![]()
|
مسلم ابن عوسجه (ع)
عشق را بنگر که در پیری چسان غوغا کند
پیرمردی را چگونه واله و شیدا کند
مسلم بن عوسجه گفتا به شاه دین حسین
اذن جنگم ده که عشق تو مرا رسوا کند
سوختم در اتش عشق تو من پروانه سان
عاشق صادق بباید این چنین سودا کند
من اگر پیرم ولی قلب جوانم را ببین
بهر جان بازی مرا بی باک و بی پروا کند
رفت در میدان و کشت از ان سپاه کین زیاد
لیک تا می خواست جان قربانی مولا کند
ناگهان فریاد زد شاها بیا تا جان من
در حضورت قصد سیر عالم بالا کند
شاه امد با حبیب ابن مظاهر بر سرش
تا که او را با نگاهی تا ابد احیا کند
گفت با مسلم حبیب ابن مظاهر غم مخور
عشق شه من را به تو ملحق در این صحرا کند
گر وصیت داری از بهر حبیب اکنون بگو
تا وصایای تو را یک جا حبیب اجرا کند
گفت ای یار عزیزم جان تو جان حسین
از خدا خواهم که عشق او تو را چون ما کند
افتخار نوکری اش را رضایی کرد و بس
گر ز راه لطف ان خان کرم امظا کند
عبدالحسین رضایی
تعداد بازديد : 154
سه شنبه 16 دی 1393 ساعت: 10:10
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)