از بعد ماجرای زمین خوردنت مرا دست قضا غریب دوعالم نوشته است زهرای من ، تو رفتی و از بعد رفتنت تنها خد

از بعد ماجرای زمین خوردنت مرا دست قضا غریب دوعالم نوشته است زهرای من ، تو رفتی و از بعد رفتنت تنها خد

از بعد ماجرای زمین خوردنت مرا دست قضا غریب دوعالم نوشته است زهرای من ، تو رفتی و از بعد رفتنت تنها خد

از بعد ماجرای زمین خوردنت مرا دست قضا غریب دوعالم نوشته است زهرای من ، تو رفتی و از بعد رفتنت تنها خد

از بعد ماجرای زمین خوردنت مرا دست قضا غریب دوعالم نوشته است زهرای من ، تو رفتی و از بعد رفتنت تنها خد
از بعد ماجرای زمین خوردنت مرا دست قضا غریب دوعالم نوشته است زهرای من ، تو رفتی و از بعد رفتنت تنها خد
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
از بعد ماجرای زمین خوردنت مرا دست قضا غریب دوعالم نوشته است زهرای من ، تو رفتی و از بعد رفتنت تنها خد

از بعد ماجرای زمین خوردنت مرا
دست قضا غریب دوعالم نوشته است
زهرای من ، تو رفتی و از بعد رفتنت
تنها خدا برای دلم غم نوشته است

 

سی سال می شود که بدون تو مانده ام
رفتی مرا برای دلم، تا گذاشتی
شهر مدینه شیره ی جان مرا کشید
من را میان این همه غم جا گذاشتی

وقتی میان کوچه بن بست میرسم
انگار میرسم به دو دست کبود تو
امشب بیا به خانه قلبم سری بزن
خسته شدم عزیز دلم در نبود تو

درد بدی است درد فراق تو و علی
من پیر بودم و ز غمت پیرتر شدم
کردم وصیت، اینکه من از پا فتاده ام
سی سال پیش، کشته ی دیوار و در شدم

عمری است لب گزیدم و کابوس کوچه ها
لحظه به لحظه بال و پرم را شکسته است
تیغی که در سجود، شکسته سر مرا
قبلا غلاف او کمرم را شکسته است

یا که بیا و پر زدنم را نگاه کن
یا که سر مرا به روی زانویت بگیر
طوری بیا که باز نیفتی به روی خاک
دست مرا رها کن و از پهلویت بگیر

از بعد ماجرای زمین خوردنت حسن
هرشب ز درد پهلوی من گریه می کند
امشب که درد پهلوی من خوب تر شده
بر این شکاف ابروی من گریه می کند

پنهان نمانده پیش تو، عمری است فاطمه
مانند تو سرم، بدنم درد می کند
آتش گرفته ام جگرم تیر می کشد
بس گفته ام بیا دهنم درد می کند

زهرا بیا که روضه بخوانم برای تو
زینب نشسته تا کفنم را سوا کند
از آن همه کفن پسرم بی کفن شده
باید حسین را سپرش بوریا کند

دایم برای آن بدن بوریا شده
دردی که مانده بر بدنم گریه می کند
دیدم به یاد آن تن بی غسل و بی کفن
در دست زینبم کفنم گریه می کند

یادش بخیر شهر مدینه، خودت به من…
گفتی قرارِ بعدیِمان پای نیزه ها
یادش بخیر، پیروهنی را که بافتی…
جای کفن برای حسینم به کربلا

حالا بیا که خسته ام از گریه های خویش
چشمی برای گریه نمانده برای من
با چاه کوفه بسکه نشستم گریستم
نایی نمانده فاطمه بین صدای من

رضاباقریان


تعداد بازديد : 63
چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت: 13:37
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف