اصحاب امام حسین(ع)-جناب حر ریاحی دید خود را در کنار نور و نار با خدا و با هوی در گیر و دار گفت از چه زار و در وا مانده ای کاروان راهی و درجا مان

اصحاب امام حسین(ع)-جناب حر ریاحی دید خود را در کنار نور و نار با خدا و با هوی در گیر و دار گفت از چه زار و در وا مانده ای کاروان راهی و درجا مان

اصحاب امام حسین(ع)-جناب حر ریاحی دید خود را در کنار نور و نار با خدا و با هوی در گیر و دار گفت از چه زار و در وا مانده ای کاروان راهی و درجا مان

اصحاب امام حسین(ع)-جناب حر ریاحی دید خود را در کنار نور و نار با خدا و با هوی در گیر و دار گفت از چه زار و در وا مانده ای کاروان راهی و درجا مان

اصحاب امام حسین(ع)-جناب حر ریاحی دید خود را در کنار نور و نار با خدا و با هوی در گیر و دار گفت از چه زار و در وا مانده ای کاروان راهی و درجا مان
اصحاب امام حسین(ع)-جناب حر ریاحی دید خود را در کنار نور و نار با خدا و با هوی در گیر و دار گفت از چه زار و در وا مانده ای کاروان راهی و درجا مان
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
اصحاب امام حسین(ع)-جناب حر ریاحی دید خود را در کنار نور و نار با خدا و با هوی در گیر و دار گفت از چه زار و در وا مانده ای کاروان راهی و درجا مان

اصحاب امام حسین(ع)-جناب حر ریاحی

 

دید خود را در کنار نور و نار

با خدا و با هوی در گیر و دار

گفت از چه زار و در وا مانده ای

کاروان راهی و درجا مانده ای

نیست این در بسته راهت می دهند

دو جهان با یک نگاهت می دهند

غرقه خود را دید و از بهر حیات

دست و پا زد سوی کشتی نجات

تائبم بگشا به رویم باب را

دوست می دارد خدا توّاب را

ای سراپا آبرو خاکم به سر

پیش زهرا آبرویم را مبر

بعد از این خشکیده بر لب خنده ام

بسکه از طفلان تو شرمنده ام

مهربان آلوده ام پاکم نما

زیر پای زینبت خاکت نما

دید حر از پای تا سر حُر شده

سنگ جسته گوهر خود ، دُر شده

رو به سویش کرد شاه عالمین

گفت با حر اینچنین مولا حسین 

با سپاهت راه ، سد کردی به من

نیستی بد گر چه بد کردی به من

تو نبودی قلب پر غم داشتم

در سپاهم حُر تو را کم داشتم

ما پی امداد تو بر خواستیم

گر تو پیوستی به ما ، ما خواستیم

عذر کمتر جو که در این بارگاه

عفو می گردد به دنبال گناه

توبه را ما یاد آدم داده ایم

ما برائت را به مریم داده ایم

مُرده را ما خود مسیحا می کنیم

درد را عین مداوا می کنیم

نیستی در بین ما دیگر غریب

دوست می دارم تو را مثل حبیب

سربلندی خصم دون پستت گرفت

خاک پای مادرم دستت گرفت

گر چه صد جرم عظیم آورده ای

غم مخور رو بر كریم آورده ای

آب از سر چشمه ی تو گل نبود

سركشی از نفس بود از دل نبود

تو بدی كردی ولی بد نیستی

خوب دادی امتحان رد نیستی

گفت مس رفتم طلا بر گشته ام

نه طلا بل کیمیا برگشته ام

از درش اکسیر اعظم رفتم

یک نگه کرد و دو عالم یافتم

از میان خیمه های بوتراب

یک صدا می آید آنهم آب آب

من نه باکم از هزاران لشکر است

ترس من از اشک چشم اصغر است

 

علی انسانی

 


تعداد بازديد : 295
شنبه 26 مهر 1393 ساعت: 15:20
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف