تو فقط ببین که نسخه ی م

نگه به حال دلم کن که بابت تو فقط


نشسته ام بنویسم ز ساحت تو فقط

دوباره قسمت من شد قلم به دست شوم

نشسته ام بنویسم به رخصت تو فقط

ببین که نسخه ی من را طبیب این گونه

نوشته:سامره و خاک و تربت تو فقط

کریم آل عبا هم قبول خواهد کرد

اگر نوشته شود که : کرامت تو فقط!

اگر که قسمت من حج شود,همین عشق است

طواف کعبه کنم با نیابت تو فقط

اگر چه که حرمت چون بقیع خاکی شد

ولی همیشه بگویم: زیارت تو فقط!

مقابل همه ی دشمنانتان امشب

سکوت می کنم آقا به حرمت تو فقط...

یاسین قاسمی

 


تعداد بازديد : 141
جمعه 18 بهمن 1392 ساعت: 12:50
نویسنده:
نظرات(0)
گلشن توحيد آباد امام عسکري است دل بهشت نور با ياد امام عسکري است جنت موعود ميعاد امام عسکري است مژده ياران عيد ميلاد امام عسکري است کيست اين م

گلشن توحيد آباد امام عسکري است
دل بهشت نور با ياد امام عسکري است
جنت موعود ميعاد امام عسکري است
مژده ياران عيد ميلاد امام عسکري است
کيست اين مولود فرزند علي مرتضاست
قره العين علي بن جواد بن الرضاست

درّ ده دريا و بحر يک دُرِ ناب خدا
نجل هادي آفتاب حسن مصباح الهدي
رهروان را رهنما و رهبران را مقتدا
سرّ بعد از انتها و نور قبل از ابتدا
هم زکي هم عسکري هم نام نيکويش حسن
رخ حسن خُلقش حسن خَلقش حسن

ماه ده برج شرف خورشيد حُسن پنج تن
عسکرش جن و ملايک خود ولي ذوالمنن
مهر او شيرين تر است از جان شيرين در بدن
نام نيکويش حسن چشم و چراغ بوالحسن
صد بهشت لاله ي توحيد در لبخند اوست
عالمي در انتظار مقدم فرزند اوست

گر چه عمري در ميان دشمنان تبعيد بود
دوستان را رهنما در عالم توحيد بود
در درون ابرهاي تيرگي خورشيد بود
شيعه را در موج ظلمت پرتو اميد بود
با وجود آن بهين نجل بتول طاهره
کعبه ي امّيد خلق عالمي شد سامره

نقش وجه ا.. اعظم حُسن بي مانند او
مي درخشد يک محمد نور در لبخند او
گردن تسليم خلقت تا ابد در بند او
حجه بن العسکري گويد منم فرزند او
با وجود آن همه تبعيد و دوران کمش
ريزه خوار سفره ي فضل و شرف شد عالمش

اي فروزان ماه عالم در حجاب سامره
گشته بر دور مزارت آفتاب سامره
بوتراب بوترابي در تراب سامره
بر رحمت گشته از فيضت سحاب سامره
اختران آسمان در ظلّ ديوار توأند
آسماني ها زمين بوسان زوّار توأند

سامره يک آسمان توحيد دارد در بغل
سامره يک کعبه ي اميد دارد در بغل
سامره دو ماه و دو خورشيد دارد در بغل
سامره ماهي که نتوان ديد دارد در بغل
روز و شب دائم سلام خلق و حيّ داورت
بر تو و باب تو و برعمه و بر همسرت

باب تو همچون تو وجه ا... ذوالمن پرورد
عمه ات در وادي جان طور ايمن پرورد
مکتب مهر و وفا در قلب دشمن پرورد
نرگست ريحانه چون مهدي به دامن پرورد
فرشيان در عرش مي گردند گرد حائرت
روح مي گيرند از فيض دعاي زائرت

اي قرار دل که دل شد بي قرارت يا حسن
جان خوبان جهان يکسر نثارت يا حسن
ماه نرگس بوسه گيرد از مزارت يا حسن
روح، مرغ کوچکي در شاخسارت يا حسن
ده ولي ا... اعظم را سرور سينه اي
يک جمال و چارده خورشيد را آيينه اي

تا گشودي لب، بهار معرفت آغاز شد
مرغ جان بر شاخسار علم در پرواز شد
رهروان علم را پيوسته کشف راز شد
سرّ کفر افشا شد و مشت نصارا باز شد
اي فداي دانش و فضل و کمال و علم تو
مي طراود خُلق و خوي مصطفي از حلم تو

خاک راه زائرت از مشک و عنبر بهتر است
ريگ صحرايت ز لعل و درّ و گوهر بهتر است
مهر تو از کل نعمت هاي داور بهتر است
مدح تو از جان شيرينم به پيکر بهتر است
هر که بودم هر که هستم يا امام عسکري
خويشتن را بر تو بستم يا امام عسکري

گر چه خارم سر بر آوردم ز بستان شما
با عنايات شما گشتم ثناخوان شما
رنگ و بو بگرفتم از باغ و گلستان شما
اين من و دست تهي اين لطف و احسان شما
تا ثنا خوان شمايم سرفراز عالمم
دست بوس ميثم دار ولايت، «ميثمم


پايگاه رضيع الحسين(عليه السلام)»


تعداد بازديد : 261
چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت: 6:13
نویسنده:
نظرات(2)
دنیای با حضور تو زیباست واقعا قطره کنار چشم تو دریاست واقعا شاعر به عشق روی شما خط خطی کند! اینجا قلم به شوق تو برپاست واقعا در بین واژه های �
دنیای با حضور تو زیباست واقعا

قطره کنار چشم تو دریاست واقعا

شاعر به عشق روی شما خط خطی کند!

اینجا قلم به شوق تو برپاست واقعا

در بین واژه های سرودم نزول کن 

دفتر بدون نام تو تنهاست واقعا

ای نازنین به یمن قدوم مبارکت

امشب قشنگترین شب یلداست واقعا

تو آمدی ملائکه انگشت بر دهان ...

آری جمال ناز تو زیباست واقعا

تو آمدی حقیقت افسانه ها شوی

مجنون چشم های تو لیلاست واقعا

تو آمدی که عزت و شوکت بیاوری

آری گدای کوی تو آقاست واقعا


خوش آمدی جان جهان و جهان جان

خوش آمدی حضرت آقای مهربان


شور میان هر غزل شاعرانه تو

زیباترین تغزل در هر ترانه تو

هستی بدون مهر ومحبت که مرده است

عشق بدون چون و چرای زمانه تو

اغراق نیست از همه عالم سرآمدی

یکتا شبیه ذات احد جاودانه تو

شایسته ی مقام شریف ولایتی

ای جانشین خوب خدای یگانه تو

مملو از خدا شده است ، شک نمیکنم

- قائم مقام حضرت حق- کاویانِ تو

دیوانه ی مرام شما تا همیشه من

ارباب بامروت من در زمانه تو


بر مهر وماه وشمس وفلک طعنه میزنی

آقای عالمی و ابالمهدی منی



من خاکسار کوی تو ، عبد خدایی ام

بچه محله ی توأم و سامرایی ام

من با نگاه مادرتان محضر شما

مشغول کارو کسب شریف گدایی ام

تو انتهای جاده ی جود وکرامتی

من - سائل نگاه توأم- ابتدایی ام

وقتی تو دومین حسن خانواده ای

آری منم به عشق شما مجتبایی ام!

فرقی نمی کند بخدا نور واحدید...

شش گوشه ی تو بوسه زدم کربلایی ام!


گوشه نشین هرشب بزم غمت منم

لطمه زن مصیبت هر عمه ات منم


آقا شما بگو غم غربت چگونه است

زندانی واسیر واسارت چگونه است

آقا بگو که در غل و زنجیر اهل زور

همراه سوز و درد و حرارت چگونه است

آقا شما بگو بد و بیراه و افترا...

آقا شما بگو که جسارت چگونه است

یک تکه نان خشک وکمی هم کپک زده... !

آقا بگو که طعم حقارت چگونه است

آقا بگو که شیوه ی مردانگی نبود

آقا بگو نهایت غارت چگونه است

با گوشواره و دو سه معجر نمیشود

آقا بگو اساس تجارت چگونه است


آقا بگو که دشت بلا دشت فتنه شد

حتی سر سه ساله ی زینب برهنه شد


شاعر : علیرضا خاکساری

تعداد بازديد : 149
چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت: 6:09
نویسنده:
نظرات(0)
آنقدر آمدند و گرفتارتان شدند خاک درت شدند وهوادارتان شدند زیباترین اهالی دنیای عشق هم یوس

 

آنقدر آمدند و گرفتارتان شدند

خاک درت شدند وهوادارتان شدند

زیباترین اهالی دنیای عشق هم

یوسف شدند وگرمی بازارتان شدند

لطف شماست اینکه تمامی انبیا

بالاتفاق ساِِئل دربارتان شدند

انها که پای منت چشم کریمتان

بی سر شدند تازه بدهکارتان شدند

این بالهایی که زیر بت عشق سوختند

خاک تبرک در و دیوارتان شدند

نفرین به آنکه مهر تو را سرسری گرفت

یا آنکه حاجت از حرم دیگری گرفت



ای جلوه خدایی بی انتها حسن

خورشید روشن سحر سامرا حسن

بی تو عبودیت به خدا بت پرستی است

نور خدا مکمل توحید ما حسن

امشب عروج زخمی بال مرا ببر

تا سامرا مدینه نجف کربلا حسن

در بین خانواده زهرای مرضیه

باید شوند تمام علی زاده ها حسن

زنجیره محبت زهراست دین من

با یک حسین و چار علی و دوتا حسن

سوگند میخوریم خدا لشگری نداشت

روی زمین اگر حسن عسگری نداشت



آنکه مرا فقیر حرم میکند تویی

یک التماس پشت درم میکند تویی

آنکه در این زمانه بی اعتبارها

با یک سلام معتبرم میکند تویی

آنکه برای پر زدن سامرایی ام

هرشب دعای پرم میکند تویی

آنکه مرا برای خانه خودش

با یک نگاه دربه درم میکند تویی

شکرخدا گدای امام حسن شدم

خاکی ترین کبوتر باغ حسن شدم



امشب دعا کنید ظهوری کند مرا

یا اینکه میهمان حضوری کند مرا

امشب دعا کنید بیاید نگار ما

آیات روشنایی شبهای تار ما

امشب دعا کنید بیاید در این خزان

فصل گلاب فاطمه فصل بهار ما

امشب دعا کنید بیاید گل خدا

تا اینکه این بهار بیاید به کار ما

امشب دعا کنید بیاید ز راه دور

مرکب سوار آن علی تک سوار ما

آنکه اگر نبود دلم فاطمی نبود

حتی نبود سجده سجاده یار ما

زهرا هنوز دست به پهلو کند دعا

زهرا کند دعا که بیایی کنار ما


تعداد بازديد : 509
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 6:26
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
يا زهرا (س) دوباره عشق سمت آسمان انداخت راهم را نگاهی باز می گیرد سرِ راهِ نگاهم را کدا

 

يا زهرا (س)
دوباره عشق سمت آسمان انداخت راهم را
نگاهی باز می گیرد سرِ راهِ نگاهم را
کدام آغوش بین خویش جا داده است ماهم را
که برگردانده امشب سوی دیگر قبلهگاهم را
من امشب حاجی این قبله این قبله نما هستم
من امشب بنده مولایِ سُرِّ من رَئا هستم
***
درون سینه ام انگار شور دیگری دارم
به لطف ساقی امشب در سبویم کوثری دارم
به دستی زلف یار و دست دیگر ساغری دارم
شرابی ناب از انگورهای عسكری دارم
من امشب عشق را تکرار در تکرار میخوانم
حسن(ع)جانم حسن جانم حسن جانم حسن جانم
***
وزیده از پگاهِ شهر پیغمبر(ص) نسیمی که
رسیده سالهایی قبل همراه شمیمی که
تمام شهر را پُر کرد آن فیضِ عظیمی که
خبر داده است باز از جلوهي دست کریمی که
همان خُلق و همان خو در جمالش منجلی باشد
که مثلِ آن حسن(ع) آرامِ جانِ این علی(ع) باشد
***
نگاهت چون مسیحاییست که بر مرده ها جان است
که گاهی لرزه بر اندام مأمورانِ زندان است
و یا ابریست که در آسمان هم حکمِ باران است
بگو این چشم انسان است یا از آنِ یزدان است
تو هم جسمی و هم جانی، تو هم ابری و بارانی
صِفاتت گفت یزدانی، خدایی یا که انسانی؟


رکاب سامرا را گنبد زرد تو مروارید
حریمت کعبه آمال، قبرت قبلهي امید
گدایان! هرکجا هستید، امشب هرچه می خواهید
دخیل عشق بندید از همان جا بر درِ خورشید
اگر که سائل شهر مدینه مجتبی(ع) دارد
کسی چون عسكری(ع) را هم گدای سامرا دارد
***
میایی و برای مهدی ات(عج) دلداده میسازی
هزاران عاشقِ در دامِ عشق افتاده میسازي
از اشک دیدهي چشم انتظاران جاده میسازی
برای امرِ غیبت شیعه را آماده میسازی
میان پرده، اسرارِ خدا را بی صدا گفتی
برای شیعیانت افضل الاعمال را گفتی
***
تو آن معنای پروازی که بی تو هیچ بالی نیست
زلال جاری باران لطفت را زوالی نیست
به جز درد فراقِ مهدی ات(عج) آقا ملالی نیست
یقیناً جاي فرزندِ تو در اين بزم خالی نیست
دعا کن تا که من هم جمکرانی باشم آقا جان
دعا کن تا ابد صاحب زمانی(عج) باشم آقاجان
***
اجازه می دهی امشب تو را ابن الرضا(ع) گویم
صفای مرقدِ شش گوشه ات را کربلا گویم
غریب سامرا، از غربت یک آشنا گویم
برایت قصهی یک مادر و یک کوچه را گویم
از آن ابری كه زیر ظلمتش پوشاند ماهش را
از آن مادر که بينِ کوچه ها گم کرد راهش را
محمّد بياباني


تعداد بازديد : 157
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 10:52
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
عالم ز قدوم تو چه زیبا گشته خاک ره ِ تو تمام دنیا گشته هر کس که به پای تو غلامی کرده...

 اسماعيل شبرنگ 

عالم ز قدوم تو چه زیبا گشته

خاک ره ِ تو تمام دنیا گشته



هر کس که به پای تو غلامی کرده...

در اصل همان بوده که آقا گشته



با یک نظرت، أبا محمّد ، امشب

دل، مسافر عالَم بالا گشته



دلباختگان کوی تو بسیارند

مجنون تو صد هزار لیلا گشته



ما مفتخریم به این سخن آقاجان

با نام شما زبان ما، وا گشته



ای کاش که من شوم فدات ای آقا

خواهم برسم به سامرات، ای آقا


تعداد بازديد : 241
جمعه 02 فروردین 1392 ساعت: 15:09
نویسنده:
نظرات(1)
مشاهده ادامه مطلب
ٞ ٚٓ شعر مدح امام حسن عسکری (ع) _ جواد پرچمی پرِ شکسته به بالا نمیرسد هرگز تلاش میکند امّا نمیرسد

 

پرِ شکسته به بالا نمیرسد هرگز

تلاش میکند امّا نمیرسد هرگز

کبوتری که هوایی نشد در این وادی

به آسمان تمنا نمیرسد هرگز

اگر اجازه نیاید که تا ابد مجنون

به سوی خانه لیلا نمیرسد هرگز

چنان مقام به عشاق میدهد الله

به فکر مردم دنیا نمیرسد هرگز

مقام سلطنت و پادشاهی عالم

به پای رعیتی ما نمیرسد هرگز

و بی ولای تو و خانواده ات آقا

کسی به عالم معنا نمیرسد هرگز

بدون گوشه چشم تو شبعه در محشر

به خاکبوسی زهرا نمیرسد هرگز

مسیح آل محمد ، مسیح زهرایی

به گَرد پای تو عیسی نمیرسد هرگز

پرم به شوق هوای تو وا شده آقا

کبوتر تو به سویت رها شده آقا

زمان مستی ما انتها ندارد که

مریض عشق تو بودن دوا ندارد که

بهشت من تویی آقا بهشت را چه کنم ؟

بهشت بی گل رویت صفا ندارد که

نمیدهم به بهشت خدا حریم تُرا

بهشت قد حریم تو جا ندارد که

فدای بنده نوازی و مهربانی تو

سرای لطف تو شاه و گدا ندارد که

کجاست حاتم طاعی ببیند اینجا را

کسی شبیه تو دست عطا ندارد که

سرای توست پذیرای آرزومندان

کسی به قدر تو حاجت روا ندارد که

میان این همه القاب نیک هیچ اسمی

صفای کُنیه ی ابن الرضا ندارد که

تویی که آینه ی حی ذوالمنن خواندند

عزیز قلب رضایی تُرا حسن خواندند

 امام عسکری ، آقا ، امیر ، مولانا

دو دست خالی مارا بگیر مولانا

گدای نیمه شب بین این گُذر هستم

بیا و توشه بده بر فقیر مولانا

نگاه روشن خود را ز ما دریغ مکن

منم به دام نگاهت اسیر مولانا

به نفس سرکش و طغیانگرم نگاهی کن

دعا نما که شوم سر به زیر مولانا

بگو به ما : وسط برکه السباع چه شد

که بوسه زد به قدوم تو شیر مولانا

بصیرتی بده آقا که راه کج نرویم

تویی تو آینه یا بصیر مولانا

به کوری همه دشمنان ، خدای کریم

نوشته نام تو را از غدیر مولانا

تویی که چشمه ناب معارفی آقا

کمال سیر و سلوک هر عارفی آقا

هر آنچه ناز فروشی تو مشتری هستم 

میان صحن تو دنبال نوکری هستم

دعای بال قنوتم که مستجاب شدم

که تحت رایت عشقم ، پیمبری هستم

هزار مرتبه مدیون ربنای توام

اگر که شیعه ی مجنون حیدری هستم

چه منتی به سر من نهاده دست شما

که تابع سخن ناب رهبری هستم

به انقلاب خمینی همیشه محتاجم

به یاد خون شهیدان کوثری هستم

شباهتی است میان دلِ من و دلِ تو

شباهتی که مثل تو مادری هستم

به روز حشر کِشم نعره های مستانه

که من غلام غلامان عسکری هستم

مجیر آل رسولی مدد اباالمهدی

فروغ چشم بتولی مدد اباالمهدی

بیا دوباره کَرَم کن به این گدای خودت

پَرَم بده گُل زهرا تو در هوای خودت

خدا کند که شبی هم مِس وجود مرا

طلا کنی تو به اعجاز کیمیای خودت

نشسته ام بنویسی مرا مسلمانت

که آشنا کنی ام باز با خدای خودت

خدا کند بگذاری تو دستهای مرا

به دستهای گُلِ غایب از سرای خودت

چه میشود که زمان ظهور فرزندت

فدایی ام بکنی پای بچه های خودت

تمام حاجتم این است یوسف هادی

مرا خودت برسانی به سامرای خودت

گدای سامره هستم دو دست من خالی است

گدایی سر کوی شما عجب حالی است

عطش میان حرم رود نیل می گردد

سِشک دیده ی ما سلسبیل می گردد

کسی که زائر قبر غریبتان باشد

میان آتش غمها خلیل می گردد

ندارد هیچ تعجب که در کنار شما

کبوتر حرمت جبرئیل می گردد

به حج نرفته ای اما طواف درگاهت

هزار حج خدا بی بدیل می گردد

به حلقه های ضریحی که نیست در حرمت

دل شکسته زائر دخیل می گردد

دوباره پای برهنه به جاده می آییم

به سوی صحن و سرایت پیاده می آییم

چقدر پای برهنه ، چقدر دیده ی تر

دویده بین بیابان ، دویده بین گُذر

چقدر پای برهنه ز خانواده ی تو

چقدر پای ورم کرده با دلی مضطر

چقدر پای برهنه علی زمین افتاد

چقدر خورده زمین همره علی ، مادر

چقدر پای برهنه علی خجالت داشت

نه از مدینه ، خجالت کشید از همسر

غم مدینه فزون شد ، به کربلا آمد

چقدر پای برهنه دوید یک دختر

رسید و دید برادر تنش برهنه شده

رسید و دید دگر پشت و رو شده پیکر

میان طور چرا چکمه پوش آمده است

چرا هنوز لگد می خورد تنِ بی سر

پدر که رفت به جای تمام خواهرها

به روی خار مغیلان دوید یک دختر

اگر چه پای برهنه هزار غم دارد

ولی امان ز موی دختران بی معجر


تعداد بازديد : 361
شنبه 05 اسفند 1391 ساعت: 9:16
نویسنده:
نظرات(1)
امام حسن عسکری(ع)-ولادت آسمان در طلوع یک خورشید می کند روزهای خود تمدید این چه نوریست در افق پید

امام حسن عسکری(ع)-ولادت

 

آسمان در طلوع یک خورشید

می کند روزهای خود تمدید

این چه نوریست در افق پیدا

این چه نوریست نور عشق و امید

در سحر جلوه اش که می گوید

نور او فاطمیست بی تردید

در میان سکوت سرد حجاز

گوش دل یک صدای ناز شنید

خبری آمد از سرادق عرش

گل بریزید فاطمه خندید

پدرش دور خانه می گردد

بر لبش ان یکاد یا توحید

چشم در چشم کودکش دائم

می نماید خدای خود تمحید

تا که دستی برد به گیسویش

هر چه دلداده را کند تهدید

دیدگان حدیث روشن شد

تا که نور جمال او را دید

جبرئیل آمد و تبرک کرد

بال خود را به صورتش مالید

مثل گردونۀ زمین و زمان

با ملائک به دور او چرخید

او که باشد امیر انس و جان

سومین نسل حضرت سلطان

قامت عشق کاملا خم شد

ساغر و جام و باده در هم شد

انبیاء صف کشیده مستانه

در تحیر تمام عالم شد

هر چه می شد ز عاشقی رو کرد

جلوۀ کاملش در آن دم شد

صحنۀ درس عشق بازی ها

بین گهواره ای مجسم شد

بین دریای پر تلاطم عشق

چه بگویم که صبر دل کم شد

دل عالم شد آب تا اینکه

لحظۀ بوسه ای فراهم شد

با شکوه صدای این دو لب

طپش سینه ها منظم شد

از صفای همین محبت ها

رشتۀ دین به عشق محکم شد

بهر تبریک این ولادت ها

حضرت رب عشق ملزم شد

صله بر دوستان این آقا

دوری از آتش جهنم شد

او که باشد امیر انس و جان

سومین نسل حضرت سلطان

من که هستم؟ ز سائلان حرم

او که باشد خدای جود و کرم

نازم او را که نازدار خداست

ناز او را به جان و دل بخرم

از گدایان سامرا بودن

آبرویم شده چو تاج سرم

قبله گاه کرامت او باشد

من به پیشش شبیه رهگذرم

چه بگویم ز دست معصیتم

بهر پرواز بسته بال و پرم

تا که گردیدم آشنا با او

شد جهانی غریبه در نظرم

حاجتی دارم از خداوندش

در میان دعای هر سحرم

کی شود تا اجازه ای بدهد

دل خود را به صحن او ببرم

یک سحر وقت صحن گردی ها

کند او بی قرار و در بدرم

هر وجب صحن او بشویم با

کوثر چشم های پر گوهرم

خاک زیر قدوم زوارش-

را کنم طوطیای چشم ترم

او که باشد امیر انس و جان

سومین نسل حضرت سلطان

چه خبر از صفای عسگریین

دل گرفته برای عسگریین

چه خبر از شکوه گنبد او

از دو گلدسته های عسگریین

چه خبر از ضریح و کاشی ها

مرقد دلربای عسگرییین

مانده از "سُرِّ مَن رَای" گویا

تلی از خاک عسگریین

در شب جشن دیده گریه کند

در غم روضه های عسگریین

آن بقیع و خرابیش کم بود

شد اضافه عزای عسگریین

نذر سرداب مانده آثاری

نذر گنبد طلای عسگریین

روضه دارد وجب وجب خاکش

وای از کربلای عسگریین

می برم من شکایت این قوم

پیش گاه خدای عسگریین

نسل اینان ز نسل کوچه بود

شاهدم ناله های عسگریین

گر بگویم میان کوچه چه شد

در بیاید صدای عسگریین


تعداد بازديد : 260
سه شنبه 01 اسفند 1391 ساعت: 11:42
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسن عسکری(ع)-ولادت ای حضرت معشوق ای لیلاترینم من از همه پروانه ها شیدا ترینم سنگ ملامت خورد

امام حسن عسکری(ع)-ولادت

 

ای حضرت معشوق ای لیلاترینم

من از همه پروانه ها شیدا ترینم

سنگ ملامت خوردۀ عشق تو هستم

یعنی میان عاشقان رسوا ترینم

تو آیه های مصحف پیغمبرانی

بهر تلاوت كردنت شیواترینم

ای كیسه بر دوش سحرهای محله

مرد كریم سامرا؛ آقاترینم

ما ریزه خوار دولت عشق تو هستیم

ای حضرت معشوق ای لیلاترینم

اندازه ی ما چشم تو دیوانه دارد

مجنون میان خانه ی ما خانه دارد

تو آشنای کوچه های آسمانی

بالاتر از فهم اهالیِ جهانی

فهمیدن شأن و مقام تو محال است

تو سرّ الاسرار نهان، اندر نهانی

رد قدم های همیشه جاری ات را

تا مرزهای بی نهایت می رسانی

وقتی که می آیی کنار جانمازت

دنبال خود خیلی ملک را می کشانی

تو ابتدا و انتها اصلاً نداری

مثل خدائی و همیشه جاودانی

ای روشنی مطلق شب های تارم

پروردگار بی مثال هر چه دارم

من از مساكین قدیم سامرایم

از آن سوی دنیا چه آوردی برایم

این روزها كه مرقدت گنبد ندارد

من یا کریم خاکی صحن شمایم

آقایی تو فرصت مسکینی ام داد

پس خوش به حال دست هایم که گدایم

دلداده ام بر آن نگاهت تا ببینم

این چشم هایت می کشاند تا کجایم

خیراتیِ دور سر سجاده ی توست

خاکستر بال و پر پروانه هایم

صبح ازل ما را گدایت آفریدند

مثل دخیل سامرایت آفریدند

ای بی نظیری که پر از آیات رازی

مثل خداوندی و از ما بی نیازی

هر صبح از بام بلند آسمان ها

با چشم های روشنت خورشید سازی

صد دل اسیر گردش نیمه نگاهت

باید به این چشمان شهلایت بنازی

جبریل را دیدیم با خیل ملائک

در آن بهشت صحن تان می کرد بازی

تو از همین قطعه زمین سامرا هم

فرمانروای سرزمین های حجازی

مرد بهشتیِ زمین ای بی مثالم

ای آب جاری کویر خشکسالم

نذر تو كردم این پر خاكستری را

این دست های خالی پشت دری را

دیشب دعا كردیم تا این كه خداوند

هرگز نگیرد از تو ذره پروری را

شرح كمالات تو را یك روز خواندیم

دیدیم در تو سیره ی پیغمبری را

صد بار دنیا امتحان كرد و ندادیم

یك ذره از مهر امام عسگری را

ما خاكسار صبح و شام اهل بیتیم

فردای محشر هم غلام اهل بیتیم

امشب اگر دست شما بالا بیاید

امید آن داریم كه آقا بیاید

دستی ببر بالا كه در این فصل سرما

در خانه های ما كمی گرما بیاید

دستی ببر بالا كه در این خشكسالی

آقای ما با هیبت سقا بیاید

دستی ببر بالا كه در یك جمعۀ سبز

آن انتقام ظهر عاشورا بیاید

این روزها با ذوالفقار مرد كوفه

بهر تقاص چادر زهرا بیاید

امشب دلم سمت افقـ های ظهور است

چشم انتظار ظهـر فردای ظهور است

 

 

تعداد بازديد : 345
سه شنبه 01 اسفند 1391 ساعت: 11:42
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 4
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف