فزت و رب الكعبه عجیب بغض گلوگیر و گریه داری داشت چقدر غصه، چه غمهای بی شماری داشت به میه

فزت و رب الكعبه عجیب بغض گلوگیر و گریه داری داشت چقدر غصه، چه غمهای بی شماری داشت به میه

فزت و رب الكعبه عجیب بغض گلوگیر و گریه داری داشت چقدر غصه، چه غمهای بی شماری داشت به میه

فزت و رب الكعبه عجیب بغض گلوگیر و گریه داری داشت چقدر غصه، چه غمهای بی شماری داشت به میه

فزت و رب الكعبه عجیب بغض گلوگیر و گریه داری داشت چقدر غصه، چه غمهای بی شماری داشت به میه
فزت و رب الكعبه عجیب بغض گلوگیر و گریه داری داشت چقدر غصه، چه غمهای بی شماری داشت به میه
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
فزت و رب الكعبه عجیب بغض گلوگیر و گریه داری داشت چقدر غصه، چه غمهای بی شماری داشت به میه

  فزت و رب الكعبه

عجیب بغض گلوگیر و گریه داری داشت    

چقدر غصه، چه غمهای بی شماری داشت

 

به میهمانی کلثوم خود مشرف بود     

به سفره آه چه افطار گریه داری داشت

 

و پیرمرد محاسن سفید آن شب را     

به دل به وسعت سی سال بی قراری داشت

 

به سینه زیر عبا می فشرد چیزی را     

گمان ز یار سفر کرده یادگاری داشت

 

نه التماس نه ضجه ، نشد جلودارش     

شتاب داشت، سحر با کسی قراری داشت

 

امیر کوفه به محراب زیر تیغ افتاد     

به خون نشسته و فریاد رستگاری داشت

 

عیان شد عاقبت از ناله ي جگر سوزش     

برای دیدن زهرا چه انتظاری داشت

 

رسید پشت در خانه گرچه بر فرقش    

ز زهر و ضربت شمشیر زخم کاری داشت

 

نبیندش به چنین حال و روز تا زینب     

ز زانوان خمیده امید یاری داشت

 

برای زینبش آخر حدیث میخواند     

به آن سرشک غمی که زدیده جاری داشت

 

ز کوفه و ز اسیریِ دخترانِ بتول    

وز آن سری که سر نیزه ها سواری داشت

(شاعرش را نميشناسم)


تعداد بازديد : 117
دوشنبه 16 مرداد 1391 ساعت: 19:26
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف