تا که شمشیر به پیشانی مهتاب نشست دخترش دست به پیشانی و بی تاب، نشست تا که گفتند شگفتا چه علی را به

تا که شمشیر به پیشانی مهتاب نشست دخترش دست به پیشانی و بی تاب، نشست تا که گفتند شگفتا چه علی را به

تا که شمشیر به پیشانی مهتاب نشست دخترش دست به پیشانی و بی تاب، نشست تا که گفتند شگفتا چه علی را به

تا که شمشیر به پیشانی مهتاب نشست دخترش دست به پیشانی و بی تاب، نشست تا که گفتند شگفتا چه علی را به

تا که شمشیر به پیشانی مهتاب نشست دخترش دست به پیشانی و بی تاب، نشست تا که گفتند شگفتا چه علی را به
تا که شمشیر به پیشانی مهتاب نشست دخترش دست به پیشانی و بی تاب، نشست تا که گفتند شگفتا چه علی را به
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
تا که شمشیر به پیشانی مهتاب نشست دخترش دست به پیشانی و بی تاب، نشست تا که گفتند شگفتا چه علی را به

تا که شمشیر به پیشانی مهتاب نشست

دخترش دست به پیشانی و بی تاب، نشست

تا که گفتند شگفتا چه علی را به نماز؟!

عرق شرم به پیشانی محراب نشست

 

سید علی احمدی (فقیر)


تعداد بازديد : 93
چهارشنبه 18 مرداد 1391 ساعت: 10:04
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف