سیاهیه غمت از این دل سیاه نرفت رسید خنده ولی از گلویم آه نرفت به جرم عشق مرا پیش یار دار زدند سر کسی

سیاهیه غمت از این دل سیاه نرفت رسید خنده ولی از گلویم آه نرفت به جرم عشق مرا پیش یار دار زدند سر کسی

سیاهیه غمت از این دل سیاه نرفت رسید خنده ولی از گلویم آه نرفت به جرم عشق مرا پیش یار دار زدند سر کسی

سیاهیه غمت از این دل سیاه نرفت رسید خنده ولی از گلویم آه نرفت به جرم عشق مرا پیش یار دار زدند سر کسی

سیاهیه غمت از این دل سیاه نرفت رسید خنده ولی از گلویم آه نرفت به جرم عشق مرا پیش یار دار زدند سر کسی
سیاهیه غمت از این دل سیاه نرفت رسید خنده ولی از گلویم آه نرفت به جرم عشق مرا پیش یار دار زدند سر کسی
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
سیاهیه غمت از این دل سیاه نرفت رسید خنده ولی از گلویم آه نرفت به جرم عشق مرا پیش یار دار زدند سر کسی

سیاهیه غمت از این دل سیاه نرفت

رسید خنده ولی از گلویم آه نرفت

به جرم عشق مرا پیش یار دار زدند

سر کسی به روی دار بی گناه نرفت

میان راه وصالش رود به بیراهه

هر آنکه در دل شب زیر نور ماه نرفت

خودت دو قطره ز چشمان من بکش بیرون

که سطل گریه ی چشمم درون چاه نرفت

به زائران شما غبطه میخورد فردا

به سمت کرب و بلا هرکسی که راه نرفت

پیاده رفتم و پای پیاده برگشتم

در اربعین حسینی سرم کلاه نرفت

فقیر آمدم و پادشاه برگشتم

کسی بدون عنایت ز بارگاه نرفت

دروغ روضه بخوانید... مادرش غش کرد

به روی پیکر عریان او سپاه نرفت

به فاطمه برسانید که خیالش جمع

خدانکرده سنان در دهان شاه نرفت

عزیز کرده اش از آب علقمه نوشید

و شمر لعنتی آخر به قتلگاه نرفت...

 

شاعر : رضا قربانی


تعداد بازديد : 307
دوشنبه 08 دی 1393 ساعت: 18:51
نویسنده:
نظرات(1)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
این نظر توسط محمد در تاریخ 1395/06/19 و 7:05 دقیقه ارسال شده است

محمد

عالی بود. خدا اجر بده


کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف