تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
درد تو نیست به جز معجزه درمانش،آه!
عمرتو نیست به جز تلخی پایانش،آه!
ترس زینب همه از غصه ی فردای تو بود
و از آرامشِ قبل از شبِ توفانش ،آه!
گرچه باران غم اینگونه سرش می بارید
ذره ای کم نشد از وسعت ایمانش،آه!
روز آخر به لبت غنچه ی لبخند نشست
زینب آخر چه کند در پی جبرانش ،آه!؟
غصه ی دختر تو شانه به موهایش نیست
دست لرزان تو آتش زده بر جانش ،آه!
و چه سرّی ست که در کودکی و در پیری
زینب است و غم گیسوی پریشانش ،آه!
سختیِ زینب اگر این که بیان کردم نیست
وای از آن دم که شد این لحظه ی آسانش ،آه!
مظاهر کثیری نژاد
تعداد بازديد : 25
یکشنبه 16 اسفند 1394 ساعت: 14:07
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب