تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
افتاده تنت به خاک سرمایه ی دین
نا امن شده دور و برت حصن حصین
صورت نگذار روی خاک اقاجان
راضی نشو آسمان بیاید به زمین
پروانه امیر افشاری حمیرا
تعداد بازديد : 125
سه شنبه 16 دی 1393 ساعت: 10:11
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(2)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
این نظر توسط محسن عرب خالقی در تاریخ 1393/10/16 و 23:41 دقیقه ارسال شده است | |||
همینا که سر بابامو با طبق اوردن
یکی یکی گوشواره هامو دزدیدن و بردن گرسنه ام اما دیگه از دنیا سیرم زمونی اومدی که من خیلی پیرم اروم اروم دارم بابایی میمیرم گلایه تنها ندارم از این همه کبودی گوشش کرده گوشواره ها مو دختر یهودی شبیه قد عمه جون قدم خم شد اتیش گرفته دامنم موهام کم شد دخترکت همسفر نا محرم شد اگر سخن گفتنم شده نامفهوم و خسته بابا جون غذرم رو بپذیر دندونم شکسته بابا بابا .م. من .من من لکنت دارم کارم شده گریه و هر شب بیدارم گریه برای تو همش گشته کارم شبای این خرابه خیلی خیلی سرده دلم کوچیکه ولی یک دنیای درده هر کسی دید حال و روزم تا می بینه اه می کشه برای من از توسینه عاقبت یتیم شدن بابا اینه خیلی سرم درد می کنه امشب بابا ببین سه ساله ی تو شد عین پیرا نه گیسویی مونده برام نه دست و پا راستی شنیدی که یه شب گم شده بودم ترسیدم و می لرزیدش همه وجودم نیمه شب بیا بونا ترسم داره اونم یه دختر یتیم که بیماره ببین هنوز رو کف پام زخم خاره دیدم که رفته قافله خیلی تنهام گفتم اگر که بود عموم می کرد پیدام یه وقت دیدم تو بغل گرم زهرام |
برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید