حضرت قاسم بن الحسن(ع( ای گل ریحان بستان حسن قاسمی و روح و ریحان حسن سرو مات ازقامت دلجوی تو ماه حیران شد زماه روی تو روی تو آئینۀ حُسن حسن ل�

حضرت قاسم بن الحسن(ع( ای گل ریحان بستان حسن قاسمی و روح و ریحان حسن سرو مات ازقامت دلجوی تو ماه حیران شد زماه روی تو روی تو آئینۀ حُسن حسن ل�

حضرت قاسم بن الحسن(ع( ای گل ریحان بستان حسن قاسمی و روح و ریحان حسن سرو مات ازقامت دلجوی تو ماه حیران شد زماه روی تو روی تو آئینۀ حُسن حسن ل�

حضرت قاسم بن الحسن(ع( ای گل ریحان بستان حسن قاسمی و روح و ریحان حسن سرو مات ازقامت دلجوی تو ماه حیران شد زماه روی تو روی تو آئینۀ حُسن حسن ل�

حضرت قاسم بن الحسن(ع( ای گل ریحان بستان حسن قاسمی و روح و ریحان حسن سرو مات ازقامت دلجوی تو ماه حیران شد زماه روی تو روی تو آئینۀ حُسن حسن ل�
حضرت قاسم بن الحسن(ع( ای گل ریحان بستان حسن قاسمی و روح و ریحان حسن سرو مات ازقامت دلجوی تو ماه حیران شد زماه روی تو روی تو آئینۀ حُسن حسن ل�
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت قاسم بن الحسن(ع( ای گل ریحان بستان حسن قاسمی و روح و ریحان حسن سرو مات ازقامت دلجوی تو ماه حیران شد زماه روی تو روی تو آئینۀ حُسن حسن ل�

حضرت قاسم بن الحسن(ع(

 

ای گل ریحان بستان حسن

قاسمی و روح و ریحان حسن

سرو مات ازقامت دلجوی تو

ماه حیران شد زماه روی تو

روی تو آئینۀ حُسن حسن

لالۀ زیبای آن زیبا چمن

نوجوانی وبه پیران رهبری

رهبری آزاده وروشنگری

ای دلت پُرزآب وتاب معرفت

تشنگان را داده آب معرفت

تا چراغ عاشقی افروختی

عشق بازان را تو عشق آموختی

ای زنور کبریا روشن ضمیر

سینه ات روشن شداز مهری منیر

ای به روز امتحان مرد عمل

وی شهادت را تو احلی من عسل

تاشهادت را تو کردی انتخاب

ماند حسرت بر دل ازلعل تو آب

ای لب خشک تو رشک سلسبیل

آفرین گفته به رزمت جبرئیل

ای زصهبای شهادت مست مست

وی پدر را داده در طفلی زدست

از وصال روی تو خون خدا

یادمی کرد ازجمال مجتبی

ای حسین ومجتبی را نورعین

تا شنید آوای دردت راحسین

ای حسین ومجتبی را نور عین

تا شنید آوای دردت را حسین

گفت لبیک ای عموجان آمدم

بهر دیدارت شتابان آمدم

آمدم ای نور چشمان ترم

یادگار یادگار مادرم

ای زخونت گشته صحرا لاله گون

دست وپا کمتر بزن درخاک وخون

گریم ونالم براین عمر کمت

سخت می سوزم زسوز ماتمت

ازچه غم غرق ملالت کرده است

سمّ اسبان پایمالت کرده است

دوست دارم همچو گل بویت کنم

غرق بوسه روی نیکویت کنم

اشک می گیرد ره چشم مرا

چون روم بی تو بسوی خیمه ها

جسم پاکت را به خیمه می برم

می گذارم درکناراکبرم

از فروغ حُسن نورانی شدی

درمنای عشق قربانی شدی

زدشرر این غم دل وجان مرا

ای «وفائی »گریه کن زین ماجرا

 

سید هاشم وفایی

تعداد بازديد : 203
جمعه 09 آبان 1393 ساعت: 11:46
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف