کاروان اسرا به شام - 18

کاروان اسرا به شام - 18

کاروان اسرا به شام - 18

کاروان اسرا به شام - 18

کاروان اسرا به شام - 18
کاروان اسرا به شام - 18
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
در مسیر کوفه و شام

امام حسین(ع)-در مسیر کوفه وشام

 

بر نیزه تکیه دادی تنهاتر از همیشه

با چهره خماری زیباتر از همیشه

بذر ترانه بارید از ابر خطبه هایش

اما زمین دل ها صحراتر از همیشه

سر نیزه ها شنیدند لحن تلاوتش را

امّا محل ندادند، امّا تر از همیشه

سنگی ز جاهلیّت پرتاب شد به سویت

این بار پر گرفتی بالاتر از همیشه

پیشانی ات ترک خورد آیینه موج برداشت

تو قطره قطره گشتی دریاتر از همیشه

انگار حیدری تو مظلوم تر ز دیروز

انگار زینب است او زهراتر از همیشه

معراجِ جمع اضداد، این جاست این که افتاد

مجنون تر از همه وقت لیلاتر از همیشه


تعداد بازديد : 207
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:18
نویسنده:
نظرات(0)
در مسیر کوفه و شام

حضرت زینب(س)-در مسیر کوفه و شام


دیگر چه زینبی؟ چه عزیزی؟ چه خواهری؟!

وقتی نمانده است برایش برادری

تا نیزه ات زدند زمین خورد خواهرت

با تو چه کرده اند در این روز آخری؟!

از صبح یکسره به همین فکر می کنم

وقت غروب می شود این جا چه محشری

این جا همه به فکر غنیمت گرفتن اند

از گوشواره ها بگیر تو تا کهنه معجری

اصلاً کجا نوشته اند که در روز معرکه

در قتلگاه باز شود پای مادری؟!

اصلاً کجا نوشته اند که هنگامۀ غروب

در خیمه گاه باز شود پای لشکری؟!

اصلاً کجا نوشته اند که در پیش خواهری

باید جدا کنند گلوی برادری؟!

من مانده ام چطور تو را غسل می دهند

اصلاً چه غسل دادنی؟ اصلاً چه پیکری؟!

در زیر سم اسب چه می کردی ای حسین؟

از تو نمانده است برایم به جز سری

از روی نیزه سایه ات افتاده بر سرم

ممنونم ای حسین که در فکر خواهری

در کوفه، زینب از تو چه پنهان، تمام کرد...

ای کاش رفته بود سرت جای دیگری

×××

برگرفته از وبلاگ نود و پنج روز باران


تعداد بازديد : 211
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:18
نویسنده:
نظرات(0)
در مسیر کوفه و شام

در مسیر کوفه و شام

 

آنان که چو لاله ها کفن پوش شدند

از خاطره ها کجا فراموش شدند

از بهر رساندن پیام شهدا

تا کوفه و شام خانه بر دوش شدند

**

آنان که به باغ خون اشارت کردند

کی بر تن خود رختِ اسارت کردند

وقتی که سرِ حسین را می بردند

یک باره همه قصد زیارت کردند


تعداد بازديد : 205
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:18
نویسنده:
نظرات(0)
در مسیر کوفه و شام

در مسیر کوفه و شام


به سوی شام و کوفه ام، چه دل شکسته می برند

ببین که زینب تو را، غریب و خسته می برند

همان وجود نازنین، خدای صبر در زمین

تمام رکن  قامتش، ز هم گسسته می برند

زیارت تو آمدم، سرت نبود یا حسین

مرا برای دیدن سر شکسته می برند

تو در تنور و کودکان، میان آتش حرم

غم تو و یتیم تو، به دل نشسته می برند

ببین که یک شبه شده، جمال ما همه کبود

ز قتله گاه تو مرا، به دست بسته می برند

سر امیر لشگرت، به نیزه ها نمی نشست

ولی ز بغض و کین سرش، به نیزه بسته می برند

برای کودکان خود، ز گوش کودکان تو

تمام گوشواره ها، به دست بسته می برند


تعداد بازديد : 227
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:17
نویسنده:
نظرات(0)
اسرا

در مسیر کوفه و شام


به سوی شام و کوفه ام، چه دل شکسته می برند

ببین که زینب تو را، غریب و خسته می برند

همان وجود نازنین، خدای صبر در زمین

تمام رکن  قامتش، ز هم گسسته می برند

زیارت تو آمدم، سرت نبود یا حسین

مرا برای دیدن سر شکسته می برند

تو در تنور و کودکان، میان آتش حرم

غم تو و یتیم تو، به دل نشسته می برند

ببین که یک شبه شده، جمال ما همه کبود

ز قتله گاه تو مرا، به دست بسته می برند

سر امیر لشگرت، به نیزه ها نمی نشست

ولی ز بغض و کین سرش، به نیزه بسته می برند

برای کودکان خود، ز گوش کودکان تو

تمام گوشواره ها، به دست بسته می برند


تعداد بازديد : 183
جمعه 16 دی 1390 ساعت: 1:12
نویسنده:
نظرات(0)
اسرا

امام حسین(ع)-اسرا در شام

 

ماهی که خورشید آورد بر او توسل

بر مِهر رویش گرد ره، بر گردنش غل

خون می‌چکد از گردن و از ساق پایش

سنگ آیدش از بام‌، جای لاله و گل

مشکل‌ گشا بود و هزاران مشکلش بود

زخم ‌زبان‌هـا مرهـم زخـم دلـش بود

****

خورشید، روی ناقۀ عریان نشسته

دشمن به دورش پایکوب، او دست ‌بسته

کس بر سر بازار شام از او نپرسید

ای یوسف زهرا چرا فرقت شکسته؟

انگار می‌بینم سر فرزند زهرا

بر نوک نی می‌گرید و می‌بیند او را

****

شام است یا صحرای عاشوراست اینجا؟

یا صبح روز محشر کبراست اینجا؟

ای شامیان تا چند شادی پای این سر؟

شرم و حیا کو؟! مادرش زهراست اینجا

بـر برگ‌هــای سوختـه آذر نریزید

این سورۀ نور است؛ خاکستر نریزید

****

کی گفته شهر خویش را آیین ببندید؟

جور و ستم بر آل پیغمبر پسندید

ای خون به جای اشکتان جاری ز دیده

کمتر به اشک زینب کبری بخندید

پیغمبـر اسلام را خـون در دو عیــن است

تبریک از چه؟! آخر این رأس حسین است

****

کاش از تمام آسمان‌ها خون ببارد

جای نَفَس از دل، زمین آتش بر آرد

ای وارثان کینه و بغض سقیفه

طفل سه‌ ساله طاقت سیلی ندارد

زخم‌ زبان‌هـا بـر جگرها نیشتر شد

بیداد شام از کربلا هم بیشتر شد


تعداد بازديد : 223
جمعه 16 دی 1390 ساعت: 1:09
نویسنده:
نظرات(0)
اسرا

امام حسین(ع)-اسرا در شام

 

ماهی که خورشید آورد بر او توسل

بر مِهر رویش گرد ره، بر گردنش غل

خون می‌چکد از گردن و از ساق پایش

سنگ آیدش از بام‌، جای لاله و گل

مشکل‌ گشا بود و هزاران مشکلش بود

زخم ‌زبان‌هـا مرهـم زخـم دلـش بود

****

خورشید، روی ناقۀ عریان نشسته

دشمن به دورش پایکوب، او دست ‌بسته

کس بر سر بازار شام از او نپرسید

ای یوسف زهرا چرا فرقت شکسته؟

انگار می‌بینم سر فرزند زهرا

بر نوک نی می‌گرید و می‌بیند او را

****

شام است یا صحرای عاشوراست اینجا؟

یا صبح روز محشر کبراست اینجا؟

ای شامیان تا چند شادی پای این سر؟

شرم و حیا کو؟! مادرش زهراست اینجا

بـر برگ‌هــای سوختـه آذر نریزید

این سورۀ نور است؛ خاکستر نریزید

****

کی گفته شهر خویش را آیین ببندید؟

جور و ستم بر آل پیغمبر پسندید

ای خون به جای اشکتان جاری ز دیده

کمتر به اشک زینب کبری بخندید

پیغمبـر اسلام را خـون در دو عیــن است

تبریک از چه؟! آخر این رأس حسین است

****

کاش از تمام آسمان‌ها خون ببارد

جای نَفَس از دل، زمین آتش بر آرد

ای وارثان کینه و بغض سقیفه

طفل سه‌ ساله طاقت سیلی ندارد

زخم‌ زبان‌هـا بـر جگرها نیشتر شد

بیداد شام از کربلا هم بیشتر شد


تعداد بازديد : 175
سه شنبه 13 دی 1390 ساعت: 17:49
نویسنده:
نظرات(0)
اسرا

شهر شام

 

شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید

ساز با ناله ذریه زهرا نزنید

سر مردان خدا را به سر نیزه زدید

مرد باشید دگر سنگ به زن ها نزنید

به زنان سنگ اگر بر سر بازار زنید

دختران را به کنار سر بابا نزنید

علی و فاطمه در بین شما استادند

پیش چشم علی و فاطمه ما را نزنید

کشتن فاطمه بین در و دیوار بس است

تازیانه به تن زینب کبری نزنید

رقص شادی جلوی محمل زینب نکنید

پای سرهای بریده به زمین پا نزنید

گر به دیدار سر پاک حسین آمده اید

این قَدَر دست به هنگام تماشا نزنید

بگذارید برای شهدا گریه کنیم

خنده بر داغ دلِ سوخته ما نزنید


تعداد بازديد : 273
یکشنبه 04 دی 1390 ساعت: 15:27
نویسنده:
نظرات(0)
اسرا

امام حسین(ع)-شهادت-شام


ای چوب خیزران که به لب ضربه می زنی

این بوسه گاه حضرت زهرای اطهر است

این لب که از عطش چو کویری ترک ترک

خشکیده و ز خاک و ز خونش سراسر است...

...دارد چنان شرافت و رتبت که در مقام

یک قطره خون او به جهانی برابر است

سرخی لب چنان به تلالو شده که او

در دیده ملائکه یاقوت احمر است


تعداد بازديد : 385
یکشنبه 04 دی 1390 ساعت: 15:23
نویسنده:
نظرات(0)
اسرا

حضرت زینب(س)-شهر شام


وقتی برای عشق انگشتر نمانده

یعنی كه عباس و علی اكبر نمانده

حالا تویی بانو نبردت فرق دارد

این بیشۀ خونین كه بی حیدر نمانده

با خطبه‌ات از جا بكن این قلعه را تا

قوم یهودی حس كند خیبر نمانده

طوفان شد و پیچید بانگت بین مردم

آیا كسی با آل پیغمبر نمانده؟

جای تعجب نیست بعد از خطبه‌هایت

دندان برای صورت یك سر نمانده

یک سر که روی آبشار گیسوانش

جز لخته های خون و خاکستر نمانده

امّا تو دریا باش در دشتی کویری

جز تو برای دین دگر یاور نمانده

حتّی اگر در ذهنتان هر روز و هر شب

جز خاطرات آن گل پرپر نمانده

هر شب شما در خواب هم می بینی انگار

چیزی به وصل حنجر و خنجر نمانده

حالا تویی بانو نبردت فرق دارد

حالا که عباس و علی اکبر نمانده

تعداد بازديد : 149
یکشنبه 04 دی 1390 ساعت: 15:21
نویسنده:
نظرات(0)
اسرا

ورود کاروان اهل بیت(ع) به شام


كاروانی ز انتهای شفق

هم چو خطی شكسته می آمد

روزن نور بود و تا شهری

به سیاهی نشسته می آمد

×××

همه آمادۀ پذیرایی

همه سرگرم شهر آرایی

در نگاه حرامیان پیداست

شده این كاروان تماشایی

×××

ناقه ها بی عماری و پرده

رنگ و روی تمامشان نیلی

كودكان قبیله طاها

پاسخ هر سؤالشان سیلی

×××

دور هر محملی كه می آمد

سر بر نیزه ای هویدا بود

هدف سنگ بازی مردم

هم سر بر نی و هم آن ها بود

×××

در شلوغی سنگ اندازان

گاه یك سر ز نیزه می افتاد

تا دوباره به نیزه بنشیند

كَس و كارش دوباره جان می داد

×××    

گوئیا عید شهر امروز است

رَخت هر كس كه آمده نو شد

خاك عالم به سر، زبانم لال

زینب و كاروان او هو شد

×××

بعد یك انتظار طولانی

سنگ و چوب و طناب آماده ست

روی هر پشت بام می بینی

كه بساط شراب آماده ست

×××

در میان تمام سر ها بود

یك سری روی نیزه بالاتر

برق چشمان غیرتی او

بود حتی به نیزه زیباتر

×××

نیزه داران به فخر می گفتند

همه از قاتلین او هستند

بس كه از روی نیزه می افتاد

سر او را به نیزه می بستند

×××

نیزه داران سنگدل حتی

از سر او حساب می بردند

دور از چشم زخمی عباس

سر طفل رباب می بردند

×××

نیزه داری به حالت مستی

رقص پایی به نیزه اش می داد

پیش چشم رباب، كودك او 

بارها روی خاك می افتاد


تعداد بازديد : 184
یکشنبه 04 دی 1390 ساعت: 15:18
نویسنده:
نظرات(0)
اسرا

حضرت رقیه (س)-شهر شام


شهر شام و شروع ماتم بعد

همه در دست نیزه و نیرنگ

چه شده شهر غرق در شادی

آن طرف آتش و هزاران سنگ

............

ای امان از دل رباب حزین

دل زینب هماره بی تاب است

بید سرها ، سری بود کوچک

بر سر نی، علی که در خواب است

..............

کاروانی اسیر آمده است

هلهله، شادی و جسارت ها

بهر این قافله شده تکرار

قتل و غارت پی اسارت ها

.................

گویمت من هماره تکراریست

داستان سه ساله، زخم نمک

میخ در پشت فاطمه لرزاند

مادر و شهر شام و باغ فدک

....................

دختری که عزیز سقا بود

این رقیه همش زمین خورده

تا که نام عمو به لب آورد

تازیانه ز دست کین خورده

.....................

آه دور است چشم آب آور

آتشی دور خیمه ها افتاد

بعد عباس، سیلی و غارت

غصه بر قلب و جان ما افتاد

...................

دیدی از روی نی، پدر جانم

این همه احترام نامردان

پُر تاول شده، همه بدنم

بوده ام زیر تیغ بی خردان


تعداد بازديد : 253
یکشنبه 04 دی 1390 ساعت: 15:17
نویسنده:
نظرات(0)
اسرا


ورود کاروان به شهر شام


از پشت بام بر سرمان سنگ می زنند

بر زخم كهنۀ پرمان سنگ می زنند

وقت نزولِ سوره ی توحید بر لبت

ابلیس ها به باورمان سنگ می زنند

وقتی كه سنگشان به سر نی نمی رسد

سمت سكینه خواهرمان سنگ می زنند

از پای نیزه فاطمه را دور كن پدر!

این كورها به مادرمان سنگ می زنند

بغض علی بهانۀ خوبی برایشان

حتی به سوی اصغرمان سنگ می زنند

آن دختری كه با پدرش رفت و دور شد...

در كربلا جهیزیه اش جفت و جور شد

گفتم: كه كاخ مستی تان پایدار نیست

مردم لباس خاكی ما خنده دار نیست

مردان ما به نیزه و در كوچه های شهر

گرداندن زنان حرم افتخار نیست

ای بزدلان! ز بام به ما سنگ می زنید

در دست های بسته ی ما ذوالفقار نیست

در سختی و بلا به خدا تكیه می كنیم

سر می دهیم در ره او، این شعار نیست

خونش به جوش آمده عباس؛ بس كنید

پای سر بریده كه جای قمار نیست

خون گریه می كنی!؟ به تو حق می دهم عمو

دیگر وسط  كشیده شده حرف  آبرو

كار از تمسخر لب یحیی گذشته است

از خیزران بپرس چه بر ما گذشته است


تعداد بازديد : 192
یکشنبه 04 دی 1390 ساعت: 15:17
نویسنده:
نظرات(0)
اسرا

اسرا در شهر شام

 

باید برای مجلسشان سر بیاورند

یا لاله های زخمی پرپر بیاورند

تا آتشی به جان کبودم بیفکنند

تا آه از نهاد دلم در بیاورند

دور از نگاه خیره شان این ذوات را

آیا نشد که از در دیگر بیاورند؟

اصلاً به ما مطاع تصدق نمی رسد

حتی اگر که چادر و معجر بیاورند

خشکش زده نگاه تر نازدانه ات

این ضربه ها چه بر دل دختر بیاورند

با پای چوب روی لبت راه می روند

شاید که ظرف صبر مرا سر بیاورند

قرآن بخوان ز حنجره ی آیه آیه ات

تا بر کتاب دین تو باور بیاورند


تعداد بازديد : 181
یکشنبه 04 دی 1390 ساعت: 15:16
نویسنده:
نظرات(0)

ورود کاروان اهل بیت(ع) به شام


دروازه ورودی شهر است و ازدحام

بر پا شده دوباره هیاهوی انتقام

این ازدحام و هلهله ها بی دلیل نیست

یک کاروان سپیده رسیده به شهر شام

یک آسمان ستارۀ آتش گرفته و

یک کاروان شراره و غم های نا تمام

در این دیار، هلهله و پایکوبی است

انگار رسم تسلیت و عرض احترام

چشمان خیره و حرم آل فاطمه

سرهای روی نیزه و سنگ از فراز بام

خاکستر است تحفۀ پس کوچه های شهر

بر زخم های سلسله، شد آتش التیام

بر ساحت مقدس لب های پرپری

با سنگ کینه سنگدلی می دهد سلام

پیشانی شکسته و خونی که جاری است

بر روی نی خضاب شده چهرۀ امام

با کینۀ علی همۀ شهر آمدند

بر پا شده دوباره هیاهوی انتقام



تعداد بازديد : 141
یکشنبه 04 دی 1390 ساعت: 15:13
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسین - شهادت

غلامرضا سازگار

 

امام حسین(ع)-اسرا در شام

 

پیشانی و سنگ لب‌ بام است این جا

رقص و کف و تبریک و دشنام است این جا

شهر اسارت، شهر سرهای بریده

روزش چو شب بادا سیه؛ شام است این جا

یک سو دف و چنگ و نی و ساز و رباب است

یک سو به نوک نیزه هجده آفتاب است

×××

خیزد ز نوک نیزه‌ها آوای قرآن

ای وای من! خاکستر و سیمای قرآن

ای کاش چشمم کور گردد تا نبینم

بالای نی خون ریزد از سیمای قرآن

لب‌ها خورد بر هم به سان چوبۀ خشک

از زلف خونینش نسیم آرد بوی مشک

×××

این سر چراغ و چشم خیرالمرسلین است

آیینۀ روی امیرالمؤمنین است

بر جای ‌جایش جای لب‌های محمّد

در حرف‌ حرفش ذکر رب‌العالمین است

مهر جهان‌ افروز عاشوراست این سر

قـرآنِ روی دامن زهراست این سر


تعداد بازديد : 179
جمعه 25 آذر 1390 ساعت: 11:29
نویسنده:
نظرات(0)
اسرا

حضرت زینب(س)-کوفه و شام



بر تلّ پایداری خود ایستاده ای

در کربلای دوم خود پا نهاده ای

از این به بعد بیرق نهضت به دوش توست

دریا دلی به موج بلا، کوه اراده ای!

با پرچم سحر به سوی شام می‌روی

صبح امید قافله! خورشید زاده ای

نشناخته صلابت زهرایی تو را

هر کس که فکر کرده تو از پا فتاده ای

داغ هزار طعنه به جانت خریده ای

در دست باد رشته‌ی معجر نداده ای

هر چند خم شده قدت از داغ کربلا

تو در مصاف کوفه و شام ایستاده ای


تعداد بازديد : 217
جمعه 25 آذر 1390 ساعت: 11:27
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسین - شهادت

زبانحال حضرت زینب س

کاروان سالار من بنما نظر بر حال من

پس چرا دیگر نپرسی روی نی، احوال من

جسم من را یک حرامی با کتک بی حال کرد

بلبلی هستم که می خوانم : شکسته بال من

 

قد تو در قتلگاهت شد خمیده سرو عشق

 

چون الفای جنونم را تو باشی دال من

ظهر عاشورا کنار خیمه ها مان ذوالجناح

آمد و گفتا که زینب شانه کن این یال من

بین غم های دو عالم ای حسین تشنه لب

درد خواهر مال تو درد برادر مال من

در تمام عمر با تو دلبری کردم حسین

بی تو پر غم می شود این روزهای سال من

رأس تو بر نی چه کاری می کند ای یار دل

ای فدایت باشد این رأس من و امثال من

سروده جعفر ابوالفتحی


تعداد بازديد : 187
چهارشنبه 23 آذر 1390 ساعت: 19:25
نویسنده:
نظرات(0)
اسرا

غلام رضا سازگار

امام حسین(ع)-حضرت زینب(س)-شام


طشت طلا و چوب و لب و آیه و شراب

خاکستر و غبار ره و خون و آفتاب

در حیرتم که از چه نرفتی زمین فرو

ای وای من چگونه نشد آسمان خراب

در پای طشت، دختر زهرا نریز اشک

هرگز کسی نریخته در بزم می گلاب

لب‌ها، ترک‌ ترک ز عطش، روی هر لبی

انگار نقطه نقطه نوشته است، آب ‌آب

آوای وحی و حنجر خشک و لب کبود

دیگر به او کنند، چرا خارجی خطاب؟

با آن گلوی غرقه به خون، طشت گریه کرد

بر آن لب و دهن، جگرِ چوب شد کباب

بر چرخ رفت شیون هشتاد و چار زن

انگار بود دیده ی آن سنگ دل به خواب

ای آسمان سؤال من این است، دیوها

بازوی حور را، ز چه بستند در طناب؟

با لطف بی حساب پیمبر، به امّتش

و الله شد به عترت او ظلم بی‌حساب

«میثم»! یزید چوب زند بر لب حسین

این صحنه را چگونه تماشا کند رباب؟


تعداد بازديد : 231
چهارشنبه 23 آذر 1390 ساعت: 18:18
نویسنده:
نظرات(0)
پر می کشد دلم به تمنای نیزه ات

محمد بیابانی

حضرت زینب (س)-اسارت

 

پر می کشد دلم به تمنای نیزه ات

دنیای دیگری شده دنیای نیزه ات

جانی بده دوباره... به من نه به دخترت

تا جان نیامده به لبش پای نیزه ات

ترسانده است فاطمه کوچک تو را

خون های جاری از قد و بالای نیزه ات

یک بوسه بود سهم من از آن گلوی خشک

باقیش گشته قسمت لب های نیزه ات

با دست خطِ نیزه و خونِ گلوی تو

افتاده است هر قدم امضای نیزه ات

لج کرده است تیزی سر نیزه با سرت

چیزی نمانده از تو و دعوای نیزه ات

چرخیده است دیده ناپاکشان به ما

این قوم پست بعد تماشای نیزه ات


تعداد بازديد : 239
چهارشنبه 23 آذر 1390 ساعت: 18:08
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 19
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف