تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
خداحافظ ، ای قرار و شکیبم خدا حافظ ،ای امام غریبم
خداحافظ ای پدر جانم (2)
یک جای دیگر هم دختر علی خداحافظی کرد ( بگویم شهداء ، امام ، اموات فیض ببرند ) آنجایی بود که بدن برادر افتاده بود میان گودی قتلگاه ، وقتی کاروان را حرکت دادند زینب یک نگاهی به گودی قتلگاه کرد از همان بالای ناقه نگاه بع برادر کرد صدا زد :
خداحافظ ای برادر زینب بخون غلطان در برابر زینب
خداحافظ ای حسین جانم
خداحافظ ای تمام هستم خداحافظ ای برفته ز دستم
خداحافظ ای حسین جانم
خداحافظ ای امید حرم خداحافظ یار و همسفرم
خداحافظ ای حسین جانمتعداد بازديد : 3735
پنجشنبه 25 اسفند 1390 ساعت: 12:59
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب