غزل- غواص قصد رفتن داشتی، شکر خدا؛ باب میلت شد جواب مادرت کاملا از چهره اش معلوم بود، لحظه لحظه اضط�

غزل- غواص قصد رفتن داشتی، شکر خدا؛ باب میلت شد جواب مادرت کاملا از چهره اش معلوم بود، لحظه لحظه اضط�

غزل- غواص قصد رفتن داشتی، شکر خدا؛ باب میلت شد جواب مادرت کاملا از چهره اش معلوم بود، لحظه لحظه اضط�

غزل- غواص قصد رفتن داشتی، شکر خدا؛ باب میلت شد جواب مادرت کاملا از چهره اش معلوم بود، لحظه لحظه اضط�

غزل- غواص قصد رفتن داشتی، شکر خدا؛ باب میلت شد جواب مادرت کاملا از چهره اش معلوم بود، لحظه لحظه اضط�
غزل- غواص قصد رفتن داشتی، شکر خدا؛ باب میلت شد جواب مادرت کاملا از چهره اش معلوم بود، لحظه لحظه اضط�
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
غزل- غواص قصد رفتن داشتی، شکر خدا؛ باب میلت شد جواب مادرت کاملا از چهره اش معلوم بود، لحظه لحظه اضط�
 
 
غزل- غواص

قصد رفتن داشتی، شکر خدا؛ باب میلت شد جواب مادرت
کاملا از چهره اش معلوم بود، لحظه لحظه اضطراب مادرت

آب در دست و به لب أمن یُجیب، روبرویِ چارچوبِ در پدر
حسّ و حال آخرین دیدار داشت، خندة پر التهاب مادرت

غوطه ور در بستر اروند رود؛ سخت غافلگیر در آغوش آب
دیر کردی! دیر! دارد می زند؛ بغض بیرون از نقاب مادرت

می نشیند با نگاهی مهربان؛ عکس معصومت کنار پنجره
غرقِ چشمان زلالت می شود؛ عینک و مُهر و کتاب مادرت

صید مروارید از خاک وطن؛ یوسف گمگشته باز آمد به من
نذر تو شربت شد و تقسیم شد؛ شیشه هایی از گلاب مادرت!

تو همان غواص در تُنگی اسیر؛ ذره ذره جان سپردی دست آب
دست هایت بسته و شب ها هنوز... می شود کابوس خواب مادرت!

مرضیه عاطفی/ سمنان

 


تعداد بازديد : 263
جمعه 05 تیر 1394 ساعت: 12:47
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف