روی گلدسته چه خوب اســــت کبوتر بودن بر بلندای زمان خوشـــــــــــــه ی باور بودن ریسه در ریسه چراغی به تو چشـمک زدن و در حرم بودن وپر نور و

روی گلدسته چه خوب اســــت کبوتر بودن بر بلندای زمان خوشـــــــــــــه ی باور بودن ریسه در ریسه چراغی به تو چشـمک زدن و در حرم بودن وپر نور و

روی گلدسته چه خوب اســــت کبوتر بودن بر بلندای زمان خوشـــــــــــــه ی باور بودن ریسه در ریسه چراغی به تو چشـمک زدن و در حرم بودن وپر نور و

روی گلدسته چه خوب اســــت کبوتر بودن بر بلندای زمان خوشـــــــــــــه ی باور بودن ریسه در ریسه چراغی به تو چشـمک زدن و در حرم بودن وپر نور و

روی گلدسته چه خوب اســــت کبوتر بودن بر بلندای زمان خوشـــــــــــــه ی باور بودن ریسه در ریسه چراغی به تو چشـمک زدن و در حرم بودن وپر نور و
روی گلدسته چه خوب اســــت کبوتر بودن بر بلندای زمان خوشـــــــــــــه ی باور بودن ریسه در ریسه چراغی به تو چشـمک زدن و در حرم بودن وپر نور و
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
روی گلدسته چه خوب اســــت کبوتر بودن بر بلندای زمان خوشـــــــــــــه ی باور بودن ریسه در ریسه چراغی به تو چشـمک زدن و در حرم بودن وپر نور و

روی گلدسته چه خوب اســــت کبوتر بودن

بر بلندای زمان خوشـــــــــــــه ی باور بودن

ریسه در ریسه چراغی به تو چشـمک زدن و

در حرم بودن وپر نور ومــــــــــــــنور بودن

گنبدش دیدن و نقاره شنــــــیدن لب حوض

شب میلاد کــــــــــــــــــــنار غزل تر بودن

خطبه ی چلچله جــــاری شده در دفتر عشق

ماه با چادر گلـــــدار چه محــــــشر بـــودن

زدن بوسه لب پنجــــره خوشـــــــتر باشـــد

یا لب چلچله ها سوره ی کـــــــوثر بــــودن

ماه و خورشید تویی مانــــــــع تردید تویی

عطر پیــراهن یوســـــف گـــــل امید تویی

امشــــــب از ضـــامن آهـــو چه تمنا داری

بره آهو تو مگـــــر گوشـــه ی صحرا داری

ماه و خورشید قشنگ است که همدم باشند

مثل درهای حــــــرم در بغل هــــــم باشند

نه به انگور نه گندم نـــــــــــــفروشند بهشت

جانشیــــــــن خلف حــــــضرت آدم باشند

بوســــــــــــه بر پنجره ی محکم فولاد زنند

عصر تفســــــــیر جهان، آیه ی محکم باشند

زائران حــــــــــــرمش صبح کبوتر شده اند

این دو بر دوش جهان پرچم عــــــالم باشند

ماه و خورشید و غزل در نظر اهل حـــــــرم

فقط ای کاش همان گونه که گفــــتم باشند

این جهان عاشق این گنبد و گلدســـته شده

از قفس دیده تو را از قفسش خســــته شده

به حرم، آمده شــــاید پـــــــــر و بالی بزند

آسمانی بشـــــــود از تـــــــــو مثالی بزند

در حرم ندبه بخوان گــــل به گلستان برسد

شهر عاشق شده گلهای فراوان برســــــــد

بوسه پرتاب کند دست حرم سمــــت بقیع

غربت پنجره ها کـــاش به پایان برســــــد

حرم و گنبد و گلدسته چراغـان شده است

چه قشنگ است در این فاصله مهمان برسد

موی خود را زده شانه گل ســــــرسبز بهار

چمدان دست گرفته، شده بر اســـب سوار

هر پرنده بغلـــــــــــش بود کبوتر می شد

بین ما کاش کمـــــی فاصله کمتر می شد

به حرم گنبد و گلدســــته تو عادت داری

نرم و آهسته بگو باز چه حاجـــــت داری

از سرانجام کدامیـــــــن غزل آغاز شدی

که کبوتر نشده عاشق پــــــــــرواز شدی


شاعر : علی دولتیان


تعداد بازديد : 303
شنبه 29 شهریور 1393 ساعت: 9:53
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف