غلامرضا سازگار حضرت زینب(س)-وفات و مصائب بُوَد آخرین لحظۀ عمر من اَلا شام غم با تو گویم سخن چه

غلامرضا سازگار حضرت زینب(س)-وفات و مصائب بُوَد آخرین لحظۀ عمر من اَلا شام غم با تو گویم سخن چه

غلامرضا سازگار حضرت زینب(س)-وفات و مصائب بُوَد آخرین لحظۀ عمر من اَلا شام غم با تو گویم سخن چه

غلامرضا سازگار حضرت زینب(س)-وفات و مصائب بُوَد آخرین لحظۀ عمر من اَلا شام غم با تو گویم سخن چه

غلامرضا سازگار حضرت زینب(س)-وفات و مصائب بُوَد آخرین لحظۀ عمر من اَلا شام غم با تو گویم سخن چه
غلامرضا سازگار حضرت زینب(س)-وفات و مصائب بُوَد آخرین لحظۀ عمر من اَلا شام غم با تو گویم سخن چه
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
غلامرضا سازگار حضرت زینب(س)-وفات و مصائب بُوَد آخرین لحظۀ عمر من اَلا شام غم با تو گویم سخن چه

حضرت زینب(س)-وفات و مصائب

 


 

بُوَد آخرین لحظۀ عمر من

 

اَلا شام غم با تو گویم سخن

 

چه خوش بود آیین غم خواریت 

 

ز آل علی میهمان داریت

 

دگر جانم از غصه بر لب رسید

 

گذشت آنچه از تو به زینب رسید

 

خداحافظ ای شهر آزارها

 

خداحافظ ای کوی و بازارها

 

خداحافظ ای شاهد جنگ ها

 

خداحافظ ای بارش سنگ ها

 

خداحافظ ای شهر رنج و بلا

 

خداحافظ ای چوب و طشت طلا

 

خداحافظ ای قصۀ بزم می

 

خداحافظ ای رأس بالای نی

 

خداحافظ ای شهر دشنام ها

 

خداحافظ ای کوچه ها، بام ها

 

خداحافظ ای سنگ خون و جبین

 

خداحافظ ای سیدالساجدین

 

خداحافظ ای رنج ها، دردها

 

خداحافظ ای خاک ها، گردها

 

خداحافظ ای ناقۀ بی جهاز

 

خداحافظ ای اختران حجاز

 

خداحافظ ای خاک ویران سرا

 

خداحافظ ای آل خیرالورا 

 

خداحافظ ای خردسال اسیر

 

خداحافظ ای چار ساله صغیر  

خداحافظ ای یاس نیلی شده

 

یتیم نوازش به سیلی شده

 

همین جا خودم دیدم از خون خضاب

 

سر نیزه ها هجده آفتاب

 

همین جا کنارم نی و دف زدند

 

به دیدار هیجده گلم صف زدند

 

همین جا دلم شد ز غم چاک چاک

 

که خورشیدم افتاده بر روی خاک

 

همین جا به زخمم نمک می زدند

 

عزیز دلم را کتک می زدند

 

همین جا به فرقم عدو خاک ریخت

 

به روی گلم خاک و خاشاک ریخت

 

همین جا ز غم جان من خسته بود

 

که ده تن به یک ریسمان بسته بود

 

همین جا ز غم بود جان بر لبم

 

که بنشسته طی شد نماز شبم

 

همین جا به ما خصم دشنام داد

 

حسینِ مرا خارجی نام داد

 

همین جا دو چشمم ز خون تر شده

 

که یاسم به ویرانه پرپر شده

 

همین جا به ویرانه بلبل گریست

 

غریبانه بر غربت گل گریست

 

همین جا ز غم جانم آمد به لب

 

که در گِل گُلم دفن شد نیمه شب

 

دریغا که آن گوهر پاک رفت

 

چو زهرا غریبانه در خاک رفت

 

الا ای همه نسل ها بعد من

 

بگویید از قول من این سخن

 

که زینب بدین کوه اندوه و درد

 

به موج بلا چون علی صبر کرد

 

خدا داند و غصه های دلش

 

که داغ حسینش بُوَد قاتلش

 

مرا یک جهان درد و داغ و غم است

 

که توصیف آن بر لب میثم است

 


تعداد بازديد : 547
سه شنبه 16 خرداد 1391 ساعت: 11:49
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف