وقتی سرِ آزادگی بر نیزه ی شوم بلا رفت پنداشتند دیگر \" نوا\" از نایِ حق ، درنینوا ، رفت روزی که زور و زیور و تزویرها یک کاسه گشتند با نعره می گفتند

وقتی سرِ آزادگی بر نیزه ی شوم بلا رفت پنداشتند دیگر \" نوا\" از نایِ حق ، درنینوا ، رفت روزی که زور و زیور و تزویرها یک کاسه گشتند با نعره می گفتند

وقتی سرِ آزادگی بر نیزه ی شوم بلا رفت پنداشتند دیگر \" نوا\" از نایِ حق ، درنینوا ، رفت روزی که زور و زیور و تزویرها یک کاسه گشتند با نعره می گفتند

وقتی سرِ آزادگی بر نیزه ی شوم بلا رفت پنداشتند دیگر \" نوا\" از نایِ حق ، درنینوا ، رفت روزی که زور و زیور و تزویرها یک کاسه گشتند با نعره می گفتند

وقتی سرِ آزادگی بر نیزه ی شوم بلا رفت پنداشتند دیگر \" نوا\" از نایِ حق ، درنینوا ، رفت روزی که زور و زیور و تزویرها یک کاسه گشتند با نعره می گفتند
وقتی سرِ آزادگی بر نیزه ی شوم بلا رفت پنداشتند دیگر \" نوا\" از نایِ حق ، درنینوا ، رفت روزی که زور و زیور و تزویرها یک کاسه گشتند با نعره می گفتند
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
وقتی سرِ آزادگی بر نیزه ی شوم بلا رفت پنداشتند دیگر " نوا" از نایِ حق ، درنینوا ، رفت روزی که زور و زیور و تزویرها یک کاسه گشتند با نعره می گفتند

وقتی سرِ آزادگی بر نیزه ی شوم بلا رفت
پنداشتند دیگر " نوا" از نایِ حق ، درنینوا ، رفت
روزی که زور و زیور و تزویرها یک کاسه گشتند
با نعره می گفتند : کز آزادگی هر ردِّ پا رفت
غافل از این بودند کین جولانگه دریای عشق است
هر موج جویای بقا مستانه دنبال فنا رفت
موجی که در کرببلا تاریخ نویی را رقم زد
پس لرزه اش از مرز و بومِ ساعت و جغرافیا رفت
پیغمبران از شیوه های نابِ "بودن " گفته بودند
اما حسین :از شیوه یِ " باید چسان از ناکجا رفت"؟
با ید که بر پیشانی تاریخ حک می گشت آن روز
"ثار خدا " یعنی که با ره توشه ی پروانه ها رفت
وقتی امام عاشقی ها گوی و میدان را نشان داد
این بار آبِ روی هر بی آبرو در کربلا رفت
او ساقی لب تشنگان وادی عشق وجنون است
هر کس ز جام نینوایی جرعه ای زد مبتلا رفت
می گفت : گر دین هم نداری دست کم آزادگی کن
با این سخن هر مرغکی ققنوس وش راه هما رفت


فهیم بخشی


محرم1393


تعداد بازديد : 151
پنجشنبه 08 آبان 1393 ساعت: 14:44
نویسنده:
نظرات(1)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
این نظر توسط لببل در تاریخ 1393/08/09 و 11:29 دقیقه ارسال شده است

لببل

راستشو بخوای آقاجون
خسته ام از همه دنیا
دل من شکسته از این
هجر و دوری از تو مولا

یه نگا به قلب زار
من خسته دل بینداز
دوباره قصه ی عشقو
با دل من بکن آغاز

مردم زمونه سنگم
میزنن به خاطر تو
تو بکن دلم رو یاری
تا بمونم ناصر تو

منی که یه عمره از تو
می خونم با شور و احساس
یه کاری کن که دلم رو
بسپرم به دست عباس

علقمه پر از نوا شد
دستای سقا جدا شد
ذکر لبهای ابالفضل
یا اخا ادرک اخا شد

چشای قشنگ عباس
هدف تیر عدو شد
توی خیمه ی غریبی
یه سه ساله بی عمو شد

مادر پهلو شکستت
اومدش بالین عباس
دشت علقمه گرفتش
عطر و بوی یه گل یاس

وقتی که حسین رسیدش
بالای سر ابالفضل
پاک میکرد با دست لرزون
چشای تر ابالفضل

گفت داداش جون چه بلایی
به سرت اومد بمیرم
حالا باید سرتو من
روی دامنم بگیرم

یه صدا بیرون خیمه
زد آتیش به جون عباس
زینبه نوا گرفته
که هنوز جوونه عباس

H


کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف