تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
آید آن صبح درخشانی که من می خواستم روشنی بخش دل و جانی که من می خواستم
از نسیم جان فزای گلشن آل رسول بشکفد گل های بستانی که من می خواستم
از بهارستان عشق و گلشن آل علی آمد آن سرور خرامانی که من می خواستم
سالها در خلوت دل اشک حسرت ریختم تا که آمد ماه کنعانی که من می خواستم
دیده یعقوب جان من از او شد پر فروغ کآمد آن خورشید رخشانی که من می خواست
سر به زانوی ندامت می زنم در پای دوست تا رسد دستم به دامانی که من می خواستم
چون امینی همت از پیر مغان کردم طلب
بافتم آن گوهر جانی که من می خواستم
*** (امینی)تعداد بازديد : 103
سه شنبه 01 فروردین 1391 ساعت: 5:11
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب