تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
رگهای گردنش همه شد بوسه گاه عشق
چشمش به راه ، چشم به راه نگاه عشق
ظهر عطش غروب غم انگیز عمر اوست
ظهری که شد غروب و سپس صبحگاه عشق
گل کرده بود عشق حقیقی برای او
سر بود و راس نیزه و آزاد راه عشق
مهتاب در تنور خدایا چه حالت است
گویا که در تنور فتاده است ماه عشق
خود را فنای دوست نموده است بی گمان
معشوق او خداست ، خودش پادشاه عشق
ای روزگار داوری صحنه با تو باد
بشکسته سر، ز صحنه برون رفته شاه عشق
باطل تمام قد مقابل حق ایستاده است
دشت بلای کرببلا رزمگاه عشق
شمشیر را شکست دهد خون دلیل من
هر نیزه شکسته ی در قتلگاه عشق
آن سر که رفت کوی به کو راس نیزه هست
هم کشتی نجات بشر هم گواه عشق
تعداد بازديد : 145
پنجشنبه 17 فروردین 1391 ساعت: 15:43
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب