عبـد گنـاهکار مـن! بیــا تـو بنـدۀ منی من که صدات می‌زنم کجا فرار می‌کنی؟ هـزار بـار عفـو مـن هـ

عبـد گنـاهکار مـن! بیــا تـو بنـدۀ منی من که صدات می‌زنم کجا فرار می‌کنی؟ هـزار بـار عفـو مـن هـ

عبـد گنـاهکار مـن! بیــا تـو بنـدۀ منی من که صدات می‌زنم کجا فرار می‌کنی؟ هـزار بـار عفـو مـن هـ

عبـد گنـاهکار مـن! بیــا تـو بنـدۀ منی من که صدات می‌زنم کجا فرار می‌کنی؟ هـزار بـار عفـو مـن هـ

عبـد گنـاهکار مـن! بیــا تـو بنـدۀ منی من که صدات می‌زنم کجا فرار می‌کنی؟ هـزار بـار عفـو مـن هـ
عبـد گنـاهکار مـن! بیــا تـو بنـدۀ منی من که صدات می‌زنم کجا فرار می‌کنی؟ هـزار بـار عفـو مـن هـ
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
عبـد گنـاهکار مـن! بیــا تـو بنـدۀ منی من که صدات می‌زنم کجا فرار می‌کنی؟ هـزار بـار عفـو مـن هـ
عبـد گنـاهکار مـن! بیــا تـو بنـدۀ منی
 
من که صدات می‌زنم کجا فرار می‌کنی؟
 
هـزار بـار عفـو مـن هـزار بـار جـرم تو
 
قرار ما نبود این که عهد دوست بشکنـی
 
منـم همـان خدای تو منتظـر دعای تـو
 
مراست با تو گفت‌وگو، تو با که حرف می‌زنی؟
 
اشک تو را به قیمت رحمت خویش می‌خرم
 
منتظرم که قطره‌ای ز چشم خود بیفکنی
 
به سوی خود کشاندمت، ببین کجا رساندمت
 
کنـار گـل نشـاندمت هنـوز خـار گلشنی
 
هـزاربـار خوانــدمت، بیـا چـرا نیـامدی؟
 
هـزاربـار گفتمت، مــرو تــو بنـدۀ منـی
 
به سوی من بیار رو، هر آنچه خواستی بگو
 
در آستـان مـا بشو ز اشک دیـده، دامنی
 
تو از گناه خستـه‌ای دگـر ز پـا نشستـه‌ای
 
چرا ز دوست رسته‌ای؟ چرا به خویش دشمنی؟
 
نـه بـا خـدات الفتـی نـه از گنـاه، وحشتی
 
چو عنکبوت، روز و شب به تار خویش می‌تنی
 
بترس «میثم!» از خطـا سـلاح تو بُوَد بُکا
 
بیـا ز عفـو کبریـا بـه تن بپـوش جوشنی

 


تعداد بازديد : 137
سه شنبه 17 مرداد 1391 ساعت: 11:19
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف