نامه ای دارد ز بابا خوش به حالش کرده است این همه چشم انتظاری بی مجالش کرده است پا به میدان می گذار

نامه ای دارد ز بابا خوش به حالش کرده است این همه چشم انتظاری بی مجالش کرده است پا به میدان می گذار

نامه ای دارد ز بابا خوش به حالش کرده است این همه چشم انتظاری بی مجالش کرده است پا به میدان می گذار

نامه ای دارد ز بابا خوش به حالش کرده است این همه چشم انتظاری بی مجالش کرده است پا به میدان می گذار

نامه ای دارد ز بابا خوش به حالش کرده است این همه چشم انتظاری بی مجالش کرده است پا به میدان می گذار
نامه ای دارد ز بابا خوش به حالش کرده است این همه چشم انتظاری بی مجالش کرده است پا به میدان می گذار
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
نامه ای دارد ز بابا خوش به حالش کرده است این همه چشم انتظاری بی مجالش کرده است پا به میدان می گذار

نامه ای دارد ز بابا خوش به حالش کرده است

این همه چشم انتظاری بی مجالش کرده است

پا به میدان می گذارد زاده ی شیر جمل

لشگری را خیره ی ماه جمالش کرده است

در خیال خام آخر می دهد سر را به باد

هر که از غفلت نگه بر سن و سالش کرده است

کیست با این نوجوان قصد هم آوردی کند

لحظه ای کافیست ... خونش را حلالش کرده است!

درس پیکاری که از ماه بنی هاشم گرفت

مرد جنگیدن در این قحط الرجالش کرده است

می وزد از هر طرف چشمان شور تیر ها

از نفس افتاده و ... آزرده حالش کرده است

هر کسی آیینه باشد, سنگ باران می شود

بی مجالی عاقبت بی برگ و بالش کرده است

از تمام عضو عضوش می چکد شهد عسل!

دشت را لبریز از خون زلالش کرده است

جسم این مه پاره   هم سطح بیابان شد ز بس ...

رفت و آمد های مرکب پایمالش کرده است

...می رسد خورشید اما دست  دارد بر کمر

داغ تو مثل علی اکبر هلالش کرده است....


تعداد بازديد : 183
دوشنبه 07 فروردین 1391 ساعت: 20:26
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف