سنگ ها را زدم کنار حالا، جان زهرا بگو دگر چه کنم؟ بارش تیر و نیزه آمده است، لخته ها را بگو دگر چه کنم؟ این همه جا میان این هامون، قعر گودال رف�

سنگ ها را زدم کنار حالا، جان زهرا بگو دگر چه کنم؟ بارش تیر و نیزه آمده است، لخته ها را بگو دگر چه کنم؟ این همه جا میان این هامون، قعر گودال رف�

سنگ ها را زدم کنار حالا، جان زهرا بگو دگر چه کنم؟ بارش تیر و نیزه آمده است، لخته ها را بگو دگر چه کنم؟ این همه جا میان این هامون، قعر گودال رف�

سنگ ها را زدم کنار حالا، جان زهرا بگو دگر چه کنم؟ بارش تیر و نیزه آمده است، لخته ها را بگو دگر چه کنم؟ این همه جا میان این هامون، قعر گودال رف�

سنگ ها را زدم کنار حالا، جان زهرا بگو دگر چه کنم؟ بارش تیر و نیزه آمده است، لخته ها را بگو دگر چه کنم؟ این همه جا میان این هامون، قعر گودال رف�
سنگ ها را زدم کنار حالا، جان زهرا بگو دگر چه کنم؟ بارش تیر و نیزه آمده است، لخته ها را بگو دگر چه کنم؟ این همه جا میان این هامون، قعر گودال رف�
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
سنگ ها را زدم کنار حالا، جان زهرا بگو دگر چه کنم؟ بارش تیر و نیزه آمده است، لخته ها را بگو دگر چه کنم؟ این همه جا میان این هامون، قعر گودال رف�

سنگ ها را زدم کنار حالا، جان زهرا بگو دگر چه کنم؟

بارش تیر و نیزه آمده است، لخته ها را بگو دگر چه کنم؟


این همه جا میان این هامون، قعر گودال رفته ای تو چرا؟
گرگ ها بد به جانت افتادند، بین صحرا بگو دگر چه کنم؟

هرچه گفتم به روی سینه نرو، چکمه را در بیاور از پایت
هرچه گفتم محل نداد آخر، رفت با پا بگو دگر چه کنم؟

من شنیدم که نعل تازه زدند، ده سوار حرامی ملعون
لب و دندان تو زبانم لال، شد معما بگو دگر چه کنم؟

این طرف دور تو چه غوغا شد، آن طرف بین خیمه بلوا شد
دختری زیر دست و پا جان داد، اصلا حالا بگو دگر چه کنم؟

هم ردا، هم عبا و هم خودت، هم زره را ربوده اند حالا...
سر آن یادگاری مادر، گشته دعوا بگو دگر چه کنم؟

ساربان بین خون چه می خواهی؟ غارتش کرده اند چیزی نیست
از روی خنده اش مشخص شد، کرد پیدا... بگو دگر چه کنم؟

حرف بد زد ولی نرفتم من، با لگد زد ولی نرفتم من
از کنارت مرا جدا کردند، کعب نی ها بگو دگر چه کنم؟

بهتر از جان من برادر من، چاره ای نیست بین این اعدا
غیر از این که گذارمت اینجا، تک و تنها بگو دگر چه کنم؟
محمدجوادشیرازی


 


تعداد بازديد : 71
چهارشنبه 14 آبان 1393 ساعت: 4:20
نویسنده:
نظرات(1)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
این نظر توسط ببل در تاریخ 1393/08/14 و 4:25 دقیقه ارسال شده است

ببل

من دائم البکاء و تو هم دائم الکرم
زیباست اشک چشم گدا داخل حرم
آقا اگر دو قطره ی اشکی به من دهی
با آن دو قطره اشک، دو تا بال می خرم
آنوقت با دو بال خودم از سر وفا
هر شب به روی بام حسینیه می پرم
این سر به درد لطمه زدن می خورد فقط
شور شماست تا به قیامت در این سرم
بین دو بارگاه، دلم سنگ می شود
من در میان این دو حرم سنگ مرمرم
بر چهره اش ؛ به خون بنویسید \"یا ابت\"
آقا اگر سه ساله شود سن دخترم
یک روز میرسد که ببینم به چشم خویش
سرنیزه ای نوشته \"حسین\" ، روی پیکرم
با لشکرم حریم تو را می کنم پر اشک
چندین مژه است در حرمت کل لشکرم
گر پادشه شوم بخدا باز سائلم
وقتی حریم پاک تو شد کل کشورم

جعفر ابوالفتح


کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف