دست مرا گرفت و به دستم قلم گذاشت حسي كه باز پاي مرا در حرم گذاشت حسي كه اشك وار به چشمم قدم گذاشت تا

دست مرا گرفت و به دستم قلم گذاشت حسي كه باز پاي مرا در حرم گذاشت حسي كه اشك وار به چشمم قدم گذاشت تا

دست مرا گرفت و به دستم قلم گذاشت حسي كه باز پاي مرا در حرم گذاشت حسي كه اشك وار به چشمم قدم گذاشت تا

دست مرا گرفت و به دستم قلم گذاشت حسي كه باز پاي مرا در حرم گذاشت حسي كه اشك وار به چشمم قدم گذاشت تا

دست مرا گرفت و به دستم قلم گذاشت حسي كه باز پاي مرا در حرم گذاشت حسي كه اشك وار به چشمم قدم گذاشت تا
دست مرا گرفت و به دستم قلم گذاشت حسي كه باز پاي مرا در حرم گذاشت حسي كه اشك وار به چشمم قدم گذاشت تا
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
دست مرا گرفت و به دستم قلم گذاشت حسي كه باز پاي مرا در حرم گذاشت حسي كه اشك وار به چشمم قدم گذاشت تا

دست مرا گرفت و به دستم قلم گذاشت

حسي كه باز پاي مرا در حرم گذاشت

حسي كه اشك وار به چشمم قدم گذاشت

تا اشفعي لنا به لبم دم به دم گذشت

 

پس از كنار حجره ي پروين رد شدم

بي اختيار شعر سرودن بلد شدم


در اين حرم كه آمده ام پا به پاي عشق

عاشق شدن دعاي من و هم دعاي عشق

با دست خالي آمده ايم اي خداي عشق

اذن دخولمان بده محض رضاي عشق

 

تا چشم كار مي كند اينجا كرامت است

اينجا شفيعه هست، پس اينجا قيامت است


ما اشك مي شويم كه بارانمان كني

ما درد مي شويم كه درمانمان كني

ما را غريب و بي كس و بي خانمان كني

تا شب نشين صبح شبستانمان كني

 

يادش بخير ماه مبارك بهار تو

يك جزء عشق خوانده شده در كنار تو


خوشروئي ات نبود چنين رو نمي زديم

نورت نبود با دل شب مو نمي زديم

صحنت نبود دست به جارو نمي زديم

بالا اگر نبودي زانو نمي زديم


ما با حضور لطف تو حاجت نداشتيم

ما بي حضور لطف تو بهجت نداشتيم


بال فرشته زير قدمهاي مرم است

در حوض صحن آينه اش آسمان گم است

ديگر نگرد مادر ما در همين قم است

اينجا كه آب هست چه جاي تيمم است


گفتند باز مي شود از قم در بهشت

ما را ببر بهشت تو اي خواهر بهشت

 

منبع : رضيع الحسين (عليه السلام)


تعداد بازديد : 71
یکشنبه 25 مرداد 1394 ساعت: 10:18
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف