اشعار شب هشتم محرم – سید علی رکن الدین دشت از ناله ی عمق جگرش ریخت بهم آنقدر گفت...همه دور و برش ریخت بهم پسر سرو قدش تا به روی خاک افتاد ش�

اشعار شب هشتم محرم – سید علی رکن الدین دشت از ناله ی عمق جگرش ریخت بهم آنقدر گفت...همه دور و برش ریخت بهم پسر سرو قدش تا به روی خاک افتاد ش�

اشعار شب هشتم محرم – سید علی رکن الدین دشت از ناله ی عمق جگرش ریخت بهم آنقدر گفت...همه دور و برش ریخت بهم پسر سرو قدش تا به روی خاک افتاد ش�

اشعار شب هشتم محرم – سید علی رکن الدین دشت از ناله ی عمق جگرش ریخت بهم آنقدر گفت...همه دور و برش ریخت بهم پسر سرو قدش تا به روی خاک افتاد ش�

اشعار شب هشتم محرم – سید علی رکن الدین دشت از ناله ی عمق جگرش ریخت بهم آنقدر گفت...همه دور و برش ریخت بهم پسر سرو قدش تا به روی خاک افتاد ش�
اشعار شب هشتم محرم – سید علی رکن الدین دشت از ناله ی عمق جگرش ریخت بهم آنقدر گفت...همه دور و برش ریخت بهم پسر سرو قدش تا به روی خاک افتاد ش�
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
اشعار شب هشتم محرم – سید علی رکن الدین دشت از ناله ی عمق جگرش ریخت بهم آنقدر گفت...همه دور و برش ریخت بهم پسر سرو قدش تا به روی خاک افتاد ش�

اشعار شب هشتم محرم – سید علی رکن الدین

 

دشت از ناله ی عمق جگرش ریخت بهم

آنقدر گفت...همه دور و برش ریخت بهم

 

پسر سرو قدش تا به روی خاک افتاد

شاه شمشاد قدان برگ و برش ریخت بهم

 

ارتباط است میان جگر و دیده و دل

پسر افتاد به خاک و پدرش ریخت بهم

 

مثل یک باز شکاری به سوی میدان رفت

دو قدم مانده به گودال پرش ریخت بهم

 

چینی عمر حسین بن علی خورد ترک

بند بند جگرش در نظرش ریخت بهم

 

چوب زد بر لب و میگفت چرا پیر شدی؟

همه گفتند: ز داغ پسرش ریخت بهم

 

سید علی رکن الدین


تعداد بازديد : 149
شنبه 10 آبان 1393 ساعت: 10:02
نویسنده:
نظرات(2)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
این نظر توسط کاظم علیپور در تاریخ 1393/08/11 و 0:50 دقیقه ارسال شده است

کاظم علیپور

می توان مانند کوهی درد بود
شام با یک قافله شبگرد بود
می توان چون شیر دشت کربلا
نام زینب داشت اما مرد بود

کاظم علیپور


برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف