|
عمری به گریه خواندم از سوز دل خدا را شاید دمی ببینم آن روی دلربا را
از اصل خویش دوری بیگانه ای و کوری ای دیده گر نبینی دلدار آشنا را
دوران زندگانی تا مرگ انتها یافت دردا که من ندیدم آن حسن ابتدا را
ماهی که بر جمالش تاب نگاه ما نیست آیا شود نوازد با یک نگاه ما را
رفتار ما گدایی قانون او کرامت آری کرامت او سلطان کند گدا را
بالله یار آید چون ماه رخ گشاید ای طالبان دلدار دیدارتان گوارا
کعبه مقام زمزم گردند دور رویش غرق صفا نماید هم مروه هم صفا را
ای بی تو اوفتاده در کار ما گره ها از آستین برون آر دست گره گشا را
باز آ که دوستانت از اشک دیده عمری پیوسته آب دادند گلهای کربلا را
از نای نینوایی در عین بینوایی
دادی به نای میثم آوای نینوا را
(سازگار)تعداد بازديد : 395
سه شنبه 01 فروردین 1391 ساعت: 5:13
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)