تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
در بهاری که هوایت نکنم پاییزم
از سر ِحلقه ی ِگیسوی تو حلق آویزم
سر ِخود را به روی دست گرفتم اما
سر به زیرم من از این پیشکش ناچیزم
سر ِهر کوچه اگر سنگ ِملامت بخورم
باز از عشق تو ای دوست نمیپرهیزم
هرکه دنبال کسی هست، وَ من دنبال ِ
دسته یِ “شاه حسین آه” گویِ تبریزم
پیش من نام خودت را ببری میبینی
مثل ِیک مادر ِغمدیده بهم میریزم
بخدا جنبه ندارم کرم اینقدر نکن
ظرف ِمن ظرفیتش پر شده و لبریزم
کربلا واجبم آقا، سگ ِخود را بطلب
چند وقتی شده افسرده و بی انگیزم
تا غلام تو شود کودک ِمن , کامش را
با گل ِتربت ِاعلای ِتو می آمیزم
نگذاری به جهنم ببرندم زیرا
نخی از چادر زینب شده دستاویزم
گریه کن های ِشما مثل ِشما محترمند
تا می آیند ، من از دور به پا میخیزم
رضا قربانی
تعداد بازديد : 137
دوشنبه 17 خرداد 1395 ساعت: 11:38
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب