امشب برای مطلع شعر
پر ازآهم/
 ماتم گرفتم آه! \\"بیت النور\\" میخواهم!

 شکرخدا شهرم خیابان
ارم دارد/
 من خوب میدانم که زهرا
هم حرم دارد

 پ

امشب برای مطلع شعر
پر ازآهم/
 ماتم گرفتم آه! \\"بیت النور\\" میخواهم!

 شکرخدا شهرم خیابان
ارم دارد/
 من خوب میدانم که زهرا
هم حرم دارد

 پ

امشب برای مطلع شعر
پر ازآهم/
 ماتم گرفتم آه! \\"بیت النور\\" میخواهم!

 شکرخدا شهرم خیابان
ارم دارد/
 من خوب میدانم که زهرا
هم حرم دارد

 پ

امشب برای مطلع شعر
پر ازآهم/
 ماتم گرفتم آه! \\"بیت النور\\" میخواهم!

 شکرخدا شهرم خیابان
ارم دارد/
 من خوب میدانم که زهرا
هم حرم دارد

 پ

امشب برای مطلع شعر
پر ازآهم/
 ماتم گرفتم آه! \\"بیت النور\\" میخواهم!

 شکرخدا شهرم خیابان
ارم دارد/
 من خوب میدانم که زهرا
هم حرم دارد

 پ
امشب برای مطلع شعر
پر ازآهم/
 ماتم گرفتم آه! \\"بیت النور\\" میخواهم!

 شکرخدا شهرم خیابان
ارم دارد/
 من خوب میدانم که زهرا
هم حرم دارد

 پ
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
امشب برای مطلع شعر
پر ازآهم/
 ماتم گرفتم آه! \"بیت النور\" میخواهم!

 شکرخدا شهرم خیابان
ارم دارد/
 من خوب میدانم که زهرا
هم حرم دارد

 پ

امشب برای مطلع شعر
پر ازآهم/

ماتم گرفتم آه! \"بیت النور\" میخواهم!



شکرخدا شهرم خیابان
ارم دارد/

من خوب میدانم که زهرا
هم حرم دارد



پرمیکشم در خاطرات
 کودکی هایم/

انگار دستم را گرفته 
باز بابایم



پس پابه پایش میروم
 تا جان آیینه/

سی سال قبل از این و 
در ایوان آیینه



به به چه دوران خوشی
به به چه دورانی/

سوهان برایم میخرد بابا
چه سوهانی

!

از دست بابا میکشم
 این دست کوچک را/

هی میدوم سرتاسر
صحن اتابک را



ناگاه میبینم که بابا
رفته از پیشم/

حالا خودم بابا شدم
 با کودک خویشم!



###



بعدش به خود می آیم
 و خود را که میجویم/

میگریم و زیرلبم 
آهسته میگویم:



آری بدم اما دلم دیگر
چه غم دارد؟/

شکرخدا ، شکرخدا
شهرم حرم دارد



اینبار اگر رفتی حرم شب
بود دقت کن/

غیراز کبوتر صحن او 
خفاش هم دارد!



پس من چرا در ناامیدی
غوطه ور باشم/

وقتی که بانو این همه
 لطف وکرم دارد



هرجای این دنیا که باشم
غیرشهرخود/

حس میکنم دنیای من یک 
چیز کم دارد



هرچند شهرمن پراز
غمهای پنهان است/

هرچند شهرمن هوایش
سخت دم دارد



اما به دنیایی نخواهم 
داد این دم را/

یک تارموی کاج های 
سبزشهرم را

اینجا شمیمش اختیار
دلبری دارد/

اینجا محرم هم صفای
دیگری دارد

بر سنگفرش صحن او
بال ملک خورده/

از سفره ی او آب هم 
اینجا نمک خورده


هرگز ندیدم نشنود بانو
صدایم را/

هرگز به روی من نیاورده
 خطایم را



هربار اینجا پیش او
بی اختیار خود/

میگریم و میگویم از
رسم دیار خود



عمریست روی حرمت 
سادات پابندیم/

ماروی مهمان آب را
هرگز نمیبندیم

!

ما رسممان این بوده
 مهمان را نرجانیم/

از بام ها گل برسر 
مهمان بیفشانیم



خواهر فراوان دوست
می دارد برادر را/

اصلأ نمی خواهم بخوانم
روضه ی \"سر\" را



###



اشکم چکید و عاشقانه
روسپیدم کرد/

بانو نگاهی کرد و انسانی
جدیدم کرد



این روسپیدی یاد من آورد
 بابا را/

میشست در حوض حرم
 او صورت مارا



حالا من و فرزندم و
 یک عشق دیرینه/

حالا من و فرزندم و 
ایوان آیینه



از دست گرمم میکشد
 یک دست کوچک را/

هی میدود سرتاسر
صحن اتابک را ...

 

با تشکر از آقای حامدابراهیم نژاد به خاطر ارسال این شعر


تعداد بازديد : 433
یکشنبه 09 شهریور 1393 ساعت: 20:11
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف