|
يا اميرالمؤمنين علي (ع)
می رود سمت مسجد کوفه
با دلی خسته از زمانهی خود
خسته از کوفیان و بی دردی
غرق اندوه بی کرانهی خود
***
می رسد با دل پر آشوبش
مرد غربت ، انیس سجاده
همدم چشمهای بارانیش
می شود چشم خیس سجاده
***
رنگ دلتنگی شفق دارد
سالها آفتاب چشمهانش
مصحف غربت و غم و درد است
صفحه صفحه کتاب چشمانش
***
گریه های شبانهی او را
گونهی خیس ماه می داند
شرح سی سال بی کسی اش را
دل بی تاب چاه می داند
***
سر خود را شب پریشانی
می گذارد به دوش نخلستان
می شود سوگوار چشمانش
دیدهی گریه پوش نخلستان
***
می رود سمت مسجد کوفه
تا که با عشق بی حساب شود
می رود تا محاسن خورشید
بین محراب خون خضاب شود
***
می رود تا که مستجاب شود
ندبه های شبانه اش حالا
می رود تا خدای خوبیها
مرتضی را بگیرد از دنیا
***
بین محراب اشک و دلتنگی
موسم آخرین سجود آمد
ناگهان مثل صاعقه ، تیغی
بر سر آسمان فرود آمد
***
سجدهی تیغ و ابروی خورشید
باز شق القمر شده انگار
بین محراب فرق کعبه شکافت
شب مولا سحر شده انگار
***
شوق پرواز بال و پر می زد
در تپش های چشم کم سویی
آمد از آسمان به دنبالش
بیقرار شکسته پهلویی
***
در کنار غروب چشمانش
آه سعی طبیب بی معناست
سالها بی قرار رفتن بود
بعد زهرا شکیب بی معناست
***
راوی سالها پریشانی ست
گیسویی که چنین سپید شده
در دل کوچه های دلتنگی
سالها پیش از این شهید شده
***
هر گز از یاد او نخواهد رفت
سورهی کوثر و در و دیوار
آتش و تازیانه و سیلی
غنچهی پرپر و در و دیوار
***
دست او بسته بود اما دید
گل یاسش به یک اشاره شکست
در هجومی کبود و بی پروا
دست و پهلو و گوشواره شکست
***
رفت و دلخستگان این عالم
در غم غربتش سهیم شدند
و یتیمان شهر دلتنگی
بار دیگر همه یتیم شدند
(يوسف رحيمي)
تعداد بازديد : 169
دوشنبه 16 مرداد 1391 ساعت: 19:25
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)