تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
ـــلی گم کرده ام می جویم او را بهر گـــــــــل می رسم می بویم او را
گل من یک نشانی در بدن داشت یکــــــــــی پیراهن کهنه به تن داشت
اگــــــــــــــر پیدا کنم زیبا گلم را بـــــــــــه آب دیدگان می شویم او را
گـــل گم کرده ات خواهر منم من سُرور سینـــــــــه ات خواهر منم من
نشـــانی را که گفتی جان خواهر کــــــــه دارد در بدن خواهر منم من
در آنـــــــــــدم زینب غم دیدۀ زار روان اشـــک از دو چشمان گهربار
شتــابان رفت و آن محزون نالان بســـــــــوی قتـــــــلگه با حال افکار
صــــــــــدای آشنائی آمدش گوش که شد از کف برونش طاقت و هوش
بســــوی آن صدا شد زار و نالان گُـــــــــــــل خود را بدید و کرد افغان
تعداد بازديد : 6127
شنبه 05 فروردین 1391 ساعت: 11:43
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(1)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب