تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
خیری ندیدی ای رباب از زندگانی
شیرش بده این بچه را تا میتوانی…
وای از غروب کربلا و عمه زینب
شلاق شمر بی حیا و عمه زینب
حرف جدایی را نزن دلشوره دارم..
گفتی برم گردان که من دلشوره دارم
چشمش گرفته ساربان انگشترت را
حتی النگو و طلای دخترت را
دیدم خودم که کربلا گودال دارد…
اینجا که آوردی مرا گودال دارد…
باشد اگر آن دخترک یک نازدانه
اصلا نباید زد به رویش تازیانه
حامد جولازاده
تعداد بازديد : 85
چهارشنبه 22 مهر 1394 ساعت: 11:32
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
بخش نظرات این مطلب