ولادت امام رضا ع - 5

ولادت امام رضا ع - 5

ولادت امام رضا ع - 5

ولادت امام رضا ع - 5

ولادت امام رضا ع - 5
ولادت امام رضا ع - 5
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
دل ندارد تاب دوری از وطن را هیچ وقت ســر ندارد طاقت ترک بــدن را هیچ وقت پای تا سر بهجتم در آستان قُـ�

دل ندارد تاب دوری از وطن را هیچ وقت
ســر ندارد طاقت ترک بــدن را هیچ وقت
پای تا سر بهجتم در آستان قُــدس تو
غم نمی فهمد دلیل این سُخن را هیچ وقت

 

چون کبوتر تا که در اطراف گنبد می پرم
نه،نمی خواهد دلم سیر چمن را هیچ وقت

دست پُر برگشتن اینجا در سماجت کردن است
پس نباید تَرک کرد این در زدن را هیچ وقت

از همان روزی که غمخوار دل زارم شدی
حس نکردم در وجود خود مِحَن را هیچ وقت

بسته ام بر پنجره فولاد روزی رشته ای
وا نکن از گردنِ دل،این رَسَن را هیچ وقت

بوده تا وقتی که در سجّاده ام عطر حرم
بو نکــردم مُشکِ آهوی خُتَن را هیچ وقت

تا نگیرم از تو تأییدیه ، خواهان نیستم
لـذّت تحســین اهل انجمن را هیچ وقت

گرچه من بسیار آزردم دلت را با گناه
تو نیازردی دل امثال من را هیچ وقت

جان معصومه دعا کن تا نگیرند از لبم
یاعلی و یا حسین و یا حسن را هیچ وقت

می خورم سوگند آقا جان به پلک زخمی ات
که نخواهم ترک کرد این سوختن را هیچ وقت

من “أبَدْ والله ما نَنْسٰا حُسینا” گفته ام
پس نمی سازم رها آن بی کفن را هیچ وقت

محمدقاسمی


تعداد بازديد : 81
شنبه 31 مرداد 1394 ساعت: 9:50
نویسنده:
نظرات(0)
نجل حبل المتین امام رضاست همه ی حرف دین امام رضاست گر بپرسی ز کعبه ، می گوید: قبله ی هفــتمین امام رض

نجل حبل المتین امام رضاست
همه ی حرف دین امام رضاست

گر بپرسی ز کعبه ، می گوید:
قبله ی هفــتمین امام رضاست

 

هم که شرط ورود در دِژِ حق
هم که حصن حصین ، امام رضاست

با غلامان خویش هم سفره
با خدا همنشین امام رضاست

ابـتدای مســیر فهمــیدیــم
انتهای یقـین امام رضاسـت

از(بهشت رضاش)معلوم است
که بهشت آفرین امام رضاست

کُلّ ایران ، رَعیتَّش هستند
شاه این سرزمین امام رضاست

به خدایی که واحد است و احد
بی مَثَل ، بی قرین امام رضاست

واژه ی دل شکن ،امام حسین
واژه ی دلنشین ،امام رضاست

ای فراری از این حرم ، فردا
کار ما با همین امام رضاست

آنکه جاروی صحن جامع اوست
بال روح الامین ، امام رضاست

آنکه یک بار هم نشد بزند
روی ما را زمین ، امام رضاست

آنکه با رأفتش نظر دارد
بر منِ بدترین امام رضاست

آنکه در حشر زائرانش را
می کند دستچین امام رضاست

 محمد قاسمی


تعداد بازديد : 89
شنبه 31 مرداد 1394 ساعت: 9:47
نویسنده:
نظرات(0)
علیرضا خاکساری گوشه ای از صحن تو هرکه غزل خوان میشود فارغ از هر های و هو سرمست اوزان میشود گوشه ی چش�

گوشه ای از صحن تو هرکه غزل خوان میشود
فارغ از هر های و هو سرمست اوزان میشود
گوشه ی چشم پر از مهر تو سعدی پرور است
شاعر تو صاحب چندین "گلستان" میشود
ریسه ای از ماه و خورشید و ستاره میکشم
باز هم سرتاسر مشهد چراغان میشود
در شب میلاد تو همواره باید شاد بود
هرکسی که غیر ازاین باشد پشیمان میشود
آب سقاخانه ی تو اصل درد میکده ست
هر زمان سر میکشم مستی دوچندان میشود
آن قدر بخشیده ای دیگر گدایت راضی است
سائل دستان تو یکباره سلطان میشود
حشمت و جاه و مقام و مال باهم میدهی
مور دربار تو یک روزی سلیمان میشود
نه فقط حصن حصینی اصل دین داری تویی
هرکسی با شرط عشق تو مسلمان میشود
جار خواهم زد همیشه أنت فی قلبی رضا
این مودت باعث ثبیت ایمان میشود
معرفت باشد اگر مشمول منا میشوم
مثل پیرمرد سلمانی که سلمان میشود
ختم نام اطهرت دستور کار امشب است
ذکر تسبیح ملایک یارضاجان میشود
بسکه هر بی خانمانی را ضمانت کرده ای
هرکه می اید حرم آهوی حیران میشود
باغ جنت بعد از این چنگی نخواهد زد به دل
وعده گاه عاشقانت "باغ رضوان " میشود
"باب سدره" جای خود "باب الرضا" هم جای خود
کربلا هم رفته دلتنگ خراسان میشود
میدرخشد مرقدت در نقشه ی این مرز و بوم
گنبدت خورشید عالم تاب ایران میشود
با نگاه لطف تو از این غزل های بلند
تا گره دادم به هم اماده شد ترکیب بند
دل اگر در بند چشمان تو باشد عالی است
در میان عاشقانت جای مجنون خالی است
باز هم پای ضریحت عشق بازی میکنم
هق هق چشمان خیس ام از سر خوشحالی است
گاه زیر دست و پا و گاه بر دوش پدر...
بوسه خواهم زد ضریحت را به هر منوالی است
تا بیندازد به زیر پای زوارت، هنوز
مادر پیر و نحیفم پای دار قالی است
این کلاه و این نگین و این قبا و چوب پر
هر کدامش یک نشان اوج خوش اقبالی است
شهرتش را از تو دارد ماه محبوب دهم
زعفران های سحرخیزی که ده مثقالی است
(این تو هستی بر همه عالم حکومت میکنی
قدرت و تهدید آمریکاییان پوشالی است)
بگذریم آقا ...صله ی شعر را اماده کن
هرچه باشد این غزلهایم همه امسالی است
بعد از این مدحیه ام دنبال بار معنوی ست
یا به قول شاعرک ها کار کار مثنوی ست
روشنی بخش دل هر عاشق آگاه تو
بعد زهرا پاره ی قلب رسول الله تو
تو همان هستی که بر عالم امامت میکنی
با غضب های علی گونه قیامت میکنی
تو همان هستی که جبراییل هم پابوس توست
عالم آل محمد از ازل مخصوص توست
تو همانی که به روح مرده ام جان میدهی
با دعایت مژده ی یک فصل باران میدهی
تو همان هستی که عالم را به نامت کرده اند
فی المثل شیخ بهایی را غلامت کرده اند
هر نگاه ویژه ات چندین ولی میپرورد
خاک کویت یاعلی ! "سیدعلی" میپرورد
ما کجا و تو کجا؟ ما عاشق نعت توییم
ما غلامان غلامان اباصلت توییم
تشنه گان را قطره ای از آب دریا کافی است
شیخ جعفر مجتهدی تو ما را کافی است
با دم گرم تو هر دردی مداوا میشود
کور می آید به پابوسی ت بینا میشود
هر که آمد پیش تو آزرده خاطر برنگشت
یک فلج آمد ولی بر روی ویلپچر برنگشت
تو امید اخرم بین اطبایی رضا
تو مسیح هفتمی از نسل زهرایی رضا
دور تا دور مزارت بی گمان بیت الهدی ست
این حرم تنها حرم نه بلکه یک دارالشفاست
نه فقط سنگ صبور هر پریشان میشوی
تا ابد ای مهربان حج فقیران میشوی
هرکسی شد زایر کویت خدایی میشود
بی برو برگرد روزی کربلایی میشود

علیرضا خاکساری

 


تعداد بازديد : 183
شنبه 26 اردیبهشت 1394 ساعت: 13:23
نویسنده:
نظرات(0)
یا امام رضا... ایران گلستان میشود با یک نگاهش آیینه بندان میشود با یک نگاهش سر تا سر این مرز و بوم از شرق تا غرب ملک سلیمان میشود با یک نگاهش �

یا امام رضا...

ایران گلستان میشود با یک نگاهش

آیینه بندان میشود با یک نگاهش

سر تا سر این مرز و بوم از شرق تا غرب

ملک سلیمان میشود با یک نگاهش

تنها نه گیر قوم نصرانی، که حتی

عیسی مسلمان میشود با یک نگاهش

در این طبابت خانه اش دیدم که بیمار

فی الفور درمان میشود با یک نگاهش

با آب سقا خانه هر که دل بشوید

مقداد و سلمان میشود با یک نگاهش

جبریل هم جارو کش و دربان صحنِ

شاه خراسان میشود با یم نگاهش

هر شاعر دلخسته ای اینجا شبیه

دعبل غزل خوان میشود با یک نگاهش

 

مجید قاسمی


تعداد بازديد : 326
یکشنبه 16 شهریور 1393 ساعت: 9:50
نویسنده:
نظرات(1)
یا امام رضا.... پریشان واژه هایم را زگیسوی شما دارم تمام شعر هایم را من از سوی شما دارم ولا حول ... برآن چشم و بر آن ابرو که من وزنِ رباعی را ف

یا امام رضا....

پریشان واژه هایم را زگیسوی شما دارم

تمام شعر هایم را من از سوی شما دارم

 

ولا حول ... برآن چشم و بر آن  ابرو که من وزنِ

رباعی را  فقط از این ترازوی شما دارم  

 

تمام این غزلهارا ضمانت میکنی آقا

که  صید  این مضامین را از آهوی شما دارم

 

قصیده قامتی  و حاجی هر بیت تو هستم

که شرط حق مداری را من از کوی شما دارم

 

مربع گشت ترکیبم ز هر سو سجده ای واجب

قوافی قبلگاهی شد که از روی شما دارم

 

درِ عطر غزل افتاد و دل شد قطعه ای از عرش

وَ من این قطعه را از نام خوشبوی شما دارم

 

به هر مصرع دعا کردم به هر مصرع روا کردی

شبیه مثنوی  حسی فرا روی شما دارم

                    

اگرکه کربلا رفتم نجف یا سامرا دیدم

تمام روزی خود را من از سوی شما دارم

 

موسی علیمرادی


تعداد بازديد : 155
یکشنبه 16 شهریور 1393 ساعت: 9:49
نویسنده:
نظرات(1)
تنها قبیله‌ای که به عالم زبازدند این چارده ستاره‌ی در رفت و آمدند هم‌شأن این عشیره کسی را ندیده‌ام اینها فقط به قدّ خداوند هم‌قدند ا�

تنها قبیله‌ای که به عالم زبازدند

این چارده ستاره‌ی در رفت و آمدند

 

هم‌شأن این عشیره کسی را ندیده‌ام

اینها فقط به قدّ خداوند هم‌قدند

 

از آستان حضرتشان پر نمی‌کشم

فیض‌اند و تا همیشه‌ی تاریخ ممتدند

 

مشهد، نجف، مدینه و کرب و بلا یا

هرجا مکان کنند بهشت مؤکّدند

 

شکر خدا که شیعه‌ی این خانواده‌ام

شکر خدا که فال مرا با رضا زدند

 

این قوم عاریات زبانش رضا رضاست

بیچاره‌ی عنایت سلطان مشهدند

 

دل تا قیامت از پی این قافله اسیر

این قافله «محمّد و آل محمّد»ند

 

آهو شدم دوباره به دربار می‌روم

تا ضامنم شود به دیدن آن یار می‌روم

 

امشب دلم دوباره هوای تو را گرفت

گفتند اهل گریه دوباره هوا گرفت

 

باران گرفت و راهی ایوان تو شدم

لبهای من ترانه‌ی شوق رضا گرفت

 

آقا میان این حرم غرق آفتاب

باید دوای شب‌زده را از شما گرفت

 

بیمار پای پنجره‌ی تو «شکسته» گفت:

امشب گمان کنم که مسیحا شفا گرفت

 

ناقوس می‌زند دل تنگ مناره‌ها

باید ز دست لطف رضا کربلا گرفت

 

وقت قنوت نافله‌ی گوشه‌ی حرم

حس می‌کنم که دست دلم را خدا گرفت

 

«گندم به دست» نیّت احرام می‌کنم

نذر کبوتر سر این بام می‌کنم

 

بالاترین تجلّی اوج کمال‌ها

تصویر ما برای تمام خیال‌ها

 

از زعفران گنبدت آغاز می‌شود

پائیز و فصل نوبری پرتقال‌ها

 

از آن زمان که چشم من افتاده بر ضریح

رغبت نمی‌کنم به نگاه غزال‌ها

 

کوه گناه و شستشوی قطره های اشک

فیض شماست، حل شود اینجا محال‌ها

 

فریادها کنار تو آرام می‌شوند

کنج لبت سکون همه قیل و قال‌ها

 

شاید شما به موقف مرگم گذر کنی

صد در صد است ممکن این احتمال‌ها

 

از جنس آن پیاله‌ی رشک طلا منم

چشم‌انتظار آمدنت در «سه جا» منم

 

لطف شما همیشگی و بی نهایت است

ماندم چرا که یک دهه نامش کرامت است

 

شد نیّت همیشه‌ی من مشهدالرّضا

بالاترین عذاب من این ترک نیّت است

 

دارائی گدای شما غیر خرج سال

وقف محرّم است و برای زیارت است

 

کار نگاه خادمتان کیمیاگری است

دنیا طلب نمودن ما هم جسارت است

 

میلی نمی‌کنم به عبادات بی‌حساب

تا دوره‌گردی حرم تو عبادت است

 

سلطان شمایی و دل ما فخر می‌کند

از اینکه در حوالی خاک تو رعیت است

 

دست مرا بگیر و به سمت خدا ببر

عید آمده بیا و مرا کربلا ببر

 

علی اشتری

 

منبع : پایگاه وزین رضیع الحسین (ع)


تعداد بازديد : 161
یکشنبه 16 شهریور 1393 ساعت: 9:48
نویسنده:
نظرات(0)
در شهر تو چه رسم زيباييست پروانه پيش شمع می خوابد كسب قمر بی رونق است اينجا چون دائماً خورشيد می تابد در شهر تو باران نمی بارد دارد ترانه می چ�

در شهر تو چه رسم زيباييست
پروانه پيش شمع می خوابد
كسب قمر بی رونق است اينجا
چون دائماً خورشيد می تابد

در شهر تو باران نمی بارد
دارد ترانه می چكد انگار
چون نُت به نُت نام تو را برده
پس ميشود درمان هر بيمار

معماری صحنت چه رويائيست
با دست بناهای ايرانی
آجر به آجر يك غزل دارد
با نغمه و سبك خراسانی

از قصه های ناب پر گشته
ايوان به ايوان صحن آبادت
كارگر عاشق خدا را ديد
از گوشه ی صحن گهرشادت

آهو، كبوتر، اين همه عاشق
تو يك تنه آقای اينهايی
از تكه تكه آينه آقا
در گوشه ی هر چشم پيدايی

در شهر تو چه رسم زيباييست
خادم به زائر بد نمی گويد
با خادمت كه گرم می گيرم
جز عشق از گنبد نمی گويد

در شهرِ مادر، رسم برعكس است
آنجا طناب و درد می آرند
آنها نمی خواهند مرقد را
چون كينه از گلدسته ها دارند

ایمان کریمی


تعداد بازديد : 95
یکشنبه 16 شهریور 1393 ساعت: 9:41
نویسنده:
نظرات(0)
دهه کرامت ای دل همۀ آل عبا را صلوات با فاطمه حجت خدا را صلوات هرکس که محمدی است همراه علی با حضرت معصومه رضا را صلوات

دهه کرامت

 

ای دل همۀ آل عبا را صلوات

با فاطمه حجت خدا را صلوات

هرکس که محمدی است همراه علی

با حضرت معصومه رضا را صلوات

 

محمود ژولیده


تعداد بازديد : 129
یکشنبه 16 شهریور 1393 ساعت: 9:39
نویسنده:
نظرات(0)
امام رضا(ع)-مدح و ولادت شب بود و شور بود و سلام فرشته ها از عرش تا به فرش، قیام فرشته ها باران شوق بود و امام فرشته ها شب بود و گرم سجده تمام ف�

امام رضا(ع)-مدح و ولادت

 

شب بود و شور بود و سلام فرشته ها

از عرش تا به فرش، قیام فرشته ها

باران شوق بود و امام فرشته ها

شب بود و گرم سجده تمام فرشته ها

قلب فرشته ها پر عطر خدا شده

امشب خدا اسیر نگاه رضا شده

موج کرم به اوج تلاطم رسیده است

ناز و نماز و شوق و تبسم رسیده است

داوود عاشقی به ترنّم رسیده است

کعبه کجاست؟ قبله‌ی هفتم رسیده است

گویی خدا تمامی خود را کشیده است

پیش از ازل که روی رضا را کشیده است

موسی گدای خانه‌ی موسای مرتضی ست

عیسی دخیل جلوه‌ی سینای مرتضی ست

امشب شب تبسّم زهرای مرتضی ست

آئینه‌ی شکوه سراپای مرتضی ست

گیرم بهشت مست می حوض کوثر است

فوّاره‌های صحن رضا دیدنی‌تر است

هر پنجه‌ای که شانه‌ی گیسو نمی شود

هر قبله‌ای که گوشه‌ی ابرو نمی شود

هر جذبه‌ای که عکس هوالهو نمی شود

هر دلبری که ضامن آهو نمیشود

پا می‌نهد به بال ملک هرکه یاد اوست

تا جبرئیل خادم باب‌الجواد اوست

زلفی گشوده و دل شیدا نمانده است

در ازدحام، جای تماشا نمانده است

مجنون که هیچ، رونق لیلا نمانده است

سر را بریده‌اند، زلیخا نمانده است

باغ بهشت کاشی گلدسته‌های اوست

عباس دل سپرده‌ی دارالشفای اوست

در برکه‌ها تموّج دریایی‌اش ببین

در آسمان شکوه اهورایی‌اش ببین

در قلب طوس سفره‌ی زهرایی‌اش ببین

خانه به خانه سایه‌ی آقایی‌اش ببین

خورشید اگر نگاه به ایوان طلا کند

باید غبار گردد و کارش رها کند

نقّاره می‌زنند مسیحی شفا گرفت

نقّاره می‌زنند خلیلی عطا گرفت

نقّاره می‌زنند کلیمی بها گرفت

یوسف دوباره سرمه ز پایین پا گرفت

با دست‌های لطف تو آزاد می‌شویم

وقتی دخیل پنجره فولاد می‌شویم

با گوشه‌چشم، تا که نگاهی به ما کنی

کار هزار معجزه و کیمیا کنی

مشکل بهانه است که ما را صدا کنی

تا کاسه‌های خالی ما را طلا کنی

جز گوشه‌های صحن تو آقا کجا روم

کی با کبوتران حرم کربلا روم؟

 

حسن لطفی

 


تعداد بازديد : 158
یکشنبه 16 شهریور 1393 ساعت: 9:38
نویسنده:
نظرات(0)
امام رضا(ع)-بحر طویل-زیارت بگره ای سخت زد و بغچه ی خود را برداشت دلش اینبار هوای حرمی دیگر داشت روستاییی فقیریست ولی باور داشت شوق دیدار غری

امام رضا(ع)-بحر طویل-زیارت

 

بگره ای سخت زد و بغچه ی خود را برداشت

دلش اینبار هوای حرمی دیگر داشت

روستاییی فقیریست ولی باور داشت

شوق دیدار غریبالغربا بر سر داشت

 

چوب دستی به کف دست و قدم بر سر صحرا زده وپشت سر او کاسه ی آبی به زمین ریخت زنی پیر و به او گفت که مادر برسان از من افتاده سلامم به امامم و بگو قوت پا نیست.بیایم به حضورت به شفا خانه ی نورت برو فرزند گره زن پرِ این پارچه را کنج ضریحش به امیدی که شاید گشاید گره ها را دل ما را

 

راه طولانی و پر خار و خس اما می رفت

در هوای حرم حضرت آقا می رفت

زخمی و خسته و با تاول پاها می رفت

تا خراسان نه بگو خانه ی زهرا می رفت

 

غرق در خویش قدم می زد و گاهی به لب آهی و گهی سوز جانکاهی و اشکی و لبش خشک چو می شد کف آبی و همان حال سلامی به فدای لب عطشانِ حسین گفته و می رفت به صحرا

 

گرچه رنج سفر و راه بیابان را دید

عاقبت تشنه ای آرامش باران را دید

چشمش از فاصله ای قبله ی ایران را دید

برق گلدسته ی سلطان خراسان را دید

 

گرچه شب بود ولی با قدم عشق دوید و به در معبد گم کرده رسید و سر خود را به سر خاک نهاد آه که با حال غریبانه و با سجده ی شکرانه چه ها گفت سنگ فرش از مژه اش خیس کسی نیست پس از اذن دخول آمد و در پای ضریح آب شد و سفره ی دل باز شد و گفت ببین پای من از آبله سوزان و تنم خسته و رنجور بیابان و نه جانی و توانی و رسیدم به امیدم که سلامی برسانم به تو از مادر پیرم به خدا هیچ نداریم ولی عشق تو داریم و فقط عشق تو مولا

 

ساده حرف از خود و از مادر و از کویش زد

حرف ها با حرم ضامن آهویش زد

ناگهان زخم کسی بر دل دلجویش زد

خادمی آمد و با پای به پهلویش زد

گفت بر خیز و برو که مژه هایم خسته اند

نیمه شب آمد و در های حرم را بستند

 

سخت آزرده ز جا خواست و نالید که این است پذیرایی تو خوان تماشایی تو مانده و مبهوت شدم اینکه چسان پیش تو آزرده کند خادم تو قلب گدا را رفت بیرون حرم دل پر غم خادم از آنجا سر بالین خودش آمد و تا رفت به خواب آه که انوار خدا دید

 

دید خادم که حرم نغمه ی هوهو دارد

ازدحامی است و هر گوشه هیاهو دارد

و رضا آمده و چشم به این سو دارد

ولی ای وای چرا دست به پهلو دارد

 

گفت خاکم به سر آقا چه شده ای نفس حضرت زهرا چه شده حضرت مولاش اتابش زد و فرمودکه امشب زده ای ضربه به پهلوی من آزردیم،از نفس انداختیم آه که امشب نه به مهمان رضا زائر دلخسته ی ما بلکه به من عرض جسارت کردی.خیز مهمان را پیش من آور و بگویش که رضا قبل سفر کردن تو پیش تر از نیت تو منتظرت بود به هر لحظه به هر اشک و قدم همسفرت بوده بیا وقت کَرَمهاست نه این مرقد من خانه ی زهراست بیا ای دل تنها

 

مستجاب است دعا قبل دعا،نشنیده

گوش این طایفه آوای گدا نشنیده

ما هم امشب سر خود پیش شما آوردیم

و دل خویش به ایوان طلا آوردیم

یک کبوتر به شبستان رضا آوردیم

رو مکن پیش خدا نام تو را آوردیم

 

همه ی سر خوشی ماست همه ی دلخوشی ماست که در پیش شما در دل خویش بگوییم و بجوییم دل گمشده ی خویش هم اهل خرابات شمائیم دهاتی شمائیم خوشا آنکه چنین ساده به گلدسته تان،گنبدتان خیره نظر می کند هر مژه تر می کند و نام تو را می برد آقا.

 

آخ که یادش می ره هرکی تو دلش غم داره

که نگاه تو هوای دلِ مارم داره

آقا جون راه درازی اومدم تا بگم

دل آواره ی ما یه کربلا کم داره

خوش بحال اونیکه کار و بارش دستِ توِ

خوشی و زندگیش و اعتبارش دست توِ

 

آقا جون تو سرمه وقتی که رسیدم پائین پای شما وقت تموشای شما روضه بخونم براتون تا که کمی کم کنم از غصه هاتون روضه وقتی که نفس می زدی و چشم به راه پسرت بودی و از تشنگی آقا نفست چشم ترت بال و پرت سوخت ولی یاد لب غنچه ی شش ماهه ی جدت جگرت سوخت واز یاد رباب و دل ارباب دل محتضرت سوخت

 

دیدنت از همه ی راه مهیا شده است

تو کجا نیزه کجا وای چه با ما شده است

دیدنت سخت ولی سخت تر از آن این است

باز هم حرمله سرگرم تماشا شده است

 

حجم تیری که علمدار زمین گیرش شد

باورم نیست که در حنجره ات جا شده است

نیزه داری که تو را می برد این را می گفت

باز هم زخم گلوی پسرت وا شده است

 

حسن لطفی

 


تعداد بازديد : 160
یکشنبه 16 شهریور 1393 ساعت: 9:36
نویسنده:
نظرات(0)
امام رضا(ع)-مدح و مناجات با تو هوای عالم امکان عوض شده وجه خدا رسیده و انسان عوض شده چندین هزارسال خراسان خرابه بود با تو بهشت گشته، بیابان �

امام رضا(ع)-مدح و مناجات

 

با تو هوای عالم امکان عوض شده

وجه خدا رسیده و انسان عوض شده

چندین هزارسال خراسان خرابه بود

با تو بهشت گشته، بیابان عوض شده

وقتی به مشهد تو رسیدم نسیم گفت:

پرونده سیاه گناهان عوض شده

ایران کسی سراغ طبیبان نمی رود

با این ضریح شیوه درمان عوض شده

هدهد به آهوی تو نگاهی نمود و گفت

احساس میکنم که سلیمان عوض شده

اینجا گدا برای همیشه غنی شود

در این حریم معنی احسان عوض شده

‏...

گنبد طلای تو به دلم نور می دهد

بعد از زیارت تو دل و جان عوض شده

من زائرت شدم که ملک خادمم شده

آقا شدم به لطف تو مهمان عوض شده

نقاره میزنند کسی خنده می کند

حاجت گرفته، دیده گریان عوض شده

آقا حریم مرقدتان کل کشور است

فأخلع بگو که وادی ایران عوض شده

حسین ایزدی


تعداد بازديد : 143
یکشنبه 16 شهریور 1393 ساعت: 9:35
نویسنده:
نظرات(0)
امام رضا(ع)-مدح و ولادت امشب که خدا با تو نمایان شده آقا انگار دلم تازه مسلمان شده آقا از یاد برد نام بهشت ابدی را هر کس که دلش اهل خراسان شد�

امام رضا(ع)-مدح و ولادت

 

امشب که خدا با تو نمایان شده آقا

انگار دلم تازه مسلمان شده آقا

از یاد برد نام  بهشت ابدی را

هر کس که دلش اهل خراسان شده آقا

هرکس كه رسیده است به جایی و مقامی

از خاک در خانه سلطان شده آقا

باید بنویسند كه گنجینه ی عرشیم

در سینه ی ماعشق تو پنهان شده آقا

فهمیده ام از هیمنه ی نور حضورت

با دیدن تو فاطمه خندان شده آقا

من را ببر از خانه به می خانه، ترم کن

دستی سر گیسو زده دیوانه ترم کن

لبخند بزن تا که ببینند رضا را

آیات جمالی و جلالی خدا را

لبخند بزن تا که ببینند حسینی

تا با تو حسن جلوه کند عرض و سما را

لبخند بزن تا همه در کیش تو آیند

تا شهر حسینیه کند صومعه ها را

باید كه شب آمدنت باز بگویند

تقوای تو را، زُهد تو را، شوق دعا را

بوی تو ز پیرآهن یوسف گذری كرد

بخشید به چشم تر یعقوب شفا را

ای آب و هوای دل من با حرمت گرم

ای ناز نفسهای خداوند دمت گرم

شیرین تر از این شیوه ی غارتگری ات نیست

فریاد که دل خواه تر از دلبری ات نیست

یک عمر هلاک تو و این جذبه ی عشقیم

خاک تو سرم باد که چون سروریت نیست

حتما به علی رفته ای اینقدر شگفتی

کس نیست، گرفتار دم حیدری ات نیست

ای معجزه ی دامن زهرا ز نگاهت

پیداست دلی همچو دل مادری ات نیست

هنگام حدیث است بخوان سلسلة العشق

تا خلق نویسند: تكی دیگری ات نیست

من آمده ام سجده کنم اوج بگیرم

گفتند که جانبخش تر از پادریت نیست

صد شکر خدا صحن گوهر شاد به ما داد

ما بی کس و او پنجره فولاد به ما داد

سوگند سر کعبه به دامان تو باشد

صد چله دل قبله چراغان تو باشد

من بچه ی آهویم و دنبال تو هستم

آقا به دلم حق بده حیران تو باشد

این خطه اگر سبز و بلند است و خدایی

اصلا نه عجیب است که ایران تو باشد

جبریل اگر بال و پرش سایه ی عرش است

بر روی سرش سایه ی ایوان تو باشد

بیچاره بهشت است که هر شام تولد

حیران چراغان خیابان تو باشد

امشب سر سال است بده خرجی ما را

ای شاه برات بقیع و کرببلا را

ما درد نهانی و تو آن لطف عیانی

ما کمتر از اینیم و تو بالاتر از آنی

بدجور گره خورده به گیسوی شماییم

ما را ز سرت وا نکنی زود نرانی

بر فرش حرم گرد و غباریم و نشستیم

ما را نتکانی ، نتکانی ، نتکانی

ما نیز سفارش شده ی فاطمه هستیم

خواهی بکش اما در دیگر نکشانی

ما را به نفسهای تو بخشیده خداوند

ما را به سر سفره ی غیری ننشانی

گیسوی من از غصه تان پیر شد آقا

كو كرببلا و نجفم! دیر شد آقا

 

حسن لطفی

 


تعداد بازديد : 272
یکشنبه 16 شهریور 1393 ساعت: 9:35
نویسنده:
نظرات(0)
امام رضا(عج)-مدح و مناجات خوشا آنکه دل در هوای تو بسته‏ که چشم و دل از ما سوای تو بسته‏ شفاعت بدون تو معنی ندارد رضای خدا بر رضای تو بسته‏ ر

امام رضا(عج)-مدح و مناجات

 

خوشا آنکه دل در هوای تو بسته‏

که چشم و دل از ما سوای تو بسته‏

شفاعت بدون تو معنی ندارد

رضای خدا بر رضای تو بسته‏

رضائی و زنجیره نظم هستی‏

به درگاه دارالولای تو بسته‏

کرم چهره بر آستان تو سوده‏

شفاء دل به دارالشفای تو بسته‏

سر رشته‏ی رحمت آسمانی‏

به گلدسته‏های طلای تو بسته‏

دری هست درگاه رحمت که گردد

به رأی تو باز و به رأی تو بسته‏

بشر نه که جبریل دامان خدمت‏

به ایوان و صحن و سرای تو بسته‏

قدمگاه شد چشمه نوش رحمت‏

ز نقشی که از خاک پای تو بسته‏

گدایت کجا و کجا پادشاهی‏

که این افتراء بر گدای تو بسته؟!

برای فرج هم دعا کن چو زهرا

که امر فرج بر دعای تو بسته‏

به خون حسینی که چون جان و پیکر

 

سید رضا موید

 

که تا کی بود کربلای تو بسته؟!

رسان عرض حال «مؤید» بسویش‏

که تا کی بود کربلای تو بسته؟


تعداد بازديد : 81
یکشنبه 16 شهریور 1393 ساعت: 9:34
نویسنده:
نظرات(0)
امام رضا(ع)-مدح و مناجات دوباره آمده ام تا دوباره در بزنم کبوترانه در این آستانه پر بزنم به نا امیدی از این در نمیروم هرگز اگر جواب نگیرم دو�

امام رضا(ع)-مدح و مناجات

 

دوباره آمده ام تا دوباره در بزنم

کبوترانه در این آستانه پر بزنم

به نا امیدی از این در نمیروم هرگز

اگر جواب نگیرم دوباره در بزنم

خدا مرا به حقیقت ولی شناس کند

که حلقه بر در این خانه بیشتر بزنم

سواد نامۀ من رنگ صبح خواهد داشت

شبی که بوسه بر این چشمۀ سحر بزنم

بیاد غربت تو عهد کرده ام با خود

که لاله باشم و صد باغ بر جگر بزنم

خدای را کمی ای زائران درنگ کنید

که خاک پای شما را به چشم تر بزنم

بمن هر آنچه که بخشیده اند توفیق است

مباد آنکه دم از دولت هنر بزنم

اگرچه خارم و نسبت به گل ندارم باز

خوشم که گاه گداری به باغ سر بزنم

اگر شمیمی از این بوستان به من برسد

معاشران به خدا تاج گل بسر بزنم

من آشنای همین درگهم ، خدا نکند

که رو به غیر کنم یا دری دگر بزنم

صفای تربیت باغبان ، حرامم باد

که در مجاورتِ گل دم از سفر بزنم

اگر چه غرق گناهم سفینه ام اینجاست

مراد و قبله ام اینجا مدینه ام اینحاست

 

محمدجواد غفورزاده(شفق)

 


تعداد بازديد : 279
یکشنبه 16 شهریور 1393 ساعت: 9:31
نویسنده:
نظرات(0)
لب اگر خورد به پیمانه بها میگیرد سنگ با دست شما حکم طلا میگیرد.. شاهد واقعه سلمانی نیشابوراست هرکسی خواست بداند که کجا میگیرد.. قصه ی شیخ بها

لب اگر خورد به پیمانه بها میگیرد

سنگ با دست شما حکم طلا میگیرد..

شاهد واقعه سلمانی نیشابوراست

هرکسی خواست بداند که کجا میگیرد..

قصه ی شیخ بهایی و حرم ثابت کرد

رحمت واسعه ی تو همه را میگیرد

این حرم کهف حصین است چه حاجت به طلسم؟!

دامن آلوده در آن بوی خدا میگیرد..

عشق وارد شدن وقت اذان را دارم

که دلم درصف عشاق صفا میگیرد

قدمش میگذرد بی خطر از روی صراط

هرکسی دست به دامان شما میگیرد..

عالم آل محمد ز دم توست اگر

بیشتر حوزه در اطراف تو پا میگیرد..

شب میلاد تو از عرش خود جبرائیل

زود می آید و در صحن تو جا میگیرد

قبه ی پادشه طوس چنان کرببلاست

که درآن بی بروبرگرد دعا میگیرد..

واقعا پنجره فولاد شفاخانه ی ماست

کور می آید و فی الفور شفا میگیرد..

شاغلم شغل من اینست گدایت باشم.

کارم از برکت الطاف رضا میگیرد..

ارمنی بود مردد که بگیری دستش..

گفتمش محضر دلدار بیا!میگیرد...

صحن تو شهره ی خلق است به ترفیع مقام

شاه عباس درآن حکم گدا میگیرد..

پردرآمد ترازین شعر دگر شغلی نیست

دعبل از دست تو با شعر عبا میگیرد..

"فلسفی" نیستم اما پی این فلسفه ام

که چرا هرکه زتو کرببلا میگیرد؟

سالها گریه کن جد غریبت هستیم

کشته ی مرثیه ی یابن شبیبت هستیم..

 

شاعر : سید پوریا هاشمی


تعداد بازديد : 107
شنبه 15 شهریور 1393 ساعت: 18:53
نویسنده:
نظرات(1)
چشم ان مستی که هر شب وقف مولا میشود خشک هم باشد ولی یک باره دریا میشود قصه قدری فرق دارد بر گدا در این حرم هر که فکرش هم نکرده نیز اقا میشود

چشم ان مستی که هر شب وقف مولا میشود

خشک هم باشد ولی یک باره دریا میشود

 

قصه قدری فرق دارد بر گدا در این حرم

هر که فکرش هم نکرده نیز اقا میشود

 

من که هر کاری شده کردم ندیدم شاه را

دل به بیماری زدم اینبار، حالا میشود؟ 

 

از چه رو هر مبتلایی را که بخشیدی شفا

قبل خارج گشتنش از صحن عیسی میشود؟ !

 

چند تا حاجت که می بینی غلامانش دهند

شاه گر لطفی کند بالای صدتا میشود

 

امشبی اقا بیا یک سفره از دل پهن کن

تا ببینی هر چه دلبر هست رسوا میشود

 

اندکی کمتر ضمانت کن تو آهو بچه را

با چنین لطفت مگر یک مرد پیدا میشود؟ 

 

مثل ان گوهر که پیدا میشود در یک صدف

نوکرش در هر کجا با شاه پیدا میشود

 

شاعر : محمد رضا رضایی


تعداد بازديد : 123
شنبه 15 شهریور 1393 ساعت: 18:53
نویسنده:
نظرات(0)
عاشقی از فنا شروع شده با "به نام خدا" شروع شده ذکر خیرش همیشه بوده ولی تازه این ماجرا شروع شده من شنیدم از آدم و حوا ولی از بچه ها شروع شده "ب�

عاشقی از فنا شروع شده
با "به نام خدا" شروع شده
 
ذکر خیرش همیشه بوده ولی
تازه این ماجرا شروع شده
 
من شنیدم از آدم و حوا
ولی از بچه ها شروع شده
 
"بچه های محله ی بالا"1
از همان پنج تا شروع شده
 
سالیانی ست قبل دحو الارض
کار بیت الکسا شروع شده
 
دیدمش جبرئیل را می گفت:
یَک برو و بیا شروع شده!!!
 
سفره پهن است و انبیا جمع اند
محفل انس با ... شروع شده
 
همه مشغول نذری و خیرات
بر محمد و آل او صلوات
 
درد سر پشت درد سر دارد
هر کسی عشق زیر سر دارد
 
تجربه بارها نشان داده است
عاشقی ربط با جگر دارد
 
«بی قراری» مسیر معراج است
هر پیمبر به آن نظر دارد
 
می که در خمره بیشتر باشد
مستی اش بیشتر اثر دارد
 
باید  از  آن  صاحبی شد که
از دل رعیتش خبر دارد
 
پس به کس دل نمی دهم تا که...
...حضرت فاطمه پسر دارد
 
کوری چشم کور می گویم:
...بشنود آن که گوش کر دارد
 
مرتضی های فاطمه عشقند
اول و آخرش همه عشقند
 
قحطی آب بود و در یک آن
از کجا آمد این همه باران؟!
 
سر یک سفره با غلامانت
می نشستی برای خوردن نان
 
فکر حال گدات هم بودی
گوئیا بوده است او سلطان
 
صدقه مخفیانه می بردی
در دل شب برای محرومان
 
نشده وعده ی بهشتت را...
...ندهی،خاصّه بر گنهکاران
 
تا که بر دین مان ضرر نرسد
این همه راه آمدی ایران
 
و چه خوب است آمدی اینجا
سایه ات مستدام آقا جان!
 
دل ما در تلاطم است آقا!
عاشق مشهد و قم است آقا!
 
جز پریدن پری چرا باشد؟
عمر ، بی نوکری چرا باشد؟
 
قدر کافی دلم گرفتار است
صحبت از دیگری چرا باشد؟
 
کمی از جلوه های من کم کن
جز خودت مشتری چرا باشد؟
 
کودکی در حرم که گم شد،گفت:
پدر و مادری چرا باشد؟
 
این حرم خانه ی امام رضاست
پس در اینجا دری چرا باشد؟
 
بطلب باز هم ، زیارتِ من...
...دفعه ی آخری چرا باشد؟!
 
چه خبر از برات کرب و بلا
می شود؟ می بری؟ چرا؟ باشد...
 
با امید آمدم به محضرتان
فَتَصَدَّق عَلَیَّ یاسُلطان!
 
هر دلی که پر از غبار شده
به امید تو رهسپار شده
 
رزق من در همین زیارت هاست
مشهدم باز برقرار شده؟
 
مثل اینکه شفا گرفته کسی
در حرم باز انفجار شده
 
بس که با  رعیتت تو مأنوسی
هر گدا با شما ندار شده
 
زندگیِ تو مثل اجدادت
بر مدار  غم استوار شده
 
وقت و بی وقت توی خانه تان
مجلس روضه برگزار شده
 
گریه آورترین سوال من است
پلک چشمانتان چه کار شده؟ 2و3
 
بوی ماه حسین می آید
کار  این دل هم انتظار شده
 
بانی روضه های زهرایی!
ای محرم! چرا نمی آیی؟
 
1) علی اکبر لطیفیان
2) قافیه با لهجه ی بومی.
3) حضرت رضا (علیه السلام) فرمود:
ان یوم الحسین اقرح جفوننا و اسبل دموعنا و...
یعنی: کشته‏ شدن امام حسین (علیه السلام) اشک هاى ما را ریزان و پلکهاى چشمان ما را مجروح کرد و...
(بحارالانوار / ج 44 / ص 284)

شاعر : سید باقر سیدی زاده


تعداد بازديد : 161
شنبه 15 شهریور 1393 ساعت: 18:52
نویسنده:
نظرات(0)
اینجا کسی ز فیض شما بی نصیب نیست اصلا دلی کنار شما بی شکیب نیست ای آشنای غربت و ای همنشین درد اینجا کسی میان حریمت غریب نیست وقتی طلب نکرده م

اینجا کسی ز فیض شما بی نصیب نیست

اصلا دلی کنار شما بی شکیب نیست

ای آشنای غربت و ای همنشین درد

اینجا کسی میان حریمت غریب نیست

وقتی طلب نکرده مراد مرا دهی

یعنی دگر نیاز به امن یجیب نیست

مشهد، حرم ،مریض، شفا راه التیام

پس احتیاج ما به دوا و طبیب نیست

مشهد همیشه صحنه ای از صحن کربلاست

پس این حریم خالی از عطر سیب نیست

هستی غریب آیینه ی جد خود حسین

با این تفاوتی که کنارت حبیب نیست

از پلک های زخمی تو گفت روضه خوان

یعنی که روضه جز دم یابن شبیب نیست

آنجا که شمر آمد و برسینه اش نشست

حرفی به غیر خنجر و شیب الخضیب نیست

شاعر  حسین واعظی


تعداد بازديد : 99
شنبه 15 شهریور 1393 ساعت: 10:22
نویسنده:
نظرات(1)
هشتمین آفتابمان هستی تو امان عذابمان هستی از روایات اینچنین پیداست لحظه های حسابمان، هستی در سوالات آن شب اول راحتی_ جوابمان هستی ما به فکر

هشتمین آفتابمان هستی
تو امان عذابمان هستی

از روایات اینچنین پیداست
لحظه های حسابمان، هستی

در سوالات آن شب اول
راحتی_ جوابمان هستی

ما به فکر گناه و شر هستیم
تو به فکر ثوابمان هستی

ما مسلمان شرط توحیدیم
آیه های کتابمان هستی

مستی ماست با شما آقا
لاجرم پس شرابمان هستی

ما نگفتیم و تو عطا کردی
خواهش مستجابمان هستی

هر چه باشد شبیه زهرایی
پسر بوترابمان هستی

جان زهرا بگیر دستم را
تا نبیند کسی شکستم را

عاشق و مبتلا شدن خوب است
خادم این سرا شدن خوب است

سر ما کج نمی شود هر جا
فقط اینجا گدا شدن خوب است

ما زمین خورده ایم و خوشحالیم
با نگاه تو پا شدن خوب است

چون که ما با تو عالمی داریم
از دو عالم جدا شدن خوب است

درد دارم دخیلتان هستم
درد ها را دوا شدن خوب است

نامتان دلخوشی_ ما بدهاست
امشب از ما رضا شدن خوب است

گر چه از انتظار دل گیریم
منتظر در سه جا شدن خوب است

از قسم پای پنجره فولاد
زایر کربلا شدن خوب است

هدیه ی روز عیدمان آقا
نکنی نا امیدمان آقا

کارتان از قدیم احسان است
لطفتان برتر از کریمان است

مثل رسم گذشته ها اینجا
چشم رعیت به دست سلطان است

ظاهرا گر چه جانب مکه
باطنا قبله ام خراسان است

ضامنم شو ببین تو اشکم را
بچه آهو همیشه حیران است

مردم کشورم گرفتارت
آخر اینجا دیار سلمان است

اگر اینجا کسی شهید شود
هر چه باشد کفن فراوان است

گریه دارم دوباره یابن شبیب
روضه در قتلگاه عریان است

کربلا در هیاهوی مقتل
بی کفن یک شهید عطشان است

روی نیزه سرش .. امام رضا
وای بر خواهرش .. امام رضا

شاعر : سید حجت بحر العلوم طباطبایی


تعداد بازديد : 131
شنبه 15 شهریور 1393 ساعت: 10:22
نویسنده:
نظرات(0)
ای ابتدای صحبت و ختم کلام ما جاروکشی صحن تو شغل مدام ما در بین خادمان تو ثبت است نام ما ما برده ی توایم و دو عالم غلام ما ای هشتمین امام!امام هم�

ای ابتدای صحبت و ختم کلام ما
جاروکشی صحن تو شغل مدام ما
در بین خادمان تو ثبت است نام ما
ما برده ی توایم و دو عالم غلام ما
ای هشتمین امام!امام همام ما!
▫▫▫
مژده رسید، غنچه ی زهرا دمیده است
آورده اند:"قامت هارون خمیده است"
نورت پدیده ایست که فوق پدیده است
قبل از سلام ما به تو از تو رسیده است
هر روز صبح زود جواب سلام ما
▫▫▫
مشهد گدا پر است و کسی کم نمی برد
هم می برد ز فیض شما ،هم نمی برد
هدیه کسی برای کسی غم نمی برد
اهل بهشت را به جهنم نمی برد!!
کم نیست در مقام زیارت مقام ما
▫▫▫
استاد درس عشق در این مکتبم رضاست
بیماری ام رضاست،دوای تبم رضاست
در قلب من رضاست، به روی لبم رضاست
نان شبم رضاست، نماز شبم رضاست
دایم به ذکر می گذرد صبح و شام ما
▫▫▫
چشمت دلیل ذوق هنرمندهای ماست
شیرینی تو بیشتر از قندهای ماست
میلاد تو گشایش لبخندهای ماست
دیوان عشق، "از تو نوشتند" های ماست
"ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما"
▫▫▫
صحنت پر از امید و لبالب اراده است
فرقی نداشت، هر که سواره ، پیاده است
یک دست زلف یار و یکی جام باده است
ابرو گشاده ایم که دستت گشاده است
مشهد به نام توست ولیکن به کام ما
▫▫▫
در شان و رتبه ی تو غزل دل نگفته است
هرگز کسی قصیده ی قابل نگفته است
حافظ مجاز گفته و بیدل نگفته است(فتح میم)
مضمون تازه ایست که "دعبل" نگفته است
ما هرچه گفته ایم سرودی به نام ماست
▫▫▫
آن شب که صرف یاد تو شد خوش به حال ماست
وان شب که صرف بی خبری شد زوال ماست
عالم اگر که مال تو باشیم مال ماست
فتوا رسیده است که مستی حلال ماست
بی اذن توست آب خوش امام حرام ما
▫▫▫
تو عشق را به اهل جنون یاد می دهی
بنیاد عقل یک شبه بر باد می دهی
امشب برات پنجره فولاد می دهی
حتما به هر که خواست گهرشاد می دهی
خوبی مرام توست، نه مثل مرام ما....
▫▫▫
صیاد جز کنار تو زانو نمی زند
خورشید در رواق حرم سو نمی زند
مشهد که بی امید کسی رو نمی زند
با خانه ی خدا حرمت مو نمی زند
ای مشهد تو شعبه ی بیت الحرام ما!
▫▫▫
ای گنبد تو خانه ی خورشید یا رضا!
ای مامن شبانه ی خورشید یا رضا!
زد تکیه بر تو شانه ی خورشید یا رضا!
گرم دمت زبانه ی خورشید یا رضا!
خورشیدی و حرارت تو بار عام ما

شاعر : مظاهر کثیری


تعداد بازديد : 253
شنبه 15 شهریور 1393 ساعت: 10:21
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 18
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف