![]()
|
نمی گویم دو تا ؛ فرقش به محراب عبادت شد
علی از استخوان مانده در حلقوم ، راحت شد
شب وصل است و او را خوشترین ساعات و اوقاتست
طبیب عالمی مجروح و ممنوع الملاقات است
علی ساعت به ساعت میرود تا مرز بیهوشی
چراغ عشق و ایمان می گذارد رو به خاموشی
صدای وا علیّا تا به گردون می رود امشب
ز چشم زینب و فرق علی خون می رود امشب
ز فرقش خون دلهایی که مولا خورده بود امد
زمانی را که عمری انتظارش را برده بود آمد
تو کافر ، زاده ملجم ، جهان زیر و زبر کردی
که بعد از مصطفی با تیغ خود شق القمر کردی
تو ای دنیا به زیر گِل علی را با چه دل بردی ؟
تنی را نی ، که دنیای فضیلت را به گِل بردی
غم ؛ امشب از در و دیوارهای کوفه می بارد
زمین را خاک بر سر شد ؛ زمان گم کرده ای دارد
کمر از بهر جور او مبند ، ای آسمان دیگر
مبند آن آسمان را دست ها در ریسمان دیگر
تعداد بازديد : 435
دوشنبه 16 مرداد 1391 ساعت: 22:17
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(1)
این نظر توسط مسعود شیرازبان در تاریخ 1394/04/17 و 12:35 دقیقه ارسال شده است | |||
خداوند به شاعر این شعر زیبا طول عمر با عزت عنایت وبا اربابش محشورش نماید |