در نیم سوخته تو رفتی و این بچه ها جای خالی تو را می دیدند، به محراب نگاه می کردند، اشک میریختند.و

در نیم سوخته تو رفتی و این بچه ها جای خالی تو را می دیدند، به محراب نگاه می کردند، اشک میریختند.و

در نیم سوخته تو رفتی و این بچه ها جای خالی تو را می دیدند، به محراب نگاه می کردند، اشک میریختند.و

در نیم سوخته تو رفتی و این بچه ها جای خالی تو را می دیدند، به محراب نگاه می کردند، اشک میریختند.و

در نیم سوخته تو رفتی و این بچه ها جای خالی تو را می دیدند، به محراب نگاه می کردند، اشک میریختند.و
در نیم سوخته تو رفتی و این بچه ها جای خالی تو را می دیدند، به محراب نگاه می کردند، اشک میریختند.و
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
در نیم سوخته تو رفتی و این بچه ها جای خالی تو را می دیدند، به محراب نگاه می کردند، اشک میریختند.و

 تو رفتی و این بچه ها جای خالی تو را می دیدند، به محراب نگاه می کردند، اشک میریختند.وقتی عزیزی میره، چند عاقل لوازم اونو مخفی می کنند، ولی در مورد صدیقه طا هره، شاید یک عاقل پیدا شد جانماز خانم را جمع کنه ،ولی در نیم سوخته چی، قابل اخفا نبود.


تعداد بازديد : 205
پنجشنبه 25 اسفند 1390 ساعت: 10:19
نویسنده:
نظرات(0)
  • دسته بندی :
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف