![]()
|
يا اول مظلوم
چشم هايِ به رنگِ خونت را
بر پرستار خود كمي وا كن
دل من شور مي زند بابا
گريه هاي مرا تماشا كن
***
گرچه بستم شكاف زخمت را
خون تازه دوباره مي ريزد
گرچه بر معجرم گره زده ام
لخته خون پاره پاره مي ريزد
***
بعد لبخند قاتلت بر من
تو چرا خنده مي كني بابا؟!
شب بي مادري ما را باز
اين چنين زنده مي كني بابا
***
واژه هايي كه خاطرات من است
باز تكرار مي كني هر بار
كوچه ي تنگ ، خنده و هيزم
ميخ در ، دود ، آتش و ديوار
***
مُردم از روضه خواني ات امشب
سـوخـتـم پـاي هر وصيت تو
سر شب از شكاف در ديدم
حال عباس را ز نيت تو
***
دست او را گرفتي و گفتي
رو سپيدم كن اي رشيد علي
پيش زهرا كن آبروداري
آبرويم بخر اميد علي
***
جان تو جان خواهرت زينب
اي علمدار كاروان حسين
حيدر بي مثال عاشورا
جان تو جان دختران حسين
***
نكند كودي شود تشنه
نكند دختري زمين بخورد
نشود با تو خيمه اي بي تاب
نكند مادري زمين بخورد
***
دست هايت اگر زمين افتاد
نام زهرا به لب ببر جان گير
بدنت را سپر كن و بشتاب
خم شو و مشك را به دندان گير
***
دست ، وقتيكه نيست با صورت
از سر زين به خاك مي افتي
غرق در تير اي كمان ابرو
به زمين چاك چاك مي افتي
***
مادري مي رسد به بالينت
دست دارد به روي پهلويش
كـاش چشـمت نبيندش وقتي
جاي يك دست مانده بر رويش
(شاعرش را نميشناسم)
تعداد بازديد : 119
دوشنبه 16 مرداد 1391 ساعت: 21:21
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)