به نام نامی زینب که آیت العظمی است قسم به نام عقیله که علم الاسماست بلند مرتبه بانوی فاطمی علی تمامی وجناتش تمامی مولاست غلامزاده ایلش قبی�

به نام نامی زینب که آیت العظمی است قسم به نام عقیله که علم الاسماست بلند مرتبه بانوی فاطمی علی تمامی وجناتش تمامی مولاست غلامزاده ایلش قبی�

به نام نامی زینب که آیت العظمی است قسم به نام عقیله که علم الاسماست بلند مرتبه بانوی فاطمی علی تمامی وجناتش تمامی مولاست غلامزاده ایلش قبی�

به نام نامی زینب که آیت العظمی است قسم به نام عقیله که علم الاسماست بلند مرتبه بانوی فاطمی علی تمامی وجناتش تمامی مولاست غلامزاده ایلش قبی�

به نام نامی زینب که آیت العظمی است قسم به نام عقیله که علم الاسماست بلند مرتبه بانوی فاطمی علی تمامی وجناتش تمامی مولاست غلامزاده ایلش قبی�
به نام نامی زینب که آیت العظمی است قسم به نام عقیله که علم الاسماست بلند مرتبه بانوی فاطمی علی تمامی وجناتش تمامی مولاست غلامزاده ایلش قبی�
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
به نام نامی زینب که آیت العظمی است قسم به نام عقیله که علم الاسماست بلند مرتبه بانوی فاطمی علی تمامی وجناتش تمامی مولاست غلامزاده ایلش قبی�

به نام نامی زینب که آیت العظمی است

قسم به نام عقیله که علم الاسماست

بلند مرتبه بانوی فاطمی علی

تمامی وجناتش تمامی مولاست

غلامزاده ایلش قبیله مجنون

کنیزه خادمه هایش عشیره لیلاست

نفس نفس نفهاتش چکامه ای شیوا

وحرف حرف کلامش قصیده غراست

قلم چگونه نویسد که خامي محض است

کلام پخته ی عمان بخوان که روح افزاست

زنی که دست خدا را در آستین دارد

زنی که یک تنه مرد آفرین کرببلاست

برای آل عبا بوده واجب التعظیم

حسین فاطمه احمد حسن علی زهراست

عقیله ای که عقول از مقام او حیران

فهمید که فقاهت ز فهم او رسواست

ندیده سایه او را نگاه همسایه

اگرچه مدت سی سال پیش این دریاست

ندیده سایه او را مدینه یا مکه

که شهر در قرق چند حضرت سقاست

نسیم هم نوزد سمت چادرش حتی

که این حریم حریم فرشته های خداست

نه خاک بر دهنم رخصتی فرشته نداشت

مقام چادر خاتون فاطمه بالاست

هزار مرتبه شوید دهان به مشک جبریل

هنوز بردن نامش برای او رویاست

ز مادحین بزرگی این سرا مریم

ز واصفین بلندی این حرم عیسی ست

........

........

رکاب ناقه که سر قفلی علمدار است

ستون خیمه که قلب خیام عاشوراست

پناهگاه تپشهای خسته سجاد

امام هاشمیان و شفیعه فرداست

اگر حسین در اعماق سینه ها جاریست

اگر حسینیه ای در تمامی دلهاست

ولی حسین خودش زینبیه ای دارد

که در تمامی افلاک بیرقش بر پاست

رسید ظهر دهم فصل اوج غم اما

میان خیمه خود مانده وز دلش غوغاست

اگر چه پای به پای برادرش رفته بود

اگرچه بانوی غمگین خیمه شهداست

اگرچه بر سر بالین هر شهیدی بود

اگر چه شاهد رزم اهالی دریاست

چقدر پیکر خونین بدست آورده

چقدر چادرش از خون لاله ها زیباست

کنار پیکر اکبر که زودتر آمد

اگر نبود حسینش چگونه بر میخواست

میان خیمه نشسته ز دور میشنوند

خروش تازه جوانهای خود که بی همتاست

دوشیر زاده ی او در کشاکش رزمند

و در حوالی آوردگاه طوفانهاست

گرفته اند تمامی پهنه را باتیغ

شنید و گفت رجزهایشان عجب گیراست

وبا شمارش تکبیرهای عباسش

گرفته است که تعداد ضربه آنهاست

پس از برادرش آهسته میکشد تکبیر

و گاه گاه بگوید برادرم تنهاست

کمی گذشت خروشی دگر نمیشنود

نوای تازه جوانها بجای آن برخواست

میان خیمه خود مانده ونمیشنوند

بغیر ناله که از سمت نیزه ها پیداست

بغیرخنده و صوت اصابت صد تیر

بغیرهلهله هایی که در دل صحراست

هنوز مادرشان گوش می کند اما

نمی رسد بجز آهی که برلب سقاست

صداصداي نفسهاي مانده درسينه است

صدای چرخش شمشیرها و مرکب هاست

میان آنهمه فریاد و ناسزا فهمید

برای بردن سرها به نیزه ها دعواست

غروب بود و میان خیام میگردید

که دید خیمه سرخی که خیمه شهداست

قدم گذاشت به آنجا که پیکر شهداست

میان آنهمه تنهای بی سر خونین

کنار پیکر اکبر که اربا راربا است

شناخت پیکر زخمی سروهایش را

اگرچه سر ز تن چاک خورده جداست

هنوز گرم تماشای کودکانش بود

که دید شعله آتش ز خیمه ها برخواست

حرم اسیر حرامی و مادری می دید

که زلف تازه جوانهای او ز نیزه رهاست

حسن لطفی


تعداد بازديد : 235
سه شنبه 29 مهر 1393 ساعت: 16:44
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف