می زنم بال و پر گمانم که، فصل نالیدن و رهایی شد من کبوتر، تو باز هم صیاد، آخرین ساعتِ جدایی شد چه قَ�

می زنم بال و پر گمانم که، فصل نالیدن و رهایی شد من کبوتر، تو باز هم صیاد، آخرین ساعتِ جدایی شد چه قَ�

می زنم بال و پر گمانم که، فصل نالیدن و رهایی شد من کبوتر، تو باز هم صیاد، آخرین ساعتِ جدایی شد چه قَ�

می زنم بال و پر گمانم که، فصل نالیدن و رهایی شد من کبوتر، تو باز هم صیاد، آخرین ساعتِ جدایی شد چه قَ�

می زنم بال و پر گمانم که، فصل نالیدن و رهایی شد من کبوتر، تو باز هم صیاد، آخرین ساعتِ جدایی شد چه قَ�
می زنم بال و پر گمانم که، فصل نالیدن و رهایی شد من کبوتر، تو باز هم صیاد، آخرین ساعتِ جدایی شد چه قَ�
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
می زنم بال و پر گمانم که، فصل نالیدن و رهایی شد من کبوتر، تو باز هم صیاد، آخرین ساعتِ جدایی شد چه قَ�

می زنم بال و پر گمانم که، فصل نالیدن و رهایی شد

من کبوتر، تو باز هم صیاد، آخرین ساعتِ جدایی شد

چه قَدَر خوب بود آن ایام، آسمان بود و دستِ من اما...

از شب و روزها گذر کردم، تا که دوران بی خدایی شد

آمدم خون دهم بپای تو... وَ به همراهِ یک قلم حالا...

پیش مرگِ غزل، دلِ سردم، بین این واژه ها، فدایی شد

نفسم تنگ و سینه ام زخمی، خس خسی که تغزل آورده

قافیه تشنه بود و این مصرع، وقفِ جانبازِ شیمیایی شد

گندمِ ری، دوباره می خندد، در عبورِ قضاوت تاریخ

به تمنایِ حرص یک آدم، حکمِ قابیل هم نهایی شد

دشت رقصید و دست افتاده، مشک مستِ ترنم باران

یک نفر «اِنْ قَطَعْتُمو» بر لب، علقمه محوِ باوفایی شد

در ضمیر جهالت یک قوم، لشکر نیزه زار روییده

و در این بین عاشقی سرمست، آسمانی و نینوایی شد

خنجرِ ابروی کمندِ تو، سمتِ گودال خوانده عاکف را

مثلِ لبخند تلخِ عاشورا، دل من باز کربلایی شد

 

محمد علی عربنژاد


تعداد بازديد : 105
جمعه 01 آبان 1394 ساعت: 11:26
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف