ورود کاروان به کوفه - 7

ورود کاروان به کوفه - 7

ورود کاروان به کوفه - 7

ورود کاروان به کوفه - 7

ورود کاروان به کوفه - 7
ورود کاروان به کوفه - 7
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
سید محمد جوادی امام حسین(ع)-در مسیر كوفه و شام می برد غریبانه سر نیزه سرش را می دید به خاكستر

امام حسین(ع)-در مسیر كوفه و شام

 

می برد غریبانه سر نیزه سرش را

می دید به خاكستر و خون بال و پرش را

خورشید ندیده است فلك در همه دوران

این گونه برد پشت سر خود قمرش را

شب بود و ندیدند به سجاده ی آتش

می خواند سری مست، نماز سحرش را

بی غسل و كفن مانده تن آینه بر خاك

از باد بگیرید پس از این خبرش را

با فاطمه ای كاش نگویند كه بردند

انگشتر و انگشت و ردای پسرش را


تعداد بازديد : 167
چهارشنبه 22 آذر 1391 ساعت: 8:49
نویسنده:
نظرات(0)
غلامرضا سازگار حضرت زینب(س)-در مسیر كوفه و شام من آن یاس کبود لاله پوشم که داغ لاله ها شد بار دو

حضرت زینب(س)-در مسیر كوفه و شام

 

من آن یاس کبود لاله پوشم

که داغ لاله ها شد بار دوشم

گرفتار غم و آزادۀ دهر

خریدار بلا و گل فروشم

در این شهر غریب از مردمی ها

صدای آشنا آید به گوشم

سری خواند به روی نیزه قرآن

که آوایش ز سر برده است هوشم

گمانم صوت قرآن حسین است

حسین است این و صوت او سروشم

سرت نازم برادر جان حسینم

چرا افکندی از جوش و خروشم

تو استادی و من شاگرد دَرسَت

که با قرآن خود کردی خموشم

به آیاتی که خواندی بر سر نی

به راهت تا نفس دارم بکوشم

نریزم تا به یادت دامنی اشک

به کام خشک تو، آبی ننوشم

اگر سر را زدم بر چوب محمل

چو دریا در درون خود به جوشم

شهید من دعا کن خواهرت را

که دیبای شهادت را بپوشم


تعداد بازديد : 1037
چهارشنبه 22 آذر 1391 ساعت: 8:48
نویسنده:
نظرات(0)
محسن عرب خالقی حضرت زینب(س)-در مسیر كوفه و شام در زیر بار داغ تو هر دم شکسته ام مانند کوه بودم و

حضرت زینب(س)-در مسیر كوفه و شام

 

در زیر بار داغ تو هر دم شکسته ام

مانند کوه بودم و در هم شکسته ام

دیدم همه به آینه ات سنگ می زنند

دیدم ترک نشسته به قلبم، شکسته ام

این بار هم شکسته تر از قبل دیدمت

این بار هم ببین دلِ از غم شکسته ام

ای خطبه خوان منبر نیزه، امام زخم!

سر را فقط به خاطر مرهم شکسته ام

آخر به انتها نرسیدم که سال هاست

در ابتدای سورۀ مریم شکسته ام

جبریل کو که اشک مرا می برد به عرش؟

امشب بگو دو کاسه ی زمزم شکسته ام


تعداد بازديد : 213
چهارشنبه 22 آذر 1391 ساعت: 8:47
نویسنده:
نظرات(0)
علی اکبر لطیفیان حضرت زینب(س)-در مسیر كوفه و شام وقت اذانِ مأذنه ها می شود کرید وقت نماز، فکر خ

حضرت زینب(س)-در مسیر كوفه و شام

 

وقت اذانِ مأذنه ها می شود کرید

 وقت نماز، فکر خدایان دیگرید

نزدیک شصت سال پر از کینه می شوید

در انتقام غزوۀ بدر پیمبرید

چل سال حرف بد به وصیِ خدا زدید

چل سال زشت می گذرد روی منبرید

سرهای روی نیزه بدون تعادل اند

 بر پشت بام خانه چرا سنگ می برید؟

دیگر برای قافله چیزی نمانده است

 اما شما هنوز به دنبال معجرید

با دست های سنگی این پشت بام از

 دروازه تا خرابه به دنبال این سرید

ای چشم های خیره خجالت نمی کشید؟

از این که رو به روی نوامیس حیدرید


تعداد بازديد : 133
چهارشنبه 22 آذر 1391 ساعت: 8:45
نویسنده:
نظرات(0)
یه عالم درد محنت داره زینب یه عالم داغ غربت داره زینب به یاد لحظه لحظه های گودال یه عالم آه حسرت

یه عالم درد محنت داره زینب

یه عالم داغ غربت داره زینب

به یاد لحظه لحظه های گودال

یه عالم آه حسرت داره زینب

من و این قد خم یک قافله غم

من و بار عزا یک دنیا ماتم

نشونی دارم از غم بر جبینم

که چوب محملم داده تسکینم

سه غم اومد به جونم هر سه یکبار

غریبی و اسیری و غم یار

تو رفتی و ندیدی این کوفیا

به ما کردن تعارف نان و خرما

بخوان قرآن ُ دل زینب شکسته

بخوان قاری بر نیزه نشسته

میان کوچه سنگ باران شده ام

سواره ناقه ی عریان شده ام

رباب بر نیزه ها داره اشاره

علی اصغر به نیزه ها سواره

برادر جان تو نور دیده ای تو

به هر غمی پناهم بوده ای تو

تو بر نیزه نشستی همچو ماهی

نصیبم شد از این دنیا جدایی

پناهم بی پناه گردیده خواهر

چهل منزل به دنبالت برادر

سه غم اومد به جونم هر سه یکبار

غریبی و اسیری و غم یار

غریبی و اسیری چاره داره

ولی آخر کشد من را غم یار

مرا شیر غم تو داده مادر

مرا نذر غمت بنموده مادر

من از خردی اسیر روضه هاتم

غلام خونه زاد بچه هاتم

سلام من به زوار حریمت

سلام من به دستان کریمت

سلام من به تو نور دوعین است

به سقا و علمدار حسین است

نفس در روضه های تو زدم من

می دونم می دونی خیلی بدم من

مرانم از درت که بی پناهم

مگیر از من همین اشک نگاهم

به غیر از کوی تو جایی ندارم

به غیر از تو که مولایی ندارم

مرا آخر کشد درد جدایی

نگردد این دل من کربلایی

شاعر : حیدر زنده بودی


تعداد بازديد : 143
سه شنبه 21 آذر 1391 ساعت: 15:02
نویسنده:
نظرات(0)
محمّد علی مجاهدی امام حسین(ع)-در مسیر کوفه و شام کربلا را می ‌سرود این بار، روی نیزه‌ ها با دو ص

امام حسین(ع)-در مسیر کوفه و شام

 

کربلا را می ‌سرود این بار، روی نیزه‌ ها

با دو صد ایهام معنی‌دار، روی نیزه‌ ها

نینوایی شعر او از نای هفتاد و دو نی

مثل یک ترجیع شد تکرار، روی نیزه‌ ها

چوب خشک نی به هفتاد و دو گل آذین شده ست

لاله‌ها را سر به سر بشمار، روی نیزه‌ ها

زخمی داغند این گل‌های پر پر، ای نسیم!

پای خود آرام‌تر بگذار روی نیزه‌ ها

یا بر این نیزار خون امشب متاب ای ماهتاب

یا قدم آهسته ‌تر بردار روی نیزه‌ ها

قافله در رجعت سرخ است و جاده فتنه جوش

چشم میر کاروان، بیدار روی نیزه‌ ها

زنگیان آیینه می‌بندند بر نی، یا خدا-

پرده بر می‌دارد از رخسار روی نیزه‌ ها؟

صوت قرآن است این؟ یا با خدا در گفت‌وگوست

رو به رو، بی‌پرده، در انظار روی نیزه‌ها

یاد داری آسمان!؟ با اختران، خورشید گفت:

وعده ی دیدارمان: این بار روی نیزه‌ ها؟!

با برادر گفت زینب: راه دین هموار شد

گر چه راه توست ناهموار روی نیزه‌ ها

ای دلیل کاروان! لختی بران از کوچه‌ها

بلکه افتد سایه ی دیوار روی نیزه‌ ها

صحنه ی اوج و عروج است و طلوع روشنی

سیر کن سیر تجلّی زار روی نیزه‌ ها

چشم ما آیینه آسا غرق حیرت شد چو دید

آن همه خورشید اختربار روی نیزه‌ ها


تعداد بازديد : 173
سه شنبه 21 آذر 1391 ساعت: 15:00
نویسنده:
نظرات(0)
حسنا محمد زاده امام حسین(ع)-در مسیر کوفه تا شام گریه کن تا غمت سبک بشود! گریه کن خیمه های ویران ر

امام حسین(ع)-در مسیر کوفه تا شام

 

گریه کن تا غمت سبک بشود! گریه کن خیمه های ویران را!

می دَوانی کدام سوی زمین، چشم های هنوز حیران را؟

خاک ها را که خون به دل کردند، آب را تا همیشه گِل کردند

آتش کینه هایشان سوزاند، تکه های دلِ بیابان را

آب، در آرزوی لب هایت،"و اِذا البحرُ سُجّرت" *می خواند

آب، حس کرده بود روی سرش، پنجه های سیاه توفان را

طاقتت را زیاد کن بانو! پیش لب های خیزران خورده

چوب ها! لااقل نگه دارید، حرمت آیه های قرآن را

جز تو راز دل مُحرّم را، هیچ کس بر ملا نخواهد کرد

راز پروانه های بی بال و... غنچه های بدون گلدان را

ذوالفقاری که بر لبت داری، سنگ معیار عدل خواهد شد

با ترازوی سکه می سنجند، کوفیان فرق کفر و ایمان را

خواهری مثل کوه می خواهند، رودهای رسیده تا دریا

کوه مانده که ماندگار کند، چشمه های بدون پایان را



 


تعداد بازديد : 151
سه شنبه 21 آذر 1391 ساعت: 15:00
نویسنده:
نظرات(0)
حسین میرزایی-حضرت زینب سلام الله علیها-مصیبت کربلا و شام کربلا زخم ز شمشیر به جان بود حسین شام بر

 

کربلا زخم ز شمشیر به جان بود حسین

شام بر دل شرر از زخم زبان بود حسین

 

کربلا بر غمت از داغ پسر خندیدند

شام پای سر ببریده تو رقصیدند

 

کربلا شد هدف تیر علی اصغر تو

شام در طشت سرش بود کنار سر تو

 

کربلا طفل تو از سوز عطش تاب نداشت

شام از ضعف حسین دختر تو خواب نداشت

 

کربلا از همه سویی تورا سنگ زدند

شام زنها ز لب بام مرا سنگ زدند

 

کربلا راس تو دور از بدن و پیکر بود

شام گه بر سر نی گاه به طشت زر بود

 

کربلا خیمه نیم سوخته ام شد خانه

شام شد خانه من گوشه یک ویرانه

 

کربلا با تن بی دست اباالفضل ز زین

شام افتاد ز روی ناقه سه ساله به زمین

 

کربلا خمیه مارا همه غارت کردند

شام بر خواهر زار تو جسارت کردند

 

کربلا سنگ به  پیشانی محبوب زدند

شام غم، بر لب خشکیده تو چوب زدند

 

کربلا از تو به شمشیر پذیرایی شد

شام زینب سر هر کوچه تماشایی شد

 

کربلا جسم تو بی پیرهن و عریان بود

شام پیراهن پاره به تن طفلان بود

 

کربلا از غم داغ تو مرا آزردند

شام دست بسته سوی بزم شرابم بردند

 

کربلا سنگ جفا خورد به پیشای تو

شام افتاد ز نیزه سر نورانی تو

 

شام غم،قسمت من درد و بلا بود حسین

به خدا سخت تر ا ز کرببلا بود حسین


تعداد بازديد : 149
سه شنبه 21 آذر 1391 ساعت: 14:56
نویسنده:
نظرات(0)
روزگار اسیری زینب مثل شبهای شام تاریک است کوچه پس کوچه های اینجا هم مثل شهر مدینه باریک است م

روزگار اسیری زینب

مثل شبهای شام تاریک است

کوچه پس کوچه های اینجا هم

مثل شهر مدینه باریک است

 

مردمانش به جای دسته ی گل

تازیانه به دست می گیرند

تا نمک روی زخم ما بزنند

پیش ما کف زدند و رقصیدند

 

تو خودت خوب واقفی که چرا

صورت خواهر تو رنگین است

مثل نامرد کوچه های فدک

دست مردان شام سنگین است

 

آنکه بر پهلویت لگد زده بود

چند باری به من لگد زده است

زیر آن ضربه ها بگو آیا

استخوان های پهلویت نشکست؟

 

دخترت را ببین شکسته شده

رنگ برف است موی دخترکت

مثل ایّام آخر مادر

سو نمانده به چشم شاپرکت

 

ای برادر چقدر بر نوک نی

سنگ از دست کوفیان خوردی

شرمسارم میان بزم شراب

ایستادم تو خیزران خوردی

وحید محمدی


تعداد بازديد : 421
دوشنبه 20 آذر 1391 ساعت: 10:33
نویسنده:
نظرات(0)
معنی رنگین کمان پرسیدم از استاد گفت برفراز نیزه ها رنگین کمان زینبست...

معنی رنگین کمان پرسیدم از استاد گفت
برفراز نیزه ها رنگین کمان زینبست...


تعداد بازديد : 159
دوشنبه 20 آذر 1391 ساعت: 9:45
نویسنده:
نظرات(0)
بر روی نیزه رأست،اخا پر فروغ بود باور نکــن ورودی بـازار شلـوغ بود دیدی اگر برادرم عباس (ع)را،بگو

بر روی نیزه رأست،اخا پر فروغ بود

باور نکــن ورودی بـازار شلـوغ بود

دیدی اگر برادرم عباس (ع)را،بگو

آسوده باش قصۀ معجر دروغ بود

چون سیب سرخ،نرگس چشمت کبود بود

بازار مهر و عـاطــفه آنجا رکود بود

رأست فــرازِ نیزه بلندای آسمان

اما نصیب ساقی لشکر فرود بود

ای روضه ها وزمزمۀ هرشب،ای حسین(ع)

کردم به عشق دیدن تو،من تب ای حسین

دنیاخلاف آنچه که پنداشتم گذشت

ای خاطرات بچگی زینب(س)ای حسین(ع)
محسن داداشی-اسفند90


تعداد بازديد : 253
دوشنبه 20 آذر 1391 ساعت: 9:40
نویسنده:
نظرات(0)
به روی نیزه راسی خون چکان است به گردش دختری گریان دوان است ز دامانش کشد شعله زبانه تنش اماج زخم و

به روی نیزه راسی خون چکان است

به گردش دختری گریان دوان است

ز دامانش کشد شعله زبانه

تنش اماج زخم و تازیانه

به این دختر ز نوک نیزه ان سر

نظاره می کند با دیده ای تر

بر این سر جمله طفلان اشکبارند

به رگ هایی بریده چشم دارند

حرم لب تشنه اما خصم سیراب

دل زینب پریشان بود و بی تاب

یتیمان دامنش را می گرفتند

از او احوال با با می گرفتند

ز سر های زنان معجر کشیدند

حرم ناچار جامه سر کشیدند

به زینب گفت ان سر با اشاره

که خواهر کن یتیمان را شماره

شاعر : غلامعلی رجائی


تعداد بازديد : 157
یکشنبه 19 آذر 1391 ساعت: 13:53
نویسنده:
نظرات(1)
اي دلاور که برسر ني سواره مي آيي ماه زينب که بين 17 ستاره مي آيي بار ديگر توان بده قلب زار خواهر ر

اي دلاور که برسر ني سواره مي آيي

ماه زينب که بين 17 ستاره مي آيي

بار ديگر توان بده قلب زار خواهر را

با لب خشک خود بخوان آيه هاي کوثر را

هلالم کردي اي هلال من

نگاهي کن به روز و حال من

اي که دل ميبري ز هر دلبري به بوي خود

مي کشي با نگاهي و مي کشي به سوي خود

يوسف من که رو به بازار کوفيان کردي

کوفه ديوانه شد چه ها بر سر من آوردي

هلالم کردي اي هلال من

نگاهي کن به روز و حال من

گر چه سر بر بدن نداري عزيز جان من

مي درخشي هميشه چون مه در آسمان من

اي مه من که غرق خوني به ابر شمشيري

از چه رويي نتابي و دست من نمي گيري

هلالم کردي اي هلال من

نگاهي کن به روز و حال من


تعداد بازديد : 755
شنبه 18 آذر 1391 ساعت: 9:18
نویسنده:
نظرات(1)
مثل شبهای شام تاریک است کوچه پس کوچه های اینجا هم مثل شهر مدینه باریک است مردمانش به جای دسته ی گ

مثل شبهای شام تاریک است

کوچه پس کوچه های اینجا هم

مثل شهر مدینه باریک است

مردمانش به جای دسته ی گل

تازیانه به دست می گیرند

تا نمک روی زخم ما بزنند

پیش ما کف زدند و رقصیدند

تو خودت خوب واقفی که چرا

صورت خواهر تو رنگین است

مثل نامرد کوچه های فدک

دست مردان شام سنگین است

آنکه بر پهلویت لگد زده بود

چند باری به من لگد زده است

زیر آن ضربه ها بگو آیا

استخوان های پهلویت نشکست؟

دخترت را ببین شکسته شده

رنگ برف است موی دخترکت

مثل ایّام آخر مادر

سو نمانده به چشم شاپرکت

ای برادر چقدر بر نوک نی

سنگ از دست کوفیان خوردی

شرمسارم میان بزم شراب

ایستادم تو خیزران خوردی

شاعر : وحید محمدی


تعداد بازديد : 167
شنبه 18 آذر 1391 ساعت: 9:15
نویسنده:
نظرات(0)
شعر مرثیه شام و کوفه _ محسن عرب خالقی یک دم میان این همه صوت مهیب بود آیا شنیده‌اید؟ صدایی عجیب بو

یک دم میان این همه صوت مهیب بود

آیا شنیده‌اید؟ صدایی عجیب بود....

یا ظرف قلب خواهری افتاد و خرد شد

یا که نسیم آیه‌ی مردی غریب بود

گل کرده بود طبع صدای خدا به نی؟

یا در لباس آیه‌ سرایی مجیب بود؟

می‌خواند آیه آیه و می‌خورد سنگ سنگ

در آن میانه چوبه‌ی محمل طبیب بود

جانی گرفت دختر صبر از نگاه سرخ

ورنه به خواب رفتن او عنقریب بود

از ناقه خواست ماه بچیند برای خود

اما چه سود زحمت او بی‌نصیب بود

سیراب گشته قافله از چشم‌های او

این هم کرامتی ز نگاه حبیب بود

راه نجات دخترکان زیر بار چشم

تنها به لطف بازوی امَّن یُجیب بود

غارت که کرد آفت شمشیر باغ داغ

سهم لبان نیزه فقط خون سیب بود

آیا حنا به موی سپیدش گذاشتند؟

یا که امام قافله شیب‌الخضیب بود؟


تعداد بازديد : 233
شنبه 18 آذر 1391 ساعت: 9:02
نویسنده:
نظرات(0)
دنیایی از بی حرمتی دور و برم ریخت در شهر کوفه عاقبت بال و پرم ریخت در کوچه های سنگی نامرد کوفه از

دنیایی از بی حرمتی دور و برم ریخت

در شهر کوفه عاقبت بال و پرم ریخت

در کوچه های سنگی نامرد کوفه

از روی نیزه، جان من، خاکسترم ریخت

از آن نگاه بی حیا، فهمیده ام من

دیگر النگو، گوشواره، زیورم ریخت

هرگه که قرآنی تلاوت شد ز نیزه

دریایی از غصّه ز چشمان ترم ریخت

وقتی تو را کنج نتوری ، جای دادند

یکباره آه از عمق جان مادرم ریخت

نذری نموده پیرمردی با عصایش

وقتی تو را زد، خاک ِ آن روی سرم ریخت

دیشب سرت را با سر ساقی ، زمین زد

یکباره دیدم آیه های پیکرم ریخت

در پایتخت عدل مولای یتیمان

بُغضی درون این گلو و حنجرم ریخت

آن آتشی که از مدینه شعله ور شد

در کوفه شد خاکستری، بر باورم ریخت


شاعر:محمدمهدی عبدالهی


تعداد بازديد : 230
جمعه 17 آذر 1391 ساعت: 12:04
نویسنده:
نظرات(0)
دنیایی از بی حرمتی دور و برم ریخت در شهر کوفه عاقبت بال و پرم ریخت در کوچه های سنگی نامرد کوفه از

دنیایی از بی حرمتی دور و برم ریخت

در شهر کوفه عاقبت بال و پرم ریخت

در کوچه های سنگی نامرد کوفه

از روی نیزه، جان من، خاکسترم ریخت

از آن نگاه بی حیا، فهمیده ام من

دیگر النگو، گوشواره، زیورم ریخت

هرگه که قرآنی تلاوت شد ز نیزه

دریایی از غصّه ز چشمان ترم ریخت

وقتی تو را کنج نتوری ، جای دادند

یکباره آه از عمق جان مادرم ریخت

نذری نموده پیرمردی با عصایش

وقتی تو را زد، خاک ِ آن روی سرم ریخت

دیشب سرت را با سر ساقی ، زمین زد

یکباره دیدم آیه های پیکرم ریخت

در پایتخت عدل مولای یتیمان

بُغضی درون این گلو و حنجرم ریخت

آن آتشی که از مدینه شعله ور شد

در کوفه شد خاکستری، بر باورم ریخت


شاعر:محمدمهدی عبدالهی


تعداد بازديد : 205
جمعه 17 آذر 1391 ساعت: 12:02
نویسنده:
نظرات(0)
سعید بیابانکی حضرت زینب(س)-در مسیر كوفه و شام فراز منبر نی قرص ماه می بینم خدای من! نكند اشتباه م

حضرت زینب(س)-در مسیر كوفه و شام

 

فراز منبر نی قرص ماه می بینم
خدای من! نكند اشتباه می بینم؟
بتاب یوسف من! بوی گرگ می شنوم
بتاب، راه دراز است و چاه می بینم
نظاره می كنم از راه دور سرها را
جوان و پیر سفید و سیاه می بینم
به آیه های كتاب غمت كه می نگرم
تمام را به «كدامین گناه...» می بینم
به احترام سرت به مهر می سایم
و قتلگاه تو را قبله گاه می بینم


تعداد بازديد : 285
جمعه 17 آذر 1391 ساعت: 11:58
نویسنده:
نظرات(0)
جواد حیدری امام حسین(ع)-تنور خولی امان از بی حیایی که شرور است همان نامرد که غرق غرور است سرِ ش

امام حسین(ع)-تنور خولی

 

امان از بی حیایی که شرور است

همان نامرد که غرق غرور است

سرِ شه را میان کیسه می بُرد

همانکه جلوه ی اللهُ نور است

سر شه اینچنین و پیکر او

شکسته حرمت از سمّ ستور است

پی کسب رضای یک حرامی

کند تعجیل و گوید راه دور است

به کوفه دیر آمد خولی پست

بگفتا صبح هنگام ظهور است

به خانه رفت در تاریکی و دید

که تنها جای این سر در تنور است

به خاکستر نشست آقای خوبان

قیامت را بگو وقت ظهور است

در این هنگامه باید گفت یارب

که خالی جای بانویی صبور است

خدا را شکر زهرا زود آمد

که مادر بهر فرزندش غیور است

بگفتا: یا بُنَی، مادر فدایت

پس از این قلب عالم بی سرور است

***

بُنَیّ از چه لبهایت شکسته

چرا خون، روی ابرویت نشسته

نگفتی مادرت زهراست مادر؟

نگفتی آب مهر ماست مادر؟

زنم شانه دوباره گیسویت را

مرمت می نمایم ابرویت را

«بُنیَّ» سرگذشت تو غریب است

جدایی تو و زینب عجیب است

سرت اینجا تنت بر روی خاک است

لبت چون قلب زینب چاک چاک است

الهی خیر از عمرش نبیند!

الهی که به خاکستر نشیند!

کسی که با سر پاکت چنین کرد

تو را اینگونه خاکستر نشین کرد


تعداد بازديد : 209
پنجشنبه 16 آذر 1391 ساعت: 13:19
نویسنده:
نظرات(0)
سید حبیب نظاری حضرت رقیه(س)-در مسیر کوفه و شام گلی دور از چمن بر شانه ی توست بهاری بی وطن بر شانه

حضرت رقیه(س)-در مسیر کوفه و شام

 

گلی دور از چمن بر شانه ی توست
بهاری بی وطن بر شانه ی توست
کمی ای نیزه! امشب مهربان باش
سر بابای من بر شانه ی توست


تعداد بازديد : 129
پنجشنبه 16 آذر 1391 ساعت: 13:19
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 15
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف