اسرا

اسرا

اسرا

اسرا

اسرا
اسرا
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
اسرا

ورود کاروان اهل بیت(ع) به شام


كاروانی ز انتهای شفق

هم چو خطی شكسته می آمد

روزن نور بود و تا شهری

به سیاهی نشسته می آمد

×××

همه آمادۀ پذیرایی

همه سرگرم شهر آرایی

در نگاه حرامیان پیداست

شده این كاروان تماشایی

×××

ناقه ها بی عماری و پرده

رنگ و روی تمامشان نیلی

كودكان قبیله طاها

پاسخ هر سؤالشان سیلی

×××

دور هر محملی كه می آمد

سر بر نیزه ای هویدا بود

هدف سنگ بازی مردم

هم سر بر نی و هم آن ها بود

×××

در شلوغی سنگ اندازان

گاه یك سر ز نیزه می افتاد

تا دوباره به نیزه بنشیند

كَس و كارش دوباره جان می داد

×××    

گوئیا عید شهر امروز است

رَخت هر كس كه آمده نو شد

خاك عالم به سر، زبانم لال

زینب و كاروان او هو شد

×××

بعد یك انتظار طولانی

سنگ و چوب و طناب آماده ست

روی هر پشت بام می بینی

كه بساط شراب آماده ست

×××

در میان تمام سر ها بود

یك سری روی نیزه بالاتر

برق چشمان غیرتی او

بود حتی به نیزه زیباتر

×××

نیزه داران به فخر می گفتند

همه از قاتلین او هستند

بس كه از روی نیزه می افتاد

سر او را به نیزه می بستند

×××

نیزه داران سنگدل حتی

از سر او حساب می بردند

دور از چشم زخمی عباس

سر طفل رباب می بردند

×××

نیزه داری به حالت مستی

رقص پایی به نیزه اش می داد

پیش چشم رباب، كودك او 

بارها روی خاك می افتاد


تعداد بازديد : 183
یکشنبه 04 دی 1390 ساعت: 15:18
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف