ورود کاروان به کوفه - 14

ورود کاروان به کوفه - 14

ورود کاروان به کوفه - 14

ورود کاروان به کوفه - 14

ورود کاروان به کوفه - 14
ورود کاروان به کوفه - 14
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
در مسیر کوفه و شام

شهر کوفه و شام

 

دامن زلف تو در دست صبا افتاده

که دل خسته ام این گونه ز پا افتاده

گر چه سر نیزه گرفته است سرت را بر سر

پیکرت روی تن خاک رها افتاده

هی دعا می کنم از نیزه نیفتی دیگر

تا به این جا سرت از نی دو سه جا افتاده

سنگ خورده است گمانم به لب و دندانت

که چنین نای تو از شور و نوا افتاده

باز هم حرمله افتاده به جان اسرا

گوش کن ولوله بین اسرا افتاده

دخترت گم شده انگار همه می پرسند

از رقیه خبری نیست کجا افتاده


تعداد بازديد : 189
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:21
نویسنده:
نظرات(0)
در مسیر کوفه و شام

حضرت زینب(س)-در مسیر کوفه و شام


زیبا هلال یک شبه، ای سایه سرم

بالا نشسته ای مرا می کنی نگاه

عالم همه پناه به نام تو می برند

حالا ببین که خواهر تو گشته بی پناه

**

تو قرص ماه بودی و حالا شدی هلال

دیشب مگر چگونه شبت کرده ای سحر

روی تو سوخته چونان روی مادرم

خاکستر است لای همه گیسوان سر

**

عمری سرم به سینه ات آرام می گرفت

حالا تو روی نیزه و من بین محملم

هر بار نیزه دار، سرت چرخ می دهد

با هر تکانِ نیزه تکان می خورد دلم

**

از بعد قتلگاه که دیدم به چشم خود

زخمی شده دو گونه تو در وضوی خاک

دامن گرفته ام پی رأس تو هر قدم

تا که نیفتی از سر نیزه به روی خاک

**

عمری ندیده است کسی سایه مرا

حالا ببین که رنج و بلا یاورم شده

شاه نجف کجاست تماشا کند مرا

این آستین کهنه حجاب سرم شده


تعداد بازديد : 149
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:21
نویسنده:
نظرات(0)
در مسیر کوفه و شام

 حضرت زینب(س)- در مسیر کوفه و شام


بعد از تو گوشواره به دردم نمی خورد

رخت و لباس پاره به دردم نمی خورد

ای آفتاب بر سر زینب طلوع کن

این چند تا ستاره به دردم نمی خورد

نزدیک تر بیا که کمی درد دل کنیم

تنها همین نظاره به دردم نمی خورد

ما را پیاده کن، سرمان سنگ می خورد

این بودن سواره به دردم نمی خورد

چندین شب است منتظر صحبت توام

حرفی بزن، اشاره به دردم نمی خورد

این ها مرا به مجلس خوبی نمی برند

بعد از تو استخاره به دردم نمی خورد

این سنگ ها هنوز حسابم نمی کنند

با این حساب چاره به دردم نمی خورد

این تکه حجم، موی مرا پر نمی کند

پس آستین پاره به دردم نمی خورد


تعداد بازديد : 143
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:20
نویسنده:
نظرات(0)
در مسیر کوفه و شام

حضرت زینب (س)-اسارت


پر می کشد دلم به تمنای نیزه ات

دنیای دیگری شده دنیای نیزه ات

جانی بده دوباره... به من نه به دخترت

تا جان نیامده به لبش پای نیزه ات

ترسانده است فاطمه کوچک تو را

خون های جاری از قد و بالای نیزه ات

یک بوسه بود سهم من از آن گلوی خشک

باقیش گشته قسمت لب های نیزه ات

با دست خطِ نیزه و خونِ گلوی تو

افتاده است هر قدم امضای نیزه ات

لج کرده است تیزی سر نیزه با سرت

چیزی نمانده از تو و دعوای نیزه ات

چرخیده است دیده ناپاکشان به ما

این قوم پست بعد تماشای نیزه ات


تعداد بازديد : 266
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:20
نویسنده:
نظرات(0)
در مسیر کوفه و شام

حضرت زینب(س) –مدح و مصیبت

 

روشن گر است نالهٔ پشت شرارها

چون آفتاب در همه ی روزگارها

روشن تر است از همهٔ روزها شبش

شب دیدنی ست جلوهٔ شب زنده دارها

خاك رهش بلند که شد "تربت"ش کنید

فرقی نمی کنند تراب نگارها

این است معجزش که دمی معجزه نکرد

از هیچ خلق سر نزد این گونه کارها

این شانه را به هیچ نبی ای نداده اند

که بارها بلند شود زیر بارها

یک ذره  از تلألؤ خورشید کم نشد

ذره کجا و جلوه پروردگارها

این دشت با  ارادهٔ زینب اداره شد

در دست جبر اوست همه اختیارها

زینب سواره است، اگرچه پیاده است

این ها پیاده اند، همین ها، سوارها

وا کرده است فکر کنم بال خویش را

بیهوده نیست این همه گرد و غبارها

آهش تمام لشگریان را مچاله کرد

از او گرفته اند نسب ذوالفقارها

گیسو اگر شتاب کند گیر می کند

یعنی به نفع نیست همیشه فرارها

**

 از وبلاگ نود و پنج روز باران


تعداد بازديد : 143
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:20
نویسنده:
نظرات(0)
در مسیر کوفه و شام

امام حسین(ع)-حضرت زینب (س)-مسیر كوفه و شام


سوره ی مستور روی نیزه ها می بینمت

  آیه ی  والطور  روی  نیزه ها می بینمت

 منبر و رحلت چه شد؟ ای زاده ی ختم رسل

 قاری مشهور! روی نیزه ها می بینمت

 چشم کور شهر را مبهوت نورت کرده ای

 نور رب الـنور روی نیزه ها می بینمت

 نیزه از خون گلویت جرعه ای زد، مست شد

 خوشه یِ انگور روی نیزه ها می بینمت

 زینـبم، مـوسیِ شـبگرد  بـیابـان غمت

 شمس کوه طور روی نیزه ها می بینمت


تعداد بازديد : 219
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:20
نویسنده:
نظرات(0)
در مسیر کوفه و شام

مسیر کوفه تا شام


به روی نیزه چگونه تو را نظاره کنم

بخند تا که منم خنده ای دوباره کنم

اگر اجازه دهی لا اقل برای تنت

کمی ز چادر خود را کفن قواره کنم

رسیده وقت نماز و برای قبله نما

به زلف های رهای تو من اشاره کنم

ز ترس دشمن جانی هراس دارم که

به گوش های زخمی طفل تو گوشواره کنم

**

از وبلاگ شعر شاعر


تعداد بازديد : 213
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:19
نویسنده:
نظرات(0)
در مسیر کوفه و شام

حضرت رقیه(س)-مسیر کوفه تا شام


کاروان می رفت اما کودکی جا مانده بود
او در آغوش عطش در قلب صحرا مانده بود
گر نمی دانست آیین اسارت را ولی
ناز پرورد اسیران بود، اما مانده بود
هر چه بابا گفت آن شیرین زبان در طول راه
در جواب بی جوابی های بابا مانده بود
یک بیابان غربت و یک کودک بی سر پناه
بی عزیزانش -زبانم لال- تنها مانده بود 
بر فراز نیزه ها منظومه ای را دیده بود
سِیر چشم مهر جویش سوی بالا مانده بود
خیزران و چهره گل نسبتی با هم نداشت 
چرخ گردون نیز در حل معما مانده بود
سینه آم اتش گرفت از این مصیبت یا حسین
ز آن که دلبندی سه ساله روی شن ها مانده بود


تعداد بازديد : 165
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:19
نویسنده:
نظرات(0)
در مسیر کوفه و شام

امام حسین(ع)-مسیر کوفه تا شام


آن شب دلم به شوق رخت پر گرفته بود

جانم ز هجر روی تو آذر گرفته بود

در دشت می وزید نسیم صدای تو

و باز هم دل من و مادر گرفته بود

من دور از تو بودم و افسوس جای من

نیزه سر تو را به روی سر گرفته بود

ای كشته ی فتاده به هامون عزیز تو...

...آن شب دوباره ماتم معجر گرفته بود

در این سفر رباب عجب دل شكسته بود

قنداقه را چه غمزده در بر گرفته بود

در حسرتم هنوز ولی حیف بوسه ها

از پیكر تو نیزه و خنجر گرفته بود

شعری سروده ام به  بلندای  نیزه ها

اما چه آتشی دل دفتر گرفته بود


تعداد بازديد : 187
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:19
نویسنده:
نظرات(0)
در مسیر کوفه و شام

زبان حال حضرت زینب(س) به حضرت رباب(س)


دارد به سوی تو نظر چشمان مردت

اشک از نگاهت پاک كن با دست سردت

بی شک كه دشمن شاد می گردیم با این

ابروی درهم رفته و رخسار زردت

خود را برای بعد از این آماده تر كن

چون تا كنون بوده سر آغاز نبردت

الحمد لله، ذكر لب های تو باشد

وقتی كه می بینی سر نی، راس مردت

راضی اگر باشی به تصمیم خداوند

روز قیامت، حق اگر راضی نكردت!!!

با این همه، با خود كمی معجر بیاور

بی شک كه آن ها می خورد جایی به دردت

با صبر بعد از ذبح طفل شیر خوارت

كی می رسد چون هاجری، محشر به گردت؟


تعداد بازديد : 313
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:19
نویسنده:
نظرات(0)
در مسیر کوفه و شام

امام حسین(ع)-در مسیر کوفه وشام

 

بر نیزه تکیه دادی تنهاتر از همیشه

با چهره خماری زیباتر از همیشه

بذر ترانه بارید از ابر خطبه هایش

اما زمین دل ها صحراتر از همیشه

سر نیزه ها شنیدند لحن تلاوتش را

امّا محل ندادند، امّا تر از همیشه

سنگی ز جاهلیّت پرتاب شد به سویت

این بار پر گرفتی بالاتر از همیشه

پیشانی ات ترک خورد آیینه موج برداشت

تو قطره قطره گشتی دریاتر از همیشه

انگار حیدری تو مظلوم تر ز دیروز

انگار زینب است او زهراتر از همیشه

معراجِ جمع اضداد، این جاست این که افتاد

مجنون تر از همه وقت لیلاتر از همیشه


تعداد بازديد : 207
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:18
نویسنده:
نظرات(0)
در مسیر کوفه و شام

حضرت زینب(س)-در مسیر کوفه و شام


دیگر چه زینبی؟ چه عزیزی؟ چه خواهری؟!

وقتی نمانده است برایش برادری

تا نیزه ات زدند زمین خورد خواهرت

با تو چه کرده اند در این روز آخری؟!

از صبح یکسره به همین فکر می کنم

وقت غروب می شود این جا چه محشری

این جا همه به فکر غنیمت گرفتن اند

از گوشواره ها بگیر تو تا کهنه معجری

اصلاً کجا نوشته اند که در روز معرکه

در قتلگاه باز شود پای مادری؟!

اصلاً کجا نوشته اند که هنگامۀ غروب

در خیمه گاه باز شود پای لشکری؟!

اصلاً کجا نوشته اند که در پیش خواهری

باید جدا کنند گلوی برادری؟!

من مانده ام چطور تو را غسل می دهند

اصلاً چه غسل دادنی؟ اصلاً چه پیکری؟!

در زیر سم اسب چه می کردی ای حسین؟

از تو نمانده است برایم به جز سری

از روی نیزه سایه ات افتاده بر سرم

ممنونم ای حسین که در فکر خواهری

در کوفه، زینب از تو چه پنهان، تمام کرد...

ای کاش رفته بود سرت جای دیگری

×××

برگرفته از وبلاگ نود و پنج روز باران


تعداد بازديد : 207
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:18
نویسنده:
نظرات(0)
در مسیر کوفه و شام

در مسیر کوفه و شام

 

آنان که چو لاله ها کفن پوش شدند

از خاطره ها کجا فراموش شدند

از بهر رساندن پیام شهدا

تا کوفه و شام خانه بر دوش شدند

**

آنان که به باغ خون اشارت کردند

کی بر تن خود رختِ اسارت کردند

وقتی که سرِ حسین را می بردند

یک باره همه قصد زیارت کردند


تعداد بازديد : 199
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:18
نویسنده:
نظرات(0)
در مسیر کوفه و شام

در مسیر کوفه و شام


به سوی شام و کوفه ام، چه دل شکسته می برند

ببین که زینب تو را، غریب و خسته می برند

همان وجود نازنین، خدای صبر در زمین

تمام رکن  قامتش، ز هم گسسته می برند

زیارت تو آمدم، سرت نبود یا حسین

مرا برای دیدن سر شکسته می برند

تو در تنور و کودکان، میان آتش حرم

غم تو و یتیم تو، به دل نشسته می برند

ببین که یک شبه شده، جمال ما همه کبود

ز قتله گاه تو مرا، به دست بسته می برند

سر امیر لشگرت، به نیزه ها نمی نشست

ولی ز بغض و کین سرش، به نیزه بسته می برند

برای کودکان خود، ز گوش کودکان تو

تمام گوشواره ها، به دست بسته می برند


تعداد بازديد : 227
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:17
نویسنده:
نظرات(0)
اسرا

حضرت زینب(س)-کوفه و شام



بر تلّ پایداری خود ایستاده ای

در کربلای دوم خود پا نهاده ای

از این به بعد بیرق نهضت به دوش توست

دریا دلی به موج بلا، کوه اراده ای!

با پرچم سحر به سوی شام می‌روی

صبح امید قافله! خورشید زاده ای

نشناخته صلابت زهرایی تو را

هر کس که فکر کرده تو از پا فتاده ای

داغ هزار طعنه به جانت خریده ای

در دست باد رشته‌ی معجر نداده ای

هر چند خم شده قدت از داغ کربلا

تو در مصاف کوفه و شام ایستاده ای


تعداد بازديد : 215
جمعه 25 آذر 1390 ساعت: 11:27
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسین - شهادت

وحید قاسمی

امام حسین(ع)-شهر کوفه-تنور خولی

 

بوی بهشت می وزد از داخل تنور

 موسی گمان كنم كه رسیده به كوه طور

 شبنم كنار ساحل آتش چه می كند؟

 این سیب سرخ داخل آتش چه می كند؟

 آتش گرفته شه پر ققنوس در تنور

 نفرین آسمان و زمین باد بر تنور

نمرودها و ابرهه ها عهد بسته اند

آیینه ی تجلی حق را شكسته اند

سوزانده اند قسمتی از باغ سیب را

فهمیده اند معنی شیب الخضیب را

این جا خلیل راهی رضوان نمی شود

آتش در این بلاد گلستان نمی شود

خورشید گُر گرفته درون تنور، وای

موسی سرش جدا شده دركوه طور، وای

جای عزیز فاطمه كنج تنور نیست

مطبخ محل شأن نزول زبور نیست  

دیشب تمام دشت برایش گریسته

 درون طشت برایش گریسته

زخم عمیق لعل لبش گریه آور است

چشمان نیمه باز شفق گونه اش تراست

 رخت سیاه بر تن حوا و آسیه

مریم برای فاطمه می خواند مرثیه

كروبیان به چنگ عزا زخمه می زنند

دور تنور حور و ملك لطمه می زنند

افلاكیان آینه رو سینه می زنند

با نوحه های مادر او سینه می زنند

تا بین دست فاطمه خورشید جلوه كرد

در شهر كفر مشعل توحید جلوه كرد

زهرا نهاده دست سر زانوان خویش

قامت خمیده تر شده از چند روز پیش

زهرا به ناله، شعله به پروانه می زند

بر گیسوان سوخته اش شانه می زند

دستی كشید بر سر گیسوش، گریه كرد

در سوگ زخم گوشه ی ابروش گریه كرد

زهرا به اشك مقنعه نم ناك می كند

خاكستر از محاسن او پاك می كند

بر زخم دست و سینه ی زهرا زده نمك

پیشانی شكسته و لب های پر ترك

امشب نه آنكه ارض و سما گریه می كند

حتی میان عرش خدا گریه می كند


تعداد بازديد : 411
چهارشنبه 23 آذر 1390 ساعت: 18:21
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسین - شهادت

پارسای تویسرکانی

امام حسین(ع)-شهر کوفه-تنور خولی

 

از تنور خولی امشب می رود تا چرخ نور

آفتاب چرخ، حسرت می برد بر این تنور

گر نه ظاهر شد قیامت، ور نه روز محشر است

از چه رو کرد آفتاب از جانب مغرب ظهور

این همان نور است کز وی لمعه ای در لحظه ای

دید موسای کلیم اله شبی در کوه طور

این همان نور خدا باشد که ناگردد خموش

این همان مشکوة حق باشد که نایابد فتور

مطبخ امشب مشرقستان تجلی گشته است

زین سر بی تن کزو افلاک باشد پر ز شور

از لبان خشک و از حلقوم خونی گویدَت

قصه کهف و رقیم و رمز انجیل و زبور


تعداد بازديد : 200
چهارشنبه 23 آذر 1390 ساعت: 18:19
نویسنده:
نظرات(0)
اسرا

جواد حیدری

امام حسین(ع)-شهر کوفه-تنور خولی

 

ای در تنور افتاده تنها یا بُنَیَّ

دورت بگردد مادرت زهرا  بُنَیَّ

من که وصیت کرده بودم با تو باشد

هر جا که رفتی زینب کبری بُنَیَّ

باور نمی کردم تو را این جا ببینم

کنج تنور خانه ی این ها  بُنَیَّ

هر قدر هم خاکستری باشد دوباره

من می شناسم گیسوانت را  بُنَیَّ

با گوشه ی این چادر خاکی بشویم

خون لبت را با نوای یا  بُنَیَّ

آخر چرا از پشت سر ذبحت نمودند

ای کشته ی افتاده در صحرا  بُنَیَّ

شیب الخضیبت را بنازم ای عزیزم

با این حنا شد صورتت زیبا عزیزم

آبت ندادند و به حرفت خنده کردند

گفتی که باشد مادرت زهرا  بُنَیَّ

گفتی زن خولی برایت گریه کرده

حتی به او هم می کنم اعطا  بُنَیَّ


تعداد بازديد : 181
چهارشنبه 23 آذر 1390 ساعت: 18:18
نویسنده:
نظرات(0)
اسرا

غلامرضا سازگار

امام حسین(ع)-اسرا در کوفه

 

ای هلال من به بالای سنان قرآن بخوان

قاری قرآن و قرآن را زبان! قرآن بخوان

با صدای خود مسخّر کن تمام کوفه را

کوفه را هم کربلا کن؛ هم چنان قرآن بخوان

گر چه بشکسته جبینت بر سر نی، سجده کن

گر چه گشته از دهانت خون روان، قرآن بخوان

تا مگر آوای قرآن تو آرامم کند

بر فراز نیزه، ای آرام جان قرآن بخوان

تا که اسلام تو را اهل زمین باور کنند

ای امام کلّ اهل آسمان قرآن بخوان

زادۀ مرجانه دارد قصد آزار تو را

تا نرفتی زیر چوب خیزران قرآن بخوان

صوت قرآن سر تو، سر بلندم می‌کند

تا نگشته قامت زینب کمان قرآن بخوان

یاد قرآن پدر کن؛ روی دست جدّمان

وارث حیدر! تو هم نوکِ سنان قرآن بخوان

آن چه دیدم مادرم زهرا برایم گفته بود

این مصیبت را نمی‌کردم گمان؛ قرآن بخوان

هر که هر چه دارد از این خاندان دارد حسین

تا به «میثم» هم دهی سوز نهان قرآن بخوان

 


تعداد بازديد : 181
چهارشنبه 23 آذر 1390 ساعت: 18:17
نویسنده:
نظرات(0)
اسرا

غروب می رود و آفتاب می ماند

و همچنان به دلم اضطراب می ماند

چه دیر سرزدی ای ماه من . . . نگفتی که-

چه چشم ها که به شوقت ز خواب می ماند

تنور وضع سرت را به هم زده اما

به موی سوخته عطر و گلاب می ماند

بگو به نیزه ات آهسته تر قدم بردار

که پای دیده ام از این شتاب می ماند

سرم که هست برای ادای حق سرت

چه غصه دستم اگر در طناب می ماند

به لطف خون تو تنها نه ساقه ی نیزه

زمین هم از برکاتت خضاب می ماند

شکوه نیزه تو بهتر است پس غم نیست

کجاوه ای هم اگر بی حجاب می ماند

به التماس دعاهای سنگ های جفا

سر و جبین و لبت مستجاب  می ماند

میان این همه سر چشم ها چه مبهوتند

به نیزه ای که نگاه رباب می ماند

لبان خشک تو یا چوب می خورد یا سنگ

و همچنان به لبت داغ آب می ماند

                         محمد بیابانی


تعداد بازديد : 263
جمعه 18 آذر 1390 ساعت: 6:59
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 15
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف