پروانه جای شمع سحر گریه می کند دختر به حال و روز پدر گریه می کند خورشید بین بستر خود زردتر شده ست با �

پروانه جای شمع سحر گریه می کند دختر به حال و روز پدر گریه می کند خورشید بین بستر خود زردتر شده ست با �

پروانه جای شمع سحر گریه می کند دختر به حال و روز پدر گریه می کند خورشید بین بستر خود زردتر شده ست با �

پروانه جای شمع سحر گریه می کند دختر به حال و روز پدر گریه می کند خورشید بین بستر خود زردتر شده ست با �

پروانه جای شمع سحر گریه می کند دختر به حال و روز پدر گریه می کند خورشید بین بستر خود زردتر شده ست با �
پروانه جای شمع سحر گریه می کند دختر به حال و روز پدر گریه می کند خورشید بین بستر خود زردتر شده ست با �
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
پروانه جای شمع سحر گریه می کند دختر به حال و روز پدر گریه می کند خورشید بین بستر خود زردتر شده ست با �

پروانه جای شمع سحر گریه می کند
دختر به حال و روز پدر گریه می کند

خورشید بین بستر خود زردتر شده ست
با دیدگانِ سُرخ ، قمر گریه می کند

 

ماندم طبیب شهر چه گفته ؟ که این چنین
مانند ابر ، چشم پسر گریه می کند

خاری که هست داخل چشمش مزاحم است
این لحظه ها توسّط سر گریه می کند

این خون فرق وا شده اش نیست می چکد
با گریه هاش ، چشم ِجگر گریه می کند

هنگام آمدن به لبش نقش خنده داشت
حالا که می رود به سفر گریه می کند

از لحظه ای که شال علی را گرفته است
دارد هنوز کوبه ی در گریه می کند

عمری گریست تا که بچسبد به دست او
حالا برای چیست سِپَـر گریه می کند ؟

از فرط ازدحام یتیمان پُشتِ در
معلوم نیست چند نفر گریه می کند

محروم از نوازش دست علی شده است
این نخل قد خمیده اگر گریه می کند

محمدقاسمی


تعداد بازديد : 71
چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت: 13:38
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف