بی بی جانم... آنانكه عاشقند و به شيعه ملقبند از هديه هاي خاص خدايي لبالبند ليلا اگر كه سر طلبد سر بي�

بی بی جانم... آنانكه عاشقند و به شيعه ملقبند از هديه هاي خاص خدايي لبالبند ليلا اگر كه سر طلبد سر بي�

بی بی جانم... آنانكه عاشقند و به شيعه ملقبند از هديه هاي خاص خدايي لبالبند ليلا اگر كه سر طلبد سر بي�

بی بی جانم... آنانكه عاشقند و به شيعه ملقبند از هديه هاي خاص خدايي لبالبند ليلا اگر كه سر طلبد سر بي�

بی بی جانم... آنانكه عاشقند و به شيعه ملقبند از هديه هاي خاص خدايي لبالبند ليلا اگر كه سر طلبد سر بي�
بی بی جانم... آنانكه عاشقند و به شيعه ملقبند از هديه هاي خاص خدايي لبالبند ليلا اگر كه سر طلبد سر بي�
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
بی بی جانم... آنانكه عاشقند و به شيعه ملقبند از هديه هاي خاص خدايي لبالبند ليلا اگر كه سر طلبد سر بي�

بی بی جانم...

آنانكه عاشقند و به شيعه ملقبند

از هديه هاي خاص خدايي لبالبند

ليلا اگر كه سر طلبد سر بياورند

آماده اشاره يك دم از آن لبند

تب میکنند اگر نشود نوکری کنند

از عشق آل فاطمه در تاب در تبند 

در زير بيرق علي و خانواده اش

بالا نشين تر از ملكان  مقربند

آنانكه كه در قبيله حيدر حسينيند

از شيعيان عمه سادات زينبند

 

هر عاشقی که خون خدا را صدا کند

درعاشقی  به  دخت  علی  اقتدا کند

 

وقت ظهور فاطمه ای دیگر  آمده

خورشید خانواده حیدر در آمده

 بعد از دو شیر مرد علی وار  فاطمی

شیر آمده دوباره ولی  دختر آمده

آیینه در بغل به سخن آمده علی

زینب نگو بگو که خود حیدر آمده

تا اینکه گاهواره او را تکان دهند

 مریم کنار آسیه و هاجر آمده

دهر خراب لایق بانوی عرش نیست

تنها به عشق خون خدا خواهر  آمده 

 

ای چشمهای فاطمه بانوی عالمین

با آن تبسم تو نفس میکشد حسین

 

پلکی زدی و نور خدا انتشار یافت

خورشید زیر سایه پلکت قرار یافت

 پلکی زدی کتاب حقایق نوشته شد

حق واژه های  راه علی انتشار یافت

  پلکی زدی و باغ و شکوفه درست شد

جنت طراوت از نظر این بهار یافت

پلکی زدی تبسم  سائل شروع شد

با چشم مهربان  تو سائل وقار یافت

پلکی زدی و پلک تو را بوسه زد حسین

آقا برای زندگی اش هم قطار یافت

هر چه برای وصف تو گشتم در عالمین

نام توشد  مساوی با واژه حسین

 

بانوي آب آينه دلهاست جايتان

بادا تمام ايل و تبارم فدايتان

آنقدر در مقام بلنديد مانده ام  

دريك غزل چگونه بگويم ثنايتان

بايد شبيه سوره كوثر بياورم

تا اينكه جمله اي بنويسم برايتان

يك جا فقط تيمم ما بهتر از وضوست

انجا كه هست ذره اي از خاك پايتان

هر كس به اشتباه تورا مرتضي شمرد

وقتي  شنيد از پس پرده صدايتان

 

با تو خدا دوبار نشان می دهد خودی

تو آمدی و زینت دوش علی شدی

 

انداخت سایه بال و پرت روی نه فلک

فرش گدای خانه تو بال هر ملک

شیرینی سرای علی شور فاطمه

داده خدا به سفره مولای ما نمک

در می زنم علی صدقه دست من دهد

در میزنم به  خاطر زینب کمی کمک

روزی  فاطمیه ما دست زینب است

مارا زخیل گریه کنانت نکن الک

بگذار تاکه فاطمیه گریه کن شویم

مارا برای مردن از غم بزن محک

بگذار تابهانه غم دستمان دهیم

بگذار بین آن درو دیوار جان دهیم

 

موسی علیمرادی


تعداد بازديد : 163
سه شنبه 05 اسفند 1393 ساعت: 11:27
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف