تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
امام زمان(عج)-مناجاتی
ببین طوفان سرد معصیت ها داده بر بادم
ببین عهدی كه روزی با تو بستم رفت از یادم
همیشه ابر رأفت بر سرم بارید همچون سیل
ولی من در مقابل همچو سدی سخت استادم
شنیدم موعظه از واعظ شهر و نفهمیدم
به من دادی تو دست یاری و من نیز پس دادم
غرور غیرتم را زیر پای نفس له كردم
كه اینك یك كلان شهری به نام هرزه آبادم
همیشه كذب می گفتم كه تو لیلی، كه تو شیرین
و من هم خوب فهمیدم نه مجنونم، نه فرهادم
تو از آب و هوای این دل من هم خبر داری
هوی سرما فرستاده به زیر صفر افتادم
تمام وصف حالم را از اعمالم تو می خوانی
چه بد كردم..! كنار اشك از چشم تو افتادم
بماند بیت آخر مال آن روزی كه می آیی
كه تو دلگیر از دستم ولی من با تو دل شادم...
×××
تعداد بازديد : 335
دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت: 19:31
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب