بارها مردم و هر دفعه به تن جان آمد تا زمانیکه برت زاده ی مرجان آمد اول قصه ی ما خوب شروع شد اما آخرش ز�

بارها مردم و هر دفعه به تن جان آمد تا زمانیکه برت زاده ی مرجان آمد اول قصه ی ما خوب شروع شد اما آخرش ز�

بارها مردم و هر دفعه به تن جان آمد تا زمانیکه برت زاده ی مرجان آمد اول قصه ی ما خوب شروع شد اما آخرش ز�

بارها مردم و هر دفعه به تن جان آمد تا زمانیکه برت زاده ی مرجان آمد اول قصه ی ما خوب شروع شد اما آخرش ز�

بارها مردم و هر دفعه به تن جان آمد تا زمانیکه برت زاده ی مرجان آمد اول قصه ی ما خوب شروع شد اما آخرش ز�
بارها مردم و هر دفعه به تن جان آمد تا زمانیکه برت زاده ی مرجان آمد اول قصه ی ما خوب شروع شد اما آخرش ز�
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
بارها مردم و هر دفعه به تن جان آمد تا زمانیکه برت زاده ی مرجان آمد اول قصه ی ما خوب شروع شد اما آخرش ز�

بارها مردم و هر دفعه به تن جان آمد
تا زمانیکه برت زاده ی مرجان آمد


اول قصه ی ما خوب شروع شد اما
آخرش زیر سم اسب به پایان آمد

ته گودال به چشم تر خود من دیدم
باز سائل به در بیت سلیمان آمد


برد انگشتر و عمامه و نعلینت را
باز حرف از کرم و سفره ی احسان آمد


آمدم روی تل و شاعر دلخسته نوشت
چشم یعقوب سوی کلبه ی احزان آمد


نه فقط بهر تو با دیده ی دریا ، یارم
چشم دلدار تو با لشکر مژگان آمد


تا کند پاک ز چشم تو رد سم ها را
شد لگدمال تنم ، شمر به اذعان آمد

گفت زینب برو تا خرد و خمیرش نکنم
لحظه ی آخری از داغ تو پیرش نکنم

 

یاالله

جعفر ابوالفتحی

 

 


تعداد بازديد : 61
چهارشنبه 06 خرداد 1394 ساعت: 11:46
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف