دو جوانمرد مهیا هستند دست پرورده سقا هستند قدشان رفته به دایی هاشان چقدر خوش قد و بالاهستند شیرِ خاتون دوعالم خوردند شیرهای نر صحراهستند

دو جوانمرد مهیا هستند دست پرورده سقا هستند قدشان رفته به دایی هاشان چقدر خوش قد و بالاهستند شیرِ خاتون دوعالم خوردند شیرهای نر صحراهستند

دو جوانمرد مهیا هستند دست پرورده سقا هستند قدشان رفته به دایی هاشان چقدر خوش قد و بالاهستند شیرِ خاتون دوعالم خوردند شیرهای نر صحراهستند

دو جوانمرد مهیا هستند دست پرورده سقا هستند قدشان رفته به دایی هاشان چقدر خوش قد و بالاهستند شیرِ خاتون دوعالم خوردند شیرهای نر صحراهستند

دو جوانمرد مهیا هستند دست پرورده سقا هستند قدشان رفته به دایی هاشان چقدر خوش قد و بالاهستند شیرِ خاتون دوعالم خوردند شیرهای نر صحراهستند
دو جوانمرد مهیا هستند دست پرورده سقا هستند قدشان رفته به دایی هاشان چقدر خوش قد و بالاهستند شیرِ خاتون دوعالم خوردند شیرهای نر صحراهستند
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
دو جوانمرد مهیا هستند دست پرورده سقا هستند قدشان رفته به دایی هاشان چقدر خوش قد و بالاهستند شیرِ خاتون دوعالم خوردند شیرهای نر صحراهستند

دو جوانمرد مهیا هستند

دست پرورده سقا هستند

قدشان رفته به دایی هاشان

چقدر خوش قد و بالاهستند

شیرِ خاتون دوعالم خوردند

شیرهای نر صحراهستند

گرد بادند و به هم میریزند

شب طوفانی دریا هستند

مرتضایند به شکل دو جوان

این دو عیسی دو موسی هستند

زینبی اند و نژاد عشق اند

بچه حضرت زهرا هستند

مادر از خیمه ولی میگویند

برگ سبز من تنها هستند

تشنگی از نفس انداختشان

عاقبت در قفس انداختشان

قصد جان دو برادر کردند

نیزه ها را دو برابر کردند

از دو سو از دو طرف با خوناب

نوک سرنیزه خود تر کردند

آنقدر بر تنشان ضربه زدند

که شبیه تن اکبر کردند

هیچ نفر نیست بگوید اینان

هیچ فکر دل مادر کردند؟

تا خیال همگی راحت شد

سرشان نیت خنجر کردند

دید زینب به بدنها سر نیست

هیچ دلی مثل دل مادر نیست

نیزه ها را که تکان میدادند

شام شد ؛ شعله که بالا بردند

وقت غارت شد و یکجا بردند

چادر دخترکان تا می سوخت

همگی فیض تماشا بردند

گل سر،پیروهن و گهواره

هر چه دیدند به یغما بردند

وای حتی؛ بـدنـی عریــان شد

کفنش را ســر دعـوا بردند

دخترک داشت تمــاشــــا می کرد

آمدنـد و ســــر بابا بـردنـد

با غرض پیش نگاه زینب

به سر نیزه دو سر را بردند

تا بسوزد جگر مادرشان

تاب می خورد به نیزه سرشان

بوسه بر زخم سنان میدادند

نیزه داران به سر گیسوشان

تاب می داده و جان میدادند

همه با خنده خود زینب را

به هم آنروز نشان میدادند

گاه سرهای جدا را یک شب

دست خولی صفتان میدادند

ولی این دو به دل مادرشان

مثل عباس توان میدادند

سمت زینب چو نظر می افتاد

از سر نیزه دو سر می افتاد

حسن لطفی


تعداد بازديد : 263
سه شنبه 29 مهر 1393 ساعت: 16:44
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف