حضرت معصومه س

حضرت معصومه س

حضرت معصومه س

حضرت معصومه س

حضرت معصومه س
حضرت معصومه س
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت معصومه س

قاسم نعمتی

 

مسیحا زاده

 

تو مسیحا زاده اما دختر موسی شدی

مریم قدیسه ی ذریه ی طاها شدی

 

یک نخی از چادرت مانند کعبه محترم

قبله ی عرشی ترین سجاده ی دنیا شدی

 

بوسه بر دست تو بر سادات واجب می شود

چون ستون عصمت الله بنی الزهرا شدی

 

در میان شوره زار قم بهشتی ساختی

مثل کوثر آمدی جوشیدی و دریا و شدی

 

جا نماز غرق نورت گوشه ی عرش خداست

در تقرب بر خدا بالاتر از بالا شدی

 

وحی نازل بر لبانت استناد هر حدیث

مثل بنت المصطفی صدیقه ی کبری شدی

 

پیش پایت دیدنی باشد قیام موسوی

با جلال فاطمی خاتون بی همتا شدی

 

ناز چشمان تو و ذکر فداهای پدر

کو رسول الله بیند ثانی زهرا شدی

 

خواهر سلطان عالم کار سلطان می کند

بر حسین خانواده زینب کبری شدی

 

خنده ی معصوم تو آرامش جان رضا

بهترین تمکین قلبت صوت قرآن رضا

 

از همان اول دلت گشته گرفتار رضا

بین صحن چشمهایت نقش رخسار رضا

 

جنس بی قیمت که جایش در حریم یار نیست

عشق تو باشد متاع ناب بازار رضا

 

یوسف بازار ما چون پرده بردارد ز رخ

عاشقی چون تو فقط باشد خریدار رضا

 

در تمام عرضه های بندگی پاک تو

همچنان آیینه ایی پیداست رفتار رضا

 

تا میان خطبه ها تفسیر قرآن می کنی

کاملا باشد کلامت عین گفتار رضا

 

آمدی تا پرچم معشوق بر شانه کشی

در حریم عاشقی باشی علمدار رضا

 

هرکه عمری خاک بوسی حریمت را کند

تا قیامت می شود محرم به اسرار رضا

 

ای کریمه چاره ایی کن لحظه ی جان دادنم

دیده ام روشن شود هنگام دیدار رضا

 

روز محشر چون گنه گردد گریبان گیر من

آبرو داری بود کار تو و کار رضا

 

دلخوشم خاک حریم تو نشسته بر سرم

خاکساری تو می گردد شفیع محشرم

 

تا که دل را آه سینه راهی قم می کند

با نگاهی بر ضریحت دست و پا گم می کند

 

آه چون از دل برآید کار آتش می کند

بی محابا رخنه ایی در جان هیزم می کند

 

آن ضریحی که بود گرم طوافش جبرییل

حضرت حق قبله ی حاجات مردم می کند

 

هرکه دارد عقده در دل یاد قبری گمشده

هر سه شنبه در حریمت نذر گندم می کند

 

با سلامی نم نم اشک از دو دیده می چکد

کاسه ی خالی ما لبریز از خم می کند

 

نیمه شبها در حرم تا صحن گردی می کنم

ناگهان دل یاد قبله گاه هفتم می کند

 

لفظ خواهر گوییا مانوس گشته با بلا

خون زینب در رگان تو تلاطم می کند

 

کس ندیده تا به حالا خواهری گیسو پریش

جستجوی یار زیر نیزه و سم می کند

 

با وجودی که حدود مقتلش را دیده بود

بازهم جسم عزیز مادرش گم می کند

 

قاسم نعمتی

 
*******************
 

 

 

یاد تو آسمان دلم را فراگرفت

باران بهانه داشت، سراغ تو را گرفت

 

 چادر به سر کشیدم و یادم نمانده کی؟

دستم میان دست ضریح تو جا گرفت

 

گم شد دلم حوالی عطر گلاب و عود

از سقف و سنگفرش حرم بوسه ها گرفت

 

 می گفت روی منبر قلبم کسی ...خوشا

دستی که دست خواهر مولا رضا گرفت

 

 هم اسم مادر تو مرا نام کرده اند

این عشق در وجودم از آغاز پا گرفت

 

 من راه یافتم به تو با دل گرفتگی

ماندم که با وجود تو این دل چرا گرفت؟

 

 بین زیارت تو و خلوت نشینی ام

یک لحظه دیدمت و همان دم دعا گرفت

 

 خلوت گزیده را به تمنا چه حاجت است

با آستان دوست به مأوا چه حاجت است

 

آیینه ی رواق تو با آه زائران

همدرد شد شکست به همراه زائران

 

 شهره است دستگیری خاتون که اینچنین

مشتاق اوست دست هواخواه زائران

 

 رفتم به زیر سایه دستی که می کشی

بر شانه های هق هق گهگاه زائران

 

  "من زار عمتی بقم ..." از جود جاده ساخت

بین بهشت و بین قدمگاه زائران

 

 وقت وداع با تو، قدم سست می شود

بنگر به گام رفته به اکراه زائران

 

 بانوی آفتابی شهر کویری ام!

با دست خالی آمده ام، می پذیری ام؟

 

با شعر، سنگفرش حرم را قدم زدم

هر بیت را مقابل رویت قلم زدم

 

 هر آینه درخشش تصویری از تو داشت

از تو مثل به پرتو هر صبحدم زدم

 

  با یک تبسم از تو چنان زیر و رو شدم

که دست رد به سینه ی انبوه غم زدم

 

 دستم رسید پای بلندای دامنت

از شرم بود بانو اگر حرف کم زدم

 

 می خواست شعر آینه ی عصمتت شوم

این بیت های توست ولی من رقم زدم

 

 زانو زده است بر سر خاکت ندیمه ای

آخر شنیده است که در قم کریمه ای....

 

گل، سرخ شد کنار تو از شرم آب شد

از قم گذشت پهلوی کاشان گلاب شد

 

 آیینه ای به گنبد تو خیره مانده بود

محو جلا و جاذبه اش، آفتاب شد

 

 شب گفت خاطرات تو را، رو به آسمان

اشکش چکید در غم تو، ماهتاب شد

 

 احساس شوق و رغبت خواهر- برادری

نامی نداشت، "عشق" سپس انتخاب شد

 

 باد از حرم به قصد تبرک، غبار رُفت

شد گردباد و گِرد تو در پیچ و تاب شد

 

 اشکی شفیع می طلبید از دم ضریح

لب وا نکرده بود، دعا مستجاب شد

 

 ساقی بیا که یار ز رخ پرده بر گرفت

وقتش رسیده است که تا اوج پر گرفت

 

 بین رسیدن و نرسیدن مرددی

هر چند نیمه راه رسیدن به مقصدی

 

 یک سال بوده یاد رضا، گوشه ی دلت

هر لحظه می کشیده لبت، آه ممتدی

 

 ده فرسخ آرزوی تو را قم به انتظار

امید می کشید، سرانجام آمدی

 

عادت گرفت زود به تو بیت نور و قم

رفته است روزگاری و اینجا زبانزدی

 

 غربت به دوش و دوست نواز و کریم‌دست

یک ذره با برادر خود، مو نمی زدی

 

 هر واژه با نگاه تو از جا بلند شد

در وصف تو به صف شد و ترکیب بند شد


تعداد بازديد : 255
سه شنبه 02 اسفند 1390 ساعت: 23:32
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف