شب اول محرم مسلم ع - 4

شب اول محرم مسلم ع - 4

شب اول محرم مسلم ع - 4

شب اول محرم مسلم ع - 4

شب اول محرم مسلم ع - 4
شب اول محرم مسلم ع - 4
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
من برای تو و جانت نگرانم برگرد اتش دلهره افتاده به جانم برگرد وعده ی جایزه ها مهره ی تدبیر شده قلم نامه نویسان همه شمشیر شده شهر یک پارچه هم�

من برای تو و جانت نگرانم برگرد

اتش دلهره افتاده به جانم برگرد

وعده ی جایزه ها مهره ی تدبیر شده

قلم نامه نویسان همه شمشیر شده

شهر یک پارچه همدست اراذل شده است

بند افسار سرِ حرمله ها ول شده است

قیمت اهن و شمشیر قیامت کرده

بی حیایی به همه شهر سرایت کرده

کشتنت با نظر شام مصوب شده است

شمر هم امده و صاحب منصب شده است

رسمان بافیِ زن ها به نوا امده است

نکند خواهرتان هم با شما امده است

بی تو من را به سر کوچه و بازار زدند

هر چه سنگ است برای سر تو بار زدند

اخرین لحظه به لبهام بود نام شما

جان زهرا و علی جان حسن کوفه میا

شاعر: حسن كردي


تعداد بازديد : 95
چهارشنبه 30 مهر 1393 ساعت: 16:09
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت مسلم بن عقیل(ع( کوفه لبریز بلا گشته میا کوفه حسین قسمتم سنگ جفا گشته میا کوفه حسین کوفه ای که پدرت حاکم آن بود قدیم عاری شرم و حیا گشته �

حضرت مسلم بن عقیل(ع(

 

کوفه لبریز بلا گشته میا کوفه حسین

قسمتم سنگ جفا گشته میا کوفه حسین

کوفه ای که پدرت حاکم آن بود قدیم

عاری شرم و حیا گشته میا کوفه حسین

آنهمه وعده وعیدی که به ما میدادند

به روی آب بنا گشته میا کوفه حسین

بی کسی دربه دری با دو پسر نیمه ی شب

به خدا قسمت ما گشته میا کوفه حسین

نگران گلوی طفل توام چون اینجا

مملو از حرمله ها گشته میا کوفه حسین

گرگها منتظر یوسف زهرا هستند

فتنه ای سخت به پا گشته میا کوفه حسین

خواب دیدم دهم ماه محرم آقا

سرت از پشت جدا گشته میا کوفه حسین

 

حبیب باقر زاده


تعداد بازديد : 137
سه شنبه 29 مهر 1393 ساعت: 12:46
نویسنده:
نظرات(0)
یا مسلم ابن عقیل... شب به شب وقت خواب کوفه چقدر پی رد ستاره ای هستی کوچه گردی و بین هر بن بست در پی راه چاره ای هستی خانه"طوعه" جای امنی بود ا

یا مسلم ابن عقیل...

شب به شب وقت خواب کوفه چقدر

پی رد ستاره ای هستی

کوچه گردی و بین هر بن بست

در پی راه چاره ای هستی

 

خانه"طوعه" جای امنی بود

اگر این زن پسر نداشت فقط

بین بن بست میشود جنگید

دلبر ما سپر نداشت فقط

 

دوره ات کرده اند با نیزه

تشنگی هم فشار می آورد

بر سپیدی حنجرت نیزه

داشت کم کم فشار می آورد

 

حلقه را نعرت که در هم ریخت

تا که از کوچه آمدی بیرون

گر چه روی تنت پر از خش بود

گر چه می ریخت از لبانت خون

 

حیله دیگر زدند و گرفت

کنده بود زیر پایت چال

لیز میخورد پای بی رمق

در سراشیبی گودی گودال

 

از همین جای داستان شد که

تو شبیه حسین می شدی و..

در همین کوفه، بین غربت بودی

که ذبیح حسین میشدی و..

 

گر چه مجروح بودی اما باز

زنده از گودی آمدی بیرون

پسر فاطمه که رفت به گود

در نیامد مگر سری پر خون

 

دل خوش از تو هم نداشت عدو

گر چه میزد به غیض و با کینه

زیر و رویت نکرد هیچ کس

شمر جا خوش نکرد بر سینه

 

خواهرت لا اقل ندید کسی

از قفا می برد گلویت را

نیزه داری وقیح پیش همه

نگ می زد دوباره مویت را

 

محمد کاظمی نیا


تعداد بازديد : 215
دوشنبه 28 مهر 1393 ساعت: 12:12
نویسنده:
نظرات(0)
یا مسلــم ابن عقیل.... کاش میشد کسی سفید کند پیش ارباب روی مسلم را ببرد سوی او پیام مرا بخرد آبروی مسلم را.. ببرد سویش این خبر را که کوفه در �

یا مسلــم ابن عقیل....

کاش میشد کسی سفید کند

پیش ارباب روی مسلم را

ببرد سوی او پیام مرا

بخرد آبروی مسلم را..

 

ببرد سویش این خبر را که

کوفه در سر خیال ها دارد

سر بازار نیزه سازیشان

آه خیلی برو بیا دارد..

 

کوفیانی که دعوتت کردند

دربروی سفیر تو بستند

کوچه گردیست کار من اما..

همه در خانه های خود هستند..

 

کاش بودی نگاه میکردی..

لبم از تشنگی ترک برداشت..

هردری را زدم جواب شدم..

مسلمت حال و روز مضطر داشت..

 

کاش بودی نگاه میکردی

زیر این ماه راه میرفتم

کوچه در کوچه بغض میکردم

گاه و بیگاه راه میرفتم..

 

کاش بودی نگاه میکردی

سهمم از کوفیان خیانت شد

از من بی پناه با سنگ و..

آتش و طعنه ها ضیافت شد..

 

سر دارالعماره ام اما..

فکر خود نیستم به فکر توام

غصه ی غربت تورا دارم..

زار و لبریز غم به فکر توام..

 

کاش میشد که از همین حالا

زینب و دختر تو برگردد

قبل ازینکه اسیرشان بکنند

سوره کوثر تو برگردد

 

این جماعت به دست های اسیر

پیش مردم طناب میبندند

مشک هارا بگو که پر بکنند

که بروی تو آب میبندند

 

تیرهارا سه شعبه میسازند..

تاکه بهتر سوی هدف بزنند

رسمشان است وقت صید شکار

رقص شادی کنند کف بزنند

 

یوسف کربلا دراین فکرم

رحم بر پاره پیرهن نکنند..

لال گردد زبان من آقا

پیش زینب تورا کفن نکنند..

 

 

سید پوریا هاشمی


تعداد بازديد : 79
دوشنبه 28 مهر 1393 ساعت: 12:08
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت مسلم بن عقیل(ع) گر کنند آویزه ی دارم حسین کی ز عشقت دست بردارم حسین دست از دامان پر عشقت دمی برندارم گرچه بر دارم حسین جرم من تنها همین

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

 

گر کنند آویزه ی دارم حسین

کی ز عشقت دست بردارم حسین

دست از دامان پر عشقت دمی

برندارم گرچه بر دارم حسین

جرم من تنها همین باشد شها

شور عشقت را گرفتارم حسین

هر چه سنگ آید ز بام کوفیان

من به جان و دل خریدارم حسین

دیدن روی تو ای وجه خدا

آرزوی این دل زارم حسین

هر طرف را بنگرم بینم تو را

بسکه من مشتاق دیدارم حسین

همچو بابای غریبت مرتضی

من هم از این کوفه بیزارم حسین

کوفیان سنگ از جفایم می زنند

بر گناهی که تو را یارم حسین

خون ز قلبم می رود ، عشقت ولی

کی رود از قلب خونبارم حسین

 

 

سید محمد میر هاشمی

 


تعداد بازديد : 127
شنبه 26 مهر 1393 ساعت: 16:06
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت مسلم بن عقیل(ع( بند بندم همه چون برگ خزان می لرزد کیست اینجا که دلم درد کشان می لرزد بین این دشت پر از خار چو طفلان حرم بیشتر قلبم از این

حضرت مسلم بن عقیل(ع(

 

بند بندم همه چون برگ خزان می لرزد

کیست اینجا که دلم درد کشان می لرزد

بین این دشت پر از خار چو طفلان حرم

بیشتر قلبم از این لشگریان می لرزد

بار مگشا و مزن خیمه بدین جا که زمین

زیر سنگی شمشیر زنان می لرزد

خواهرت در غم این خاک چنین می سوزد

مادرت از غم این سوز چنان می لرزد

بس که بر چشم علمدار تو دارند نگاه

دخترت از نظر زخم زنان می لرزد

کیست آن مرد کمان دار که این سوی رباب

با تماشای همین تیر و کمان می لرزد

 

حسن لطفی

 


تعداد بازديد : 237
جمعه 25 مهر 1393 ساعت: 19:46
نویسنده:
نظرات(0)
جار و جنجالی عذاب آور به گوشم می رسد نعره ی مستانه ی لشکر به گوشم می رسد هر دقیقه کوفه از این رو به آن رو می شود تا صدای سکّه های زر به گوشم می �

جار و جنجالی عذاب آور به گوشم می رسد

نعره ی مستانه ی لشکر به گوشم می رسد

هر دقیقه کوفه از این رو به آن رو می شود

تا صدای سکّه های زر به گوشم می رسد

این جماعت کینه دارند از عمو جانم علی

ناسزاها از سر منبر به گوشم می رسد

از دو ماه پیش که مهمان کوفی ها شدم

ضربه های پُتک آهنگر به گوشم می رسد

تا که نزدیک دکان تیر سازی می شوم

خنده های حرمله بهتر به گوشم می رسد

چند عمود آهنین را هم سفارش داده اند

صحبت ضربه به روی سر به گوشم می رسد

روی مرکب هایشان بسیار خرجین چیده اند

حرف غارت کردن معجر به گوشم می رسد

تا جهاز نوعروسان بیشتر کامل شود

وعده ی آوردن زیور به گوش می رسد

من اگر چه نیستم در عصر عاشورا ولی

ناله ی جانسوز یک مادر به گوشم می رسد

قبل مقتل رفتنت انگشترت را دربیار

صحبت انگشت و انگشتر به گوشم می رسد

محمدفردوسی


تعداد بازديد : 299
جمعه 18 مهر 1393 ساعت: 12:33
نویسنده:
نظرات(1)
یا مسلم ابن عقیل... حمیده دختر من را به زینبت بسپار بگو که مثل رقیه مراقبش باشد

یا مسلم ابن عقیل...

حمیده دختر من را به زینبت بسپار

بگو که مثل رقیه مراقبش باشد

 

رسول ملکی


تعداد بازديد : 191
دوشنبه 14 مهر 1393 ساعت: 15:22
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت مسلم بن عقیل(ع) دهانم خشک و جسمم غرق خون و دیده دریایی عجـب کـردند اهـل کوفـه از مهمان پذیرایی همان‌هایی که در این شهر گرداندند رو از م

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

 

دهانم خشک و جسمم غرق خون و دیده دریایی

عجـب کـردند اهـل کوفـه از مهمان پذیرایی

همان‌هایی که در این شهر گرداندند رو از من

فـراز بام‌هــا در چشمشـان گشتـم تمـاشایی

سـرم را بـرد قاتـل هدیـه از بهــر عبیــدالله

تنـم در کوچه‌هــا گردیـده گـرم راه‌پیمایـی

به جسم تا که ممکن بود آمد زخم روی زخم

نبــودی کوفیــان را بیشتــر از ایـن توانـایی

رسیـده ضربه‌هــا بـر سینـه و پهلـو و بازویم

بیا بنگر که مسلم پـای تـا سر گشتـه زهرایی

از آن ترسم که چـون‌آیـی نبینم ماه رویت را

ز بس از چشـم گریانـم عطش بگرفته بینایی

اگر چه رنگ خون زیباست بر روی شهید اما

تماشا کن که روی من به خون بخشیده زیبایی

تمـام شب کنـار کوچه‌هـا تنهـا تو را دیدم

خـدا دانـد نکـردم لحظـه‌ای احساس تنهایی

بیـا نامـردی و پستـی اهـل کوفــه را بنگـر

که بهر کشتن یک تن کند شهری صف‌آرایی

سزد «میثم» به یاد کام عطشان و لب خشکم

کند تا جان به تن دارد به اشکِ دیده، سقّایی

 

غلامرضا سازگار

 


تعداد بازديد : 119
شنبه 12 مهر 1393 ساعت: 11:10
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت مسلم بن عقیل(ع) غم تو ابر به چشمم شد و مشغول شدم قبل کشته شدن از فکر تو مقتول شدم گرچه کار همۀ شهر دگر سکه شده من به پیش تو ولی سکۀ یک پول

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

 

غم تو ابر به چشمم شد و مشغول شدم

قبل کشته شدن از فکر تو  مقتول شدم

گرچه کار همۀ شهر دگر سکه شده

من به پیش تو ولی سکۀ یک پول شدم

لاله ها بر سرم و روی لبم کاشته اند

شاخۀ خشکم  و از غم، پرِ محصول شدم

خوب شد با لب تشنه سر من گشت جدا

مطمئن تا بشوم پیش تو مقبول شدم

سر من بر در دروازه و جسمم بازار

تازه من پیش شما کشتۀ معقول شدم

 

موسی علیمرادی

 


تعداد بازديد : 231
شنبه 12 مهر 1393 ساعت: 11:10
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت مسلم بن عقیل(ع) اینجا هزار حرمله در انتظار توست آقا برای آمدنت کم شتاب کن رحمی به روز من نه به روز رقیه کن فکری به حال من نه به حال رباب �

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

 

اینجا هزار حرمله در انتظار توست

آقا برای آمدنت کم شتاب کن

رحمی به روز من نه به روز رقیه کن

فکری به حال من نه به حال رباب کن

 

رحمی نمی کنند عزیزم به هیچ کس

حتی به تشنه ای که فقط شیر خواره است

در کوفه ای که وعده ی سوغات مردمش

تنها برای دخترکان گوشواره است

 

اینجا نیا که آخر سر چشم می زنند

این چشم ها به قامت آب آورت حسین

این دستها که دیده ام از کینه می برند

انگشت را به خاطر انگشترت حسین

 

برگرد جان من که نبینی ز بام ها

آتش کشیده اند سر و دست و شانه را

یا از فراز نیزه نبینی که می زنند

بر پیکر سه ساله ی تو تازیانه را

 

می ترسم از دمی که بیایند دختران

با گونه های زخمی و نیلوفری،میا

این شهر بی حیاست به جان سکینه ات

می ترسم از حرامی و بی معجری میا

 

حسن لطفی

 


تعداد بازديد : 192
شنبه 12 مهر 1393 ساعت: 11:09
نویسنده:
نظرات(0)
من مث نامه ي سربسته شدم مثل يك دل، دل بشكسته شدم در زدم تو خونشون رام ندادن انقدر قدم زدم خسته شدم بالاي بام مي زنم صدات حسين كاش باشم منم تو

من مث نامه ي سربسته شدم

مثل يك دل، دل بشكسته شدم

در زدم تو خونشون رام ندادن

انقدر قدم زدم خسته شدم

بالاي بام مي زنم صدات حسين

كاش باشم منم تو كربلات حسين

دو تا قربوني اوردم با خودم

بچه هام فداي بچه هات حسين

عوض حنجر تو من چي بدم

نذر انگشتر تو من چي بدم

اگه بچه هاتو بازار بيارن

جواب مادر تو من چي بدم

كوفه لحظه لحظه تغيير مي كنه

مهمون و از زندگيش سير مي كنه

خيلي از موهام سفيد شد اين روزا

نگروني آدم و پير مي كنه

بعد از اين ديگه منو سفير نكن

دختراتو توي كوفه پير نكن

حالا كه مي خواي بياي، بيا ولي

زن و بچه تو ديگه اسير نكن*

واسه تو شب تا سحر در مي زنم

وا نکردن در ديگر مي زنم

دارم از دل نگرونى مي ميرم

خودم و اين در و اون در مي زنم

نيا گفتنم برا دخترته

گريه هام براى انگشترته

با سر شکسته سربسته مي گم

اونکه دارى میاريش خواهرته

چه جورى به فکر جونت نباشم

يا که گريون جوونت نباشم

همه آماده کشتن تواند

چه جورى دل نگرونت نباشم

کوفه با حرمله بيعت مي کنه

برا کشتن تو نيت مي کنه

كوچه هاى تنگى که اين جا داره

خيلي زينب و اذيت مي كنه

 علی اکبرلطیفیان


تعداد بازديد : 107
شنبه 12 مهر 1393 ساعت: 11:08
نویسنده:
نظرات(0)
به شهركوفه به جز غصه چيز ديگر نيست نصيب خواهرتو جز دو ديده ي تر نيست از آن زمان كه شدم ميهمان اين مردم هزار فاجعه ديدم كه جاي باور نيست چه گو�

به شهركوفه به جز غصه چيز ديگر نيست

نصيب خواهرتو جز دو ديده ي تر نيست

از آن زمان كه شدم ميهمان اين مردم

هزار فاجعه ديدم كه جاي باور نيست

چه گويمت كه خودم گفته ام بيا اما

چه كوفه اي كه ز شهر مدينه كمتر نيست

ميا به كوفه كه اينجا به دست هرفردش

به غير نيزه و شمشير و تير و خنجر نيست

ميا كه در دل اين مردمان نامردش

به جز حسادت وكينه ز آل حيدر نيست

براي كشتن تو نقشه ها به سر دارند

ميا كه منتظر چشمهاي سردارند

 

 

 شاعر : محمد حسن بیات لو


تعداد بازديد : 373
شنبه 12 مهر 1393 ساعت: 11:08
نویسنده:
نظرات(0)
چو آشکار خدا هست از تو پنهان نیست میان مردم این شهر یک مسلمان نیست خلاف دین خدا هست و ضد شیطان نیست دیار اهل رجیم است و شهر قرآن نیست خبر �

چو آشکار خدا هست از تو پنهان نیست 

میان مردم این شهر یک مسلمان نیست 

خلاف دین خدا هست و ضد شیطان نیست 

دیار اهل رجیم است و شهر قرآن نیست

 

خبر ز ماندن پای قرار و پیمان نیست 

 

چو سیر و سرکه در این درد و داغ میجوشم 

غریب ماندم و با غربتم هم آغوشم 

نمیشود به خدا این بلا فراموشم 

که بار خجلت از ارباب مانده‌ بر دوشم 

 

حریف چشم ترم دانه های باران نیست 

 

زبان خواهش کوفی زبان پر گله شد 

هر آنکه عهد شکسته به کیسه اش صله شد 

من الغریب الی الارباب کوفه غلغله شد 

به جای گفتن لبیک هم که هلهله شد 

 

جهنمی شده کوفه نیا گلستان نیست 

 

پی من آمده بودند بی هوا رفتند

سیاهه لشکر این ابن وقت ها رفتند 

به حد فاصل یک مغرب و عشا رفتند 

به خاک غم بنشینند هر کجا رفتند 

 

که کردهرچه به من کوفه،حق مهمان نیست 

 

چه میکند دمی آرام قلب مضطر را؟ 

چه میکند کمی آهسته دیده ی تر را؟

زیاده تیز نمودند تیغ و خنجر را

بیا و جان عزیزت نیار اکبر را 

 

سزای گل پسرت گیسوی پریشان نیست

 

دعای شر قدر مستجاب می سازند 

جمال آرزویت را خراب می سازند 

ز تیرهای سه شعبه جواب می سازند 

جهنمی به شما و رباب می سازند 

 

نیار اصغر خود را که جای جبران نیست 

 

هنوز دخترک ناردانه ی باباست؟ 

هنوز جای رقیه به شانه ی سیاست؟

نگو که هدیه ی اکبر به گوش او پیداست 

درآور از بر گوشش که مشکلش اینجاست 

 

به کوفه قیمت یک گوشواره ارزان نیست 

 

شنیدی افعی کوفه هزار سر دارد؟ 

عذاب فتنه دجال بد نظر دارد 

ز قول من بگو عباس مشک بردارد 

اضافه آورد این راه بد خطر 

 

ز چشم شوری اینها مجال جولان نیست 

 

بپوش جوشنی آقا بپوش پیرهنی 

بگو به زینب اگر شد بیاورد کفنی 

بگو به دختر عمویم به شمر رو نزنی 

نمی دهد به تو حتی مجال دم زدنی 

 

برای راس تو جز خاک دشت دامان نیست 

 

به قصد کشت زدندم به غارتم بردند 

به زور و هجمه ی زنجیر اسارتم بردند 

حلال کن که به رویش عمارتم بردند 

حلال کن که به بزم جسارتم بردند 

به اضطراب من انگار قصد پایان نیست 

 

خدا! به خیر شود ختم، این همه آزار 

خدا!به خیر شود ختم، گریه ی بسیار 

خدا! به خیر شود ختم، آخر این افکار 

عزیز زاده ی زهرا کجا سر بازار؟ 

 

مجال درک مصیبت به هیچ عنوان نیست... 

شاعر علیرضا وفایی ( خیال)


تعداد بازديد : 97
شنبه 12 مهر 1393 ساعت: 10:42
نویسنده:
نظرات(0)
این عاقبت من که عزیز آمده بودم ای کاش در این شهر کسی خار نیاید

این عاقبت من که عزیز آمده بودم

ای کاش در این شهر کسی خار نیاید


تعداد بازديد : 181
جمعه 11 مهر 1393 ساعت: 15:20
نویسنده:
نظرات(0)
میا کوفه حسین... بالای بام میزنم صدات حسین کاش منم باشم تو کربلات حسین دوتا قربونی آوردم با خودم بچه هام فدای بچه هات حسین عوض حنجر تو من چ�

میا کوفه حسین...

بالای بام میزنم صدات حسین

کاش منم باشم تو کربلات حسین

دوتا قربونی آوردم با خودم

بچه هام فدای بچه هات حسین

 

عوض حنجر تو من چی بدم

قدر انگشتر تو من چی بدم

اگه بچه هاتو بازار بیارن

جواب مادرتو من چی بدم

 

کوفه لحظه لحظه تغییر میکنه

مهمونو از زندگی سیر میکنه

خیلی از موهام سفید شد این روزا

نگرونی آدم و پیر میکنه

 

بعد از این دیگه منو سفیر نکن

دختراتو تو کوفه پیر نکن

حالا که میخوای بیای بیا ولی

زن و بچه تو دیگه اسیر نکن

 

نگرونیم،نیا گفتنم واسه دخترته

گریه هام برای انگشترته

با سر شکسته سر بسته میگم

اون که داری میاری خواهرته

 

 آخرش کشتنت و خبر میدن

عبای تو رو به چند نفر میدن

اخرش لباستو در میارن

زحمت مادرتو هدر میدن

 

علی اکبر لطیفیان


تعداد بازديد : 211
جمعه 11 مهر 1393 ساعت: 15:13
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت مسلم بن عقیل(ع) نیمه ای می گذرد از شب و سرگردانم چشمم احیا دارد خانه ای نیست پناهم دهد و حیرانم کوفه غم ها دارد شرمگینم که تو را خوانده

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

 

نیمه ای می گذرد از شب و سرگردانم

چشمم احیا دارد

خانه ای نیست پناهم دهد و حیرانم

کوفه غم ها دارد

شرمگینم که تو را خوانده ام این جا برسی

وای از آن روز که با دختر زهرا برسی

تک و تنها برسی

چه تماشا دارد

نخل این شهر همه نیزه خونریز شده

وقت پاییز شده

حرمله گفته که تیرش چقدر تیز شده

سر دعوا دارد

وای از آن روز که از بام سرت می سوزد

جگرت می سوزد

بر سر نیزه کنارت پسرت می سوزد

جگرت می سوزد

تا که خاکی نشده معجر زینب برگرد

تا نخورده است به قاسم سم مرکب برگرد

تا تن اکبرت از زخم ز هم وا نشده

نیزه ها جانشده

پشت خیمه بدن طفل تو پیدا نشده

تا که مشک و علم و خود و علمداری هست

آبروداری هست

بعد عباس، غم و کوچه و بازاری هست

کوفه سودا دارد

جان زهرا برگرد 

 جان مولا برگرد

 

حسن لطفی

 


تعداد بازديد : 125
جمعه 11 مهر 1393 ساعت: 15:09
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت مسلم بن عقیل(ع)-خطاب به اهل کوفه دین فروشی است کسب و کار شما بیرق فتنه ها سوار شما از دم صبح تا به آخر شب روح ابلیس در کنار شما دین تان چ�

حضرت مسلم بن عقیل(ع)-خطاب به اهل کوفه

 

دین فروشی است کسب و کار شما

بیرق فتنه ها سوار شما

از دم صبح تا به آخر شب

روح ابلیس در کنار شما

دین تان چیست؟ از چه آئینید؟

حب دنیاست کردگار شما

دل تان از حلال خالی است

مهر خورده به قلب تار شما

ریش هاتان تمام بی ریشه است

شود آخر طناب دار شما

دین شده لقلقه به لب هاتان

مصلحت ها شده شعار شما

رسم مهمان نوازی عربی

گوییا نیست در دیار شما

حضرت عشق را شما کشتید

تا ابد لعن ها نثار شما

 

حسین ایزدی

 


تعداد بازديد : 81
جمعه 11 مهر 1393 ساعت: 15:08
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت مسلم بن عقیل(ع) منم مسلم که اربابم حسین است قرار قلب بی تابم حسین است خوشم در راه حق عطشان بمیرم چه بیم از تشنگی آبم حسین است گروهی سیف

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

 

منم مسلم که اربابم حسین است

قرار قلب بی  تابم حسین است

خوشم در راه حق عطشان بمیرم

چه بیم از تشنگی آبم حسین است

گروهی سیف آل هاشمم خواند

گل اسماء و القابم حسین است

سرم در پیش ظالم خم نگردد

بلی استاد آدابم حسین است

صفای هر گلی چندین صباح است

گُل تا حشر شادابم حسین است

بیا بر چشمم ای خواب شهادت

بخوان ، لالائی خوابم حسین است

ندیدم بینتان گوهر شناسی

به او گویم ، دُر نابم حسین است

تو باش ای آفتاب کوفه شاهد

که خورشید جهان تابم حسین است

قسم بر کعبه و میقات و زمزم

نماز و مُهر محرابم حسین است

حسین را یافتم در کشور دل

در آن کشور خدا یابم حسین است

پیامم بر عبیدالله این است

رئیس کل احبابم حسین است

بزن جلاد خائن گردنم را

به شهر جذبه جذابم حسین است

ز حزب و فرقه من خیری ندیدم

قوام قوم و احزابم حسین است

 

 

ولی الله کلامی زنجانی

 


تعداد بازديد : 305
جمعه 11 مهر 1393 ساعت: 15:08
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت مسلم بن عقیل(ع) برگرد ای حبیب که کوفه است پر فریب با یک تَشَر ز خصم گذارد تو را غریب اینجا کسی به فکر تو و زینبِ تو نیست گیسو شود سپید و م

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

 

برگرد ای حبیب که کوفه است پر فریب

با یک تَشَر ز خصم گذارد تو را غریب

اینجا کسی به فکر تو و زینبِ تو نیست

گیسو شود سپید و محاسن شود خضیب

دیروز یکصدا همگی از تو دم زدند

امروز یک سراغ نگیرند از حبیب

راحت ز عهد و بیعت خود دست می کشند

گفتارشان عجیب و رفتارشان عجیب

تکذیب می کنند علی را به راحتی

با واژه های ناب وَ اَلفاظ دلفریب

بازار گرم نیزه فروشان دهد پیام

شش ماهه هم ، نمانَد از این وضع بی نصیب

زنهایشان سفارش سوغات می دهند

مردانشان به غارت خلخال بی رقیب

با دختران بگو که نبندند،زینتی

اینجا امان ، گمان نکند دختر نجیب

اینجا سخن ز حفظ حجاب و عفاف نیست

اطرافشان پر است ز چشمان نا نجیب

دعوت به جای سفره به گودال می کنند

حِس می کنم ز مقتل خود بوی عطر سیب

از روی بام دارالاماره دهم سلام

یاد تو یابن فاطمه از دل بَرَد شکیب

گفتم بیا به کوفه ، میا کوفه یا حسین

کُشته به دِشنه می شوی و تشنه عنقریب

***

محمود ژولیده


تعداد بازديد : 139
جمعه 11 مهر 1393 ساعت: 15:07
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 17
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف