بریز تیغم و این آخرین سلام من است عزیز فاطمه ، سوی تو این پیام من است بکو

بریز تیغم و این آخرین سلام من است عزیز فاطمه ، سوی تو این پیام من است بکو

بریز تیغم و این آخرین سلام من است عزیز فاطمه ، سوی تو این پیام من است بکو

بریز تیغم و این آخرین سلام من است عزیز فاطمه ، سوی تو این پیام من است بکو

بریز تیغم و این آخرین سلام من است عزیز فاطمه ، سوی تو این پیام من است بکو
بریز تیغم و این آخرین سلام من است عزیز فاطمه ، سوی تو این پیام من است بکو
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
بریز تیغم و این آخرین سلام من است عزیز فاطمه ، سوی تو این پیام من است بکو

بریز تیغم و این آخرین سلام من است                          عزیز فاطمه ، سوی تو  این پیام من است

بکوی عشق ، نخستین فدائی تو منم                             هزار شکر، که سربازیت مرام من است

میا به کوفه اگر چه نوشته ام که بیا                               ز پیشگاه تو این خواهش ختام من است

بروی بام کنون زیر تیغ جلّادم                                    شفق گرفته زخون چهر سرخ فام من است

روز شهادت سفیر ابی عبدالله ، حضرت مسلم بی عقیل است ، امروز برای غریبی مسلم گریه کنیم (انشاءالله کنار حرمش عرض ادب کنیم )عزیز فاطمه ، مسلم را به کوفه فرستاد، همین که واردکوفه شد ، مردم استقبالش کردند ، گفتند: آقا خوش آمدید . آقا نامه بنویسید عزیز فاطمه بیاید . نامه نوشت حسین جان بیا ، مردم کوفه منتظر شما هستند .

اما طولی نکشید مردم بی وفا مسلم را تنها گذاشتند ، در خانه هایشان را برویش بستند نائب حسین هی از این کوچه به آن کوچه می رود .

تا آمد کنار خانه طوعه ، این زن سعادتمند یک نگاه به این مرد غریب (مسلم )کرد گفت : آی مرد ! من نمی دانم چه کسی هستی ؟ اما هر کسی هستی به خانه ات برگرد ، زن و بچه ات چشم به راهند ، گفت : آی زن کجا بروم : من که در این شهر کسی را ندارم ، گفت : آقا مگر شما چه کسی هستی؟ فرمود : من پسر عمّ حسینم .


تعداد بازديد : 141
دوشنبه 07 فروردین 1391 ساعت: 12:26
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف