![]()
|
گفتار دلکش شه و رفتار دل فریب
از کوفه کند پای دل مسلم و حبیب
عاشق چو گرم شوق شود راه عشق را
پوید راه جان و نیندیشد از رقیب
خارش به زیر پای نماید چو پرنیان
وین خود نباشد از کشش عشق بس عجیب
بیمار عشق را چوکند خسته درد هجر
خود را به هر وسیله رساند بر طبیب
دو کوکب سعادت و دو پیر نیک بخت
دوشیخ نامدار و دو با همت نجیب
کردند رو به معرکه ی عشق و شاه را
دادند بوسه گاه به پا گاه بر رکیب
پس پور عوسجه سرو جان باختن گرفت
در پای دوست داده ز کف صبر و هم شکیب
مسلم زتیغ خصم چو افتاد بر زمین
شاهش به پرسش امد و همراه وی حبیب
شه ایه ی (فمنهم من ینتظر )بخواند
یعنی پس از نصیب تو ما را رسد نصیب
پس چون حبیب خواست ز مسلم وصیتی
بگشاد چشم و گفت که (اوصیک بالغریب)
این گفت و جان به حضرت جانان سپرد و رفت
گر مشک در گذشت به جا ماند بوی طیب
دانش گیلانی برگرفته از دیوان اشعار دانش گیلانی
تعداد بازديد : 65
شنبه 13 تیر 1394 ساعت: 15:25
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)