قلم به دست بگیرید و واژه ها بنویسید برای خلق بیایید از خدا بنویسید به عشق نقطه ی منقوش زیر با بنویسی�

قلم به دست بگیرید و واژه ها بنویسید برای خلق بیایید از خدا بنویسید به عشق نقطه ی منقوش زیر با بنویسی�

قلم به دست بگیرید و واژه ها بنویسید برای خلق بیایید از خدا بنویسید به عشق نقطه ی منقوش زیر با بنویسی�

قلم به دست بگیرید و واژه ها بنویسید برای خلق بیایید از خدا بنویسید به عشق نقطه ی منقوش زیر با بنویسی�

قلم به دست بگیرید و واژه ها بنویسید برای خلق بیایید از خدا بنویسید به عشق نقطه ی منقوش زیر با بنویسی�
قلم به دست بگیرید و واژه ها بنویسید برای خلق بیایید از خدا بنویسید به عشق نقطه ی منقوش زیر با بنویسی�
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
قلم به دست بگیرید و واژه ها بنویسید برای خلق بیایید از خدا بنویسید به عشق نقطه ی منقوش زیر با بنویسی�

قلم به دست بگیرید و واژه ها بنویسید
برای خلق بیایید از خدا بنویسید
به عشق نقطه ی منقوش زیر با بنویسید
به جای واژه ی معشوق، مرتضی بنویسید

به سرسرای خداوند سر بریده بمانید
علی علی بنویسید و سر ز ما بستانید

کجاست مثل علی در نقوش عشق مصور
علی است مصدر طاهر علی است آب مطهر
علی است شمس فروزان علی است ماه منور
علی است همسر زهرا علی است ساقی کوثر

علی است عالی و اعلا ، علی است عرش معلا
علی است والی و والا ، علی حقیقت عقبی

به حکم عشق ، علی حاکم است و ما همه بنده
ز مهر او شود آرام و رام شیر درنده
به طاق عرش رسیده ز خاک پای غلامش
همان ملک که به اوج سعادت است پرنده

علی است تیغ برنده که در نیام حقیقت
سر از شقیق شکست و به شیعه داد طریقت‌

همان علی که به ید تیغ ذوالفقار گرفته
کی از تلاطم دست گدا ، قرار گرفته
همان علی که ز سردار ، سر به دار گرفته
به ذکر یا رب خود خواب از مدار گرفته

و این علی است که زهرا به عشق ماه منیرش
میان آن در و دیوار ماند طفل صغیرش

میان مسجد کوفه علی است غرق مناجات
علی است مغز عوالم، و اوست محیی اموات
هزار مرتبه دیدم کتاب حق خدا را
قسم به عزت قرآن به دست اوست امورات

قسم به شیون زهرا ، که حق محض، علی بود
و با هزار ادله ، علی امام و ولی بود

علی، کرامت نفس است و ما چو گرد و غبارش
هزار مرد حقیقت فدای ایل و تبارش
نگارخانه ی جنت به یوسفش که ننازد
بنازد او به علی و به آن دو چشم خمارش

قسم به پیچش مویش که آبروی جنان است
رسالت نبوی بی ولاش در نقصان است

و خاک بر سر عالم تو را اگر نشناسد
و نادم است هر آنکس که قدر زر نشناسد
میان دست تو این دل اگر چو دایره آید
به مستطیل در آید دگر وتر نشناسد

میان جمجمه جامی ز معنی تو بنوشم

ز جام جاری جان جوی جاودانه به هوشم

 

جعفر ابوالفتحی

 

منبع: www.jafarabolfathi.ir

 


تعداد بازديد : 57
پنجشنبه 11 تیر 1394 ساعت: 1:30
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف